eitaa logo
ترحیم خوانی
2.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
698 ویدیو
33 فایل
استفاده از مطالب کانال بااهدای صلوات به روح پدرومادرم کانال ترحیم خوانی👇 🍁🍁🍁 @tarhim_khaniy ارتباط با مدیران کانال 👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5942569437109420889.m4a
1.01M
#مبشری ذاکر آستان حسین رفت
وقتی جنازه ی منو تو خاک غربت میذارن تو دهن بسته ی من یه ذرّه تربت میذارن وقتی همه جنازمو جا میذارن تنها میشم میون تاریکی قبر منتظر مولا میشم وقتی فرشته ها میان من مضطرب روی زمین صدایی از دور می رسه این میّت و رها کنید چرا عذابش میکنید ؛ چیکار دارید با بدنش... گر چه گنهکاره ولی... بوی حسین میده تنش ، بوی حسین میده تنش... با این همه بار گناه شعر حسین و سروده اینو جهنم نبرید آخه ابالفضلی بوده.. این که به همراه خودش... باره گناه توشه داره توی دلش آرزوی ضریح شش گوشه داره... یک شب جمعه تا سحر میون بین الحرمین با بچه های هیئتی سینه زدیم برات حسین امشب دوباره این دلم رفته به کربلا حسین یاد توو کرببلا به شورم و نوا حسین عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین صحن تووسرای تو بهشت من بود حسین مهر و ولایت تو در سرشت من بود حسین عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین تمام آرزوم اینه بیام تو بین الحرمین یاد تو و سوز غمت گریه کنم برات حسین عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین تا که میام تو حرمت دردام همه دوا میشه با یک دعای تو حسین حاجت من روا میشه عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین با این دل خون شده ام رو تل زینبیه ام یاد غم زینب تو گریان از این بلیه ام عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین دوباره یاد اکبرم به یاد پاره پیکرم بهر فرج دعا کنم با اشک دیده ترم عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین یاد گلان پرپرم یاد علی اصغرم به یاد گریه رباب یاد گلو و حنجرم عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین افتاده ام به یاد تو آن لحظه حساس تو که دیدی از ستم شده نقش زمین عباس تو عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین بیاد لحظه ای که گفت ادرک اخا برادرت دیدی فتاده بر زمین دو دست اوبرابرت عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین بیادلحظه ای که شمر به روی سینه ات نشست این صحنه هایی روکه دید زینب تو دلش شکست عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین به یاد لحظه ای که شمر بی حیا خنجر کشید تو گودی قتلگهت سرتو از قفا برید عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین به یاد لحظه هایی که آتش زدندبه خیمه ها پیکر تو به موج خون سرت زدند به نیزه ها عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین به آن دمی فاطمه دید چشم تر خواهر تو غرق به خون پیکر تو به روی نیزه سر تو عزیز مصطفی حسین غریب کربلا حسین به اون دمی امام رضا گفته سخن به شور و شین در هر مصیبتی کنید گریه به جد من حسین امام رضا امام رضا نگر به اشک چشم من ای همه هست من رضا آقا تمام عمر من گرفتی دست من رضا امام رضا امام رضا گرچه بد هستم روسیاه آمده ام بر تو پناه به حق مولانا جواد به سائلت نما نگاه امام رضا امام رضا ای که تو هستی یا رضا چوفاطمه خیر کثیر امشب به حق مادرت از کرمت دستم بگیر امام رضا امام رضا امام مهربان تویی رحمت بیکران تویی تا صف محشر و جزا هدیه وارمغان تویی امام رضا امام رضا درد مرا دوا نما حاجت من روانما امشب ز لطف و مرحمت آقا مرا دعا نما امام رضا امام رضا سرخی .
در سوگ پدر بارها،مدیون توهستم،پدر ازشراب مهرتومستم،پدر از اوان کودکی تابودنت بارها پیش توبنشستم پدر رفتی ازدستم به سوی سرنوشت قدرتوهرگزندانستم ،پدر بهرجبران کمی ازمهرتو عهدوپیمان باخدابستم،پدر تازمانی که بودجان درتنم عهدبستم تادهم هستم،پدر داغ توسنگینترازکوه است ومن بعدتوصدباربشکستم،پدر خیزازقبروسوی خانه بیا گیر یکباره دگردستم پدر روح همه ی اموات شاد تصنیف مجلس ترحیم پدر بند۱:(به سوی خدایت روانه شدی هم آغوش خاک زمانه شدی..۲) نشدباورمندم رفتن تو پدرجان پدر برایم چوخواب است غم رفتن تو پدرجان پدر ....مروای پدرجان۲مروای پدر... بند۲:(شده قامت ما کمان ازغمت شده دیده خونین دراین ماتمت) ۲ به مهرت اسیرم زبعدتو پیرم پدرجان پدر بدان بعد داغت زدنیا چه سیرم پدرجان پدر مرو ای پدرجان ۲مرو ای پدر... بند۳(زبعد تو بابا شدم دلغمین مده بردل ماعذاب اینچنین)۲ دل خسته ماشده بیقرارت پدر جان پدر شب جمعه آیم کنار مزارت پدرجان مرو ای پدرجان۲مرو ای پدر.... سبک اول درشورعرب اجراشده وسبک دوم دردستگاه شور.لازم به ذکراست که مداحان گرامی بهتراست مقدمه هرتصنیفی رادرهمان دستگاه پیاده کنندتااجرایه تصنیف زیباتربه گوش برسد تصنیف بعدی مورداجرادرمجلس چهلم پدرمیباشدکه دردستگاه شوراجرامیشود که سه سبکدرذیل اجراشده است بند۱:(ای قرارقلب محزونم بیا مرهم چشمان پرخونم بیا)۲ رفتی وشدغم نصیبم ای مه زیبای من بی توسخت است ماندن من مهربان بابای من ای پدرجان ای پدرجان ای پدرجانم پدر...... بند۲:ای صفای منزل وکاشانه ام زینت وزیبائی این خانه ام)۲ رفتی وبارفتنت آمدچه برروزم پدر ناله دارم بهرغمهای تومیسوزم پدر ای پدرجان ای پدرجان ای پدرجانم پدر.... تقدیم به همه ی داغ دیده گان.ازخداوند مهربان برایشان صبری جمیل واجری جزیل مسئلت دارم... ای بهارزندگانی بی توغمگینم،پدر بعدتومن درغم وسوگ توبنشینم،پدر پی نبردم من به قدرت،رهنمای راه من عاقبت رفتی زدستم،یاروتکیه گاه من گریه هاوناله هاکردی توبرخوشبختیم زحمت بیحدکشیدی درمسیرسختیم رفتی وبردی تمام آرزوهایم پدر میشودآیابیائی سوی ما باردگر .تقدیم به پدران سفرکرده به دیاربقا،آن پدرانی که ازخویش زدن تاماباشیم وخودرخ به نقاب خاک کشیدن.روحشان شادویادشان گرامی... شاعر:سیدهادی موسوی نوشاد .
. روزی که کفن پوش شدی دخترمن باخاک هم آغوش شدی دخترمن بودی توچراغ لاله درصحن چمن افسوس که خاموش شدی دخترمن ازآن ساعت که رفتی ازبرمن خدا داند چه آمد برسرمن عزیزم بعد مرگ جانگدازت به تنگ آمددل غم پرور من دلا دیدی که آخر دخترم رفت یگانه مونسم آن همدمم رفت شده ماتم سرا ،این کلبه ی ما ازآن ساعت که جانم ازبرم رفت به یادشمع رویت همچنان پروانه می سوزم تو رفتی من به جایت اندرین کاشانه می سوزم گهی آیم کنارقبرتوبادیده ی گریان گهی ازمهربانیها ی تودرخانه میسوزم خوش آن روزی که نقل مجلس این خانه بودی تو فروغ روشنی بخش همین کاشانه بودی تو خوش آن وقتی که می کردم سیاحت گلشن رویت برایم بلبل وشمع وگل وپروانه بودی تو .
. ........: خیلی فوق العاده بود "مجلس ترحیم خودم" آمدم مجلس ترحیم خودم همه را می دیدم همه آنهایی که نمی دانستم عشق من در دلشان ناپیداست واعظ از من می گفت، از نجابت هایم، از همه خوبیها و به خانم ها گفت: اندکی آهسته تا که مجلس بشود سنگین تر، راستی این همه اقوام و رفیق! من خجل از همه شان من که یک عمر گمان می کردم تنهایم و نمی دانستم من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم همه شان آمده اند، چه عزادار و غمین من نشستم به کنار همه شان، وه چه حالی بودم، همه از خوبی من می گفتند حسرت رفتن ناهنگامم خاطراتی از من که پس از رفتن من ساخته اند از رفاقت هایم، از صمیمیت دوران حیات یک نفر گفت: چه انسان شریفی بودم دیگری گفت فلک گلچین است یک نفر هم می گفت: "من و او وه چه صمیمی بودیم" و عجیب است مرا، او سه سال است که با من قهر است! یک نفر ظرف گلابی آورد، و کتاب قرآن که بخوانند کتاب و ثوابش برسانند به من گرچه بر داشت رفیق، لای آن باز نکرد و ثوابی که نیامد بر من آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد آمد آن گوشه نشست،من کنارش رفتم اشک در چشم، عزادار و غمین خوبی ام را می گفت چه غریب است مرا آن مَلِک آمد باز آن عزیزی که به او گفتم من فرصتی می خواهم خبرآورد مرا می توان برگردی مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت نوبت بعد، تو را خواهم برد روح من رفت کنار منبر و چه آرام به واعظ فهماند اگر این جمع مرا می خواهند فرصتی هست مرا و می توانم برگردم من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند باعث این همه غم خواهم شد روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز زنده خواهم شد باز واعظ آهسته بگفت معذرت می خواهم خبری تازه رسیده ست مرا گوییا شادروان مرحوم زنده هستند هنوز خواهرم جیغ کشید و غش کرد و برادر بشتاب مضطرب، رفت که رفت یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن اگر او مرد، خبر فرمایید سوگواری بکنیم عهد ما نیست به دیدار کسی، کو زنده است دل او شاد کنیم کار ما شادی مرحومان است"!! واعظ آمد پایین، مجلس از دوست تهی گشت عجیب صحبت زنده شدن چون گردید ذکر خوبی هایم همه بر لب خشکید مَلِک از من پرسید: پاسخت چیست؟ بگو؟ تو کنون می آیی؟ یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟ چه سوال سختی؟ بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن زنده باشم بی دوست؟ مرده باشم با دوست؟ زنده باشم تنها، مرده در جمع رفیقان عزیز من که در حیرتم از کرده ی این مردم نیز ... !!! کاش باور بکنیم، کاش بیدار شویم ، خوب اندیشه کنیم، معنی واقعی امدن و رفتن چیست ؟ کاش دلی شاد کنیم تا هنوز در بر ماست 👇بعدی مرگ است و مرگ برای من یعنی قیامت.
. شعرترکی برای فراق پدر ائویمون شام و سحر شمع فروزانی آتا باشیمون تاجی-شرف رهبری سلطانی آتا چوخ چکیب زحمتیمی مهر و وفا درسی وئروب جلب ایدوبدی نظر خالق یزدانی آتا یاشییوب عزتیلین عز و شرف کسب ائلیوب گورسدیب زندگی ده غیرت و وجدانی آتا یتیشوب بیر گونی اما ایلدی ترک بیزی آلدی دلخوشلوقی همده سروسامانی آتا اسدیریب باد خزان گلشن و گلزاره غمی ایلیوب حالیمی هر لحظه ده بحرانی آتا هر شب جمعه گلیب قبریوی سیلم ئوپرم یاشلی گوزلن اوخورام سوره ی رحمانی آتا گوزوم اما قالاجاخ کوچه ده تا سن گلسن سوپورر بی کس آنام منزل و ایوانی آتا .@tarhim_khaniy
🎤▪️دنیای فانی.... ➰➰➰➰➖➰➰➰➖➰➰➰ یک شبی درخواب دیدم مرگ را. تن، جدا کردند ساز وبرگ را🌴 کل عالم در برم تاریک شد. خانه عقبای من باریک شد🌴 سربرآوردم به سنگی سخت خورد. جان شیرین از تن خاکیم برد🌴 با خودم گفتم که ای یار عزیز. از چه رو این خانه ام تنگ است و تیز؟ میزدم فریاد آزادم کنید. زین قفس بشکسته و شادم کنید🌴 جمع یاران دیده ام رفتند و من. مانده ام تنها بر این افتاده تن🌴 تازه فهمیدم که عمرم شد تمام. داد میزد پیک مرگم این پیام🌴 ای بشر، برگو چه آوردی کنون. بهر این ره، توشه آوردی کنون؟ 🌴 گفت اینجا خانه ی عقبای توست. گر که خوبی، همنشینت خوبروست🌴 گر که بد باشی بدی یارت شود. با بدان دایم سر و کارت شود🌴 گفت ای مرد غریب بینوا. بهراین ره، بغچه ات را برگشا🌴 تا ببینم آنچه در انبان توست. سر فرود آور که سر دادن نکوست🌴 سر بر آوردم نگاهش خیره کرد. با نگاهش یک جهان را تیره کرد🌴 گفتم آری توشه ام "مال"من است. هستی ام در بند امیال من است🌴 روزها چون جاهلان، سرگرم کار. کار میکردم دمی در آن دیار🌴 روز وشب در فکر مال اندوزی ام. گشته سیم و زر، به عالم روزیم🌴 عاقبت، کارم به جایی می رسد . فکر زایل، گشته از هر نیک وبد🌴 گفت آن مرد غریب ای نیک خوی. توشه ی رنگین تری زین ره بجوی🌴 اینکه گفتی جمع کردی سیم و زر. مانده آنجا تا شود بهر پسر🌴 سالها کارت دروغ وجنگ بود. فکردنیا پهن وعقبا تنگ بود🌴 کار دنیا جز سرابی بیش نیست. راحتی هایش به جز تشویش نیست 🌴 بر خودت آیی که گردد دیر و زود. قوتی در این تن مسکین نبود🌴 می رسد روزی که دیگر دیر شد. این تن خاکی به غم، زنجیر شد🌴 این بگفت و از بر من دور شد. بعد او این تن دگر رنجور شد🌴 دیدم او رفت و شدم بی غمگسار. از خودم شرمنده، وز او شرمسار🌴 هر چه کردم کار دنیا بود وبس. کارها یی که نگردد دادرس🌴 مالها اندوختم اما چه سود. بهر وراثم همه بازیچه بود🌴 هر چه را اندوختم بر باد رفت. بعد دفنم وارث من شاد رفت🌴 تازه فهمیدم که دنیا هیچ بود. تن بباید از تعلقها زدود🌴 گفت بر من آن خردمند دلیر. زانکه در خواب آمدم پندی بگیر🌴 اینکه در خواب توام هشداهاست. بار ردیگر فرصت دیدارهاست🌴 حال،چون روزی اسیرش میشوی. طعمه ی چنگال تیزش میشوی🌴 کار دنیا را به اهلش واگذار. با جهازی پر در این ره پاگذار. 🌴 صالحی .
دشتی اشعار جوان وفرزند فلک آخر ربودی گوهر یکدانه مارا بگو برما چرا بردی توآن دردانه مارا ندانم ازچه روکردی شعارخویش گل چیدن گل ماراچه دیدی وبرهم زدی گلخانه مارا ................. عزیز خفته درخاکم گل باغ دلم بودی درخشان گوهرپاکم چراغ محفلم بودی کجا یابم دگرچون تواگرگردجهان گردم تورا ای نازنین دختر که یارو همدمم بود .............. دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دیداندر خم این طاقت رنگین نه جای لوح سیمینش درکنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین .............. آفتابی درجهان تابیدو رفت عمر کوتاهش جهان دیدورفت هیچ کس ازدست اورنجش نداشت ازچه رو ازدست ما رنجیدو رفت .
اشعار جوان کربلایی امیرپور عبدالعاصی: گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک گلی بودم نه وقت چیدنم بود جوان بودم نه وقت مردنم بود گلی بودم میان شاخه گلها نه وقت زیر خاک خوابیدنم بود جوان نازنین در خاک رفتی از این دنیای غم غمناک رفتی زدی آتش به جان دوست داران چو گل پاک آمدی و پاک رفتی •بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز هر کجا می نگرم روی تو پیداست هنوز آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان هاست هنوز گفتم که فراق تو نبینم دیدم                       آمد به سرم هر آنچه میترسیدم * عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی                                  درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم                              تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی دلا دیدی که آن فرزانه فرزند                           چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش                       فلک بر سر نهادش لوح سنگین سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم                      باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم                        که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد جوان نازنین در خاک رفتی از این دنیای غم غمناک رفتی زدی آتش به جان دوست داران چو گل پاک آمدی و پاک رفتی * بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم * گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود ** قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود                          در عزایت جامه را تن دریدن زود بود آخر ای یار همه  ای مطهرمهر وفا                             در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود * دریغا حسرتا از کامرانی                                         نبردم بهرهای از زندگانی همی پر حسرت وناکام رفت                                 به زیر خاک عین جوانی * جوان رفتم زدنیا با هزاران ارزو بر دل                     به زیر خاک کردم با دو صد اندوه غم منزل گذر اید اگر برخاک من از زاه غم خواری                به الحمدی مرا یاد اورید ای محرمان دل * بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم                      من به داغ تو جوان مرده به دنیا چه کنم بهر هر دردی دوایی است مگر داغ جوان                من به دردی که براو نیست مدوا چه کنم * پر پاکدل خوب و نکومنظر من                        مانده بر خاک رهش خیره دوچشم تر من نازنینی که به پاکی نه کم از شبنم بود                 عمر او نیز دریغا  که چوشبنم کم بود * نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود             ان چنان در برگرفت گویی که در عالم نبود سالها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد               ناگهان پیک اجل ان غنچه را از من ربود * نوگلم رفته وداغش به دل مادر ماند                حسرت دیدن رویش به دل خواهر ماند تو که تنها پسر و یاور مادر بودی                از چه رو بار غمت بر کمر همسر ماند * گلی بودم در ایام جوانی                         جوان بودم نکردم زندگانی گلی بودم که وقت چیدنم بود                     جوان بودم چه وقت مردنم بود ای مادر غمدیده نداری خبراز من                 کز گردش ایام چه امد برسر من من تازه جوان بودم واندر چمن حسن             نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من * افسوس که زیبا پسرم تاج سرم رفت             امیدوچراغ دل ونور بصرم رفت زد اتش سوزان اجل بر گل عمرم              ناگاه از این باغ گل نوثمرم رفت حجاب چهره جان میشود غبار تنم                      خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزایچو من خوش الحانیست           روم به گلشن رضوان که مرغ ان چمنم * در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟             زهراب چشیده ام مرا قند چه سود گویند مرا که بند پاش نهید                       دیوانه دل است پای در بند چه سود * روزی که قضا نیست نخواهی مردن            ور هست قضا کجا توان جان بردن مرگ تهی مساز پهلو که به آن              سر منزل خود توان به دست اوردن * ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت    گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت
. ‍ همه دارن غم و یک بی غمی نیس همه ماتم زده بی ماتمی نیس همه چشما چو ابر نو بهاری گهر بارند و چشم بی نمیری نیس چه غمگین و چه تنها شد دل من ببین ماتم سرا شد منزل من بابام رفته ز دستم تا قیومت دیه چاره نداره مشکل من دلم تنگه بری کس گفتنی نیست که ای دنیا به هیچ کس موندنی نیست همه میگن دگر بابا نداری یقین دارم ولی دل کندنی نیست غم داغ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و داغ کمی نیست پدر غم خوار ودل سوز و عزیزه کخ بی او زندگی جز ماتمی نیست بسوز ای دل به حال روزگارم بنال ای دل کسی را من ندارم بسوز ای شمع امشب در کنارم که درخاکه همه دار و ندارم قسم بر تو که تا دنیاست دنیا فراموشت نخواهم کرد بابا گوای من خدای می و قهار تو رفتی شدم بعد تو بی یار شب از ره میرسد بابا کجایی شدم بی مونس و تنها کجایی به لانه پر کشند مرغان ز گلشن ولی بابا نیاید در پر من بنال ای دل که دائم بی قرارم غریب و بی کس و بیمار و زارم بنال ای دل که مو از داغ بابام هوای های های گریه دارم فلک دیدی چه آوردی به روزم گرفتی بابای خوب و دل سوزم یقین دارم که تقدیرم همین بود سزاوارم خودم تنها بسوزم لالاییت می کنم شبهای زمستون لالاییت می کنم گل در گلستون لالالالا گلم باشی عزیزم بمونی همدمم باشی عزیزم فلک دیدی چه تیر کاریم زد نه در خواب و بیداریم زد ز ده تیری که تا آخر بسوزه کفن از بهر بابایم بدوزه تو را دیدم کفن پوشیده بودی به روی خاک غم خوابیده بودی برایم گریه میکردی تو بابا اگه حال دلم را دیده بودی مسلمونون دل زارم ببینید جدایی من و بابام ببینین نمی خاستم من از بابا جدا شم جدایی با پدر هرگز نبینید .
. کاربردی برای مجلس ختم برادرو پدر روضه امام حسن(ع) پرورش یافتۀ راه اویس قرنم گرچه بی تاب و اسیر همۀ پنج تنم همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم من غلامی زِغلامان امام حسنم روزیم میرسد از سفرۀ احسان کریم نام ما را بنویسید گدایان کریم .... کریم کاری بجز جود و کرم ندارِ آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره .... رکن ایمان شده در بند توالیِ حسن شک ندارم به کرم کردن فردای حسن کربلایی شده ماندیم همه پایِ حسن دل سپردیم به الطافِ پسرهای حسن عقل وامانده ز توصیف مقام و جاهش عشق حیران شده در محضر عبدالله ش لطف مولایِ کرم بندنواز است هنوز دست عالم سر این سفره دراز است هنوز خانه اش کعبۀ حاجات و نیاز است هنوز این در خانۀ عشق است که باز است هنوز نقش باید بشود در همه جا چون دلِ من هر دردی بسته شود جز در پر فیض حسن   *روز محشر که همه گریانند اشک ریزان حسن خندانند ...*   جان به قربان مقامش چه غریب است این مرد بی سپاه هست قیامش چه غریب است این مرد غصه دار است کلامش چه غریب است این مرد بی جواب است سلامش چه غریب است این مرد خاکساران درش بر در دیگر نروند گریه کن هایِ حسن کور به محشر نروند سفره داری که سر سفره او نعمت هاست دل او مصحَف پر صفحه ای از غربت هاست سرخیِ کنج لبش شرح همه محنت هاست پاره هایِ جگرش مرثیۀ تهمت هاست چه شد !؟زهر چه کرد!؟ بدنش سبز شده تن او هم شبیه پیرُهَنش سبز شده ...   * عبدالزهرا خود امام مجتبی رو خواب دید چرا روضه ما رو نمیخوانی؟...  گفت آقاجان من یه عمر روضه خوان شمام روضه های که از شما به من رسیده من همه رو خواندم ... اونی که شنیدم شما رو مسموم کردن .. پاره های جگرتون داخل تشت بوده .. بدنتون رو تیربارون .. فرمود عبدالزهرا اما روضۀ واقعی من حسن اینه اگه خواستی برای گریه کنا بخونی اینو بخوان ... روضۀ من اون لحظه ای بود که دستم تو دست مادرم بود ... تو کوچه های بنی هاشم ...*   با دو چشم تر و یک قد کمان از کوچه روز و شب روضه گرفته ست امانت کوچه تب و لرز بدنش داشت نشان از کوچه گفت در روضۀ من باز بخوان از کوچه روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو از تکان دادن یک چادر پر خاک بگو ...   *ابی عبدالله اومد باخبرش کردن، عباس اومد ... زینب اومد ... همه اومدن کنار بستر ؛ حالا حسین داره التماسش میکنه داداش بازم نمیخوای حرف بزنی؟ حرف بزن! *   حسن جان، یه کم حرف بزن تا سبک شی برادر حسن جان، چهل سالِ که هی تو خواب میگی مادر حسن جان، میری کوچه میشه غمت چند برابر حسن جان ... چی دیدی ، مگه کی باهات اون در افتاد چی دیدی ، نمیگی چطور مادر افتاد چی دیدی ، مگه مادرم با سر افتاد ... حسن جان یه کوچه، همه زندگیِ منو زیر و رو کرد یه کوچه، که ما رو با نامرد شهر رو به رو کرد یه کوچه، که یادش باید مرگ و باز آرزو کرد یه کوچه ... یه نامرد ، به ما تویِ این کوچه بد کرد یه نامرد ، رسید راه و رویِ ما سد کرد یه نامرد ، گل یاسمون و لگد کرد ... حسین جان، شکست دلم تو غمت مثل شیشه حسین جان، میدونی که اینو میگم من همیشه آخه روزی مثل روز تو نمیشه ... حسین جان ... برادر ، میشینن رو سینت تو گودال یه نیزه ، میاد و دیگه میری از حال به زیر ، سم اسبا میشی لگد مال   *گفت حسین ، همه دارن گریه میکنن عباس سر به دیوار گذاشته ، زینب ، ام کلثوم ، داداشای عباس همه دارن گریه میکنن .. اما امام حسن به هیچ کدومشون ایراد نگرفت تا نگاه کرد دید ابی عبدالله داره اشک میریزی فرمود تو دیگه گریه نکن .. حسین جان من درسته دارم تو غربت میمیر اما کنار بدنم تو هستی سرم رو پای زینبِ ، عباس کنارم .. الهی برات بمیرم یه ساعتی میاد هیچ کسی نیست سرتو از رو خاک برداره ...   یا امام حسن دل نگران بودی کسی نیست سرشُ از رو خاک بردار ... الهی بمیرم برا زینب ، فقط این صحنه رو زینب دید .. همه دل نگران بودن پیغمبر ، امیرالمومنین ، مادرش زهرا حتی عباس تو علقمه .. همه دل نگران بودن اما هیچ‌‌ کدوم این صحنه رو ندیدن ، فقط زینب بود بالا تل زینیه ... نگاه کرد دید نانجیب داره نزدیکِ گودال...وَ شِمرُجالِسُ روضه و ختم خوانی