اینا میخوان زهرا رو بکشن، فهمیدن زهرا مقاومت میکنه
اتیش اوردن...
اینا میخوان زهرا رو بکشن چرا؟!
اگه نمیخواستن اتیش که نمیزدن در رو...
صبر میکردن در کاملا میسوخت میریخت بعد میومدن ...
اما همین که در اتیش گرفت در قتاله شد...
یعنی چی؟!
خب میدونین این درای قدیمی که چوبیه یه میخی بیرون هست میگیرن باز میکنن
درب وقتی کاملا سوخت دیگه باز شدن نمیخواد ریخته ...
اما وقتی در فقط این کلون ازبین رفته در داره میسوزه هُل بدی باز میشه...
حالا این در که باز شده اونی که پشت در باشه یا بین اینور میمونه یا اونور...😔
این وقتی در قتاله شد گفت حمله کنید...
بعضیا توجیح نبودن که این میخواد چیکار کنه گفتن: زهرا پشت در وایستاده...
گفت: میدونم زهرا پشت در وایستاده...
خب بره کنار...
زدن در باز شد...
زهرای مرضیه خب نمیره کنار، در رو بدن زهرا باز شد...😔
چه اتفاقی افتاد؟!
عملاً خب حضرت بچه اش سقط شد...
دوم اینکه میخ رفت تو سینه ی زهرا سلام الله
سه چون جمعیت خیلی زیاد بود و فشار آوردن کمر اسیب دید...😔
زهرای مرضیه اینجا دیگه باید بیوفته...
فریاد بزنه کمک...
فریاد نزد...!!
نگفت کمک ...!!
چرا؟!
پای علی به این درگیری نباید کشیده بشه ...
اصلا میخواد علی رو نجات بده دیگه ...
ما روایت داریم پیغمبر فرمود هرکسی بشنوه یکی داره داد میزنه مسلمونا کمک و این نره به این کمک کنه مسلمان نیست ...
خب اگه زهرای مرضیه فریاد میزد میگفت کمکم کنید بر علی واجب میشد بیاد به زهرا کمک کنه...
واجب میشد ...
درگیر میشد...
کشته میشد...
برای اینکه پای علی به این معرکه نرسه زهرای مرضیه همه ی درد رو قورت داد و هیچی نگفت و افتاد...😔
اینا عبور کردن...
ریختن همه رو دستگیر کردن ...
چون علی نباید شمشیر بکشه، دستای علی رو بستن
زهرای مرضیه افتاده بود نگاه کرد از نوع رفتار و ضربه زدن اینا دید جان علی هنوز در خطره...
ببیینید خانه زهرا درش به مسجد وامیشه دیگه به جایی که منبر رو میبینید
تا علی رو اوردن پای علی از در خانه به مسجد رسید زهرا بلند شد کمر علی رو گرفت ...
نتیجه علی علیه السلام تو مسجد زهرا سلام الله در آستانه ی در اینایی که حمله کردن مسلمونا همه میبینن...
هرکاری کردن نتونستن علی رو از دست زهرا دربیارن
دوباره شروع کردن به چی؟! دست زهرا رو کوتاه کردن...😔
اگه اینا با شمشیر میزدن دست زهرا قطع میشد خون فواره میزد تو مسجد، مسلمونا از خواب بیدار میشدن...
گفت: دست زهرا رو کوتاه کن نگفت قطعش کن...
چی کار کرد؟!
این شمشیر رو کشید شمشیر آهنه دیگه شروع کرد به پهنای شمشیر به بازوی زهرا زدن😔
چرا حضرت این کارو کرد؟!
حضرت دعوا رو کشید سمت خودش و همه توجه ها...
انقدر نگه داشت تا چی شد؟! استخوان دست شکست😔
نتیجه؛ دست دیگه در اختیار زهرا نیست دیگه
اون گفت من دیدم زهرا کمر علی رو گرفته نگه داشته این زد زد زهرا رها نکرد دست زهرا شل شد افتاد😔
علی رو بردن...
حساب کنید هم دستش شکسته، هم بچه افتاده
هم میخ...😔
نگاه کرد دید علی رو بردن کنار منبر دست ها بسته...
شمشیر رو آوردن بالا سر علی...
شمشیر رو به علی نشون داد و علی رو دو زانو نشوندن، عین کسایی که میخوان از پس گردن، گردن بزنن نشوندن دست ها رو از پشت بستن، دو زانو علی رو نشوندن دست انداخته گردن علی رو آورده پایین شمشیر رو آورده بالا...
میگه علی یا بیعت کن یا گردنتو میزنیم
حضرت سکوت کرد...
دوباره گفت: علی یا بیعت کن یا گردنتو میزنیم
حضرت دوباره سکوت کرد...
زهرای مرضیه دید الان بار سوم رو بگه شمشیر اومده پایین وعلی...
چی گفت؟!
یهو فریاد زد ابوبکر به خدا قسم اگر مویی از سر پسرعمم کم بشه همین الان نفرینتون میکنم...
تا حضرت فرمود نفرینتون میکنم یهو باد وزید مسجد شروع کرد به لرزیدن هوا تار شد...
ابوبکر ترسید عه زهرا از یه مسیر دیگه ای امده... چی شد؟!
از نیت کشتن علی منصرف شد یه اشاره کرد به اینی که شمشیر دستشه گفت دفعه سوم رو نگو ...
ادامه دارد...
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
■ قهر کرده ای؟
با اینکه خسته میشوم و گاه کم حواس
اشکم هنوز هست...حبیبم تو را سپاس
در حسرت زیارت تو رفت عمر من
روزم به گریه طی شد و شبهام التماس
یکشب در این لباس عزایت مرا بخر
شاید به چشم مادرت آیم در این لباس
ما را نمیبری به حرم؟؟ قهر کرده ای؟
بگذر از این گدای بدِ قدرناشناس
روزم شبیه زلف سیاهت چه درهم است
زینب تمام راه به لب داشت این قیاس
میشود پروانه بود و به هر گُلے نشست. اما بهتر است شهید شد و به هر دلی نشست..❣
#الهی_رزقک_شهادت
سلام امام زمانم صبحت بخیر!!
امروزمو سپردم به خودت هوامو داشته باش...