فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز از افلاطون فیلسوف بزرگ یونان پرسیدند؛
دلیل این همه آرامشت چیه
چرا هیچوقت غمگین نمیشی ؟
افلاطون گفت دل بر آنچه نمی ماند
نمی بندم فردا یه راز است نگرانش نیستم دیروز
هم یه خاطره بود حسرتش رو نمیخورم
و امروز یه هدیه است از طرف خدا
قدرش رو میدونم و
از تک تک لحظه های زندگیم لذت میبرم
و این دلیل آرامش منه ...
و به یاد داشته باش
فشار توده زغال سنگ رو به الماس
تبدیل میکنه
پس نگران فردایت نباش چون خدای
دیروز و امروز خدای فردا هم هست
درسته ما اولین باره بندگی می کنیم
ولی خدا قرنهاست که خدایی میکنه
پس به خدایی او اعتماد کن و
فردا و فرداها را به او بسپار خدایا شکرت🤲🌺🌺
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء هفتم قرآن کریم:
یادمون باشه
تجاوز به حدود الهی فقط این نیست که حرام مرتکب بشیم. اگه حلال الهی رو هم به خودمون حرام کنیم، به حدود الهی تجاوز کردیم!
🌼 سوره مائده، آیه ۸۷
🌾🔸️
حاج اسماعیل دولابی:
شبهای ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید.
نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصّه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند یا برای تفریح است یا برای بچهها . شما که روزه دارید، کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید. به کار نفس خودتان برسید.
نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجّاده بنشینید و خدا را یاد کنید.
افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی، یک دقیقه خدا را یاد کنید.
با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید یا اینکه اصلاً ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است.
آدم افطار حقیقی را با خدا میکند. افطار حقیقی که خوردن نیست. اُبعثُ حَیّاً، آن افطار است.
🌾🔸️
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء هفتم قرآن کریم:
یادمون باشه
منطق «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» قرآنی نیست. ملاک در ارزشها، حق و باطله نه کم بودن و زیاد بودن افراد.
🌼 سوره مائده، آیه ۱۰۰
"🍃💚"
مـاھ رمضـان یعنے؛ ماهے کہ در آن، با هر نفس کشیدنت، مےتـوانے دنیـا را بـہ خوشبختے نزدیکتر کنے..🌏✨
پس، حتے بـراے نفسهایت هم، نیت ظهور امام زمان کن...♥️
.
✨روز هفتم
تا دخیلِ پرچمِ موسی بن جعفر میشوم
رنگ و بوی عشق میگیرم معطر میشوم
روزی ام کن روزِ هفتم کنج صحنِ کاظمین
خواب دیدم عاقبت پای تو بی سر میشوم
#یا_موسی_بن_جعفر🌹
#ماه_مبارک_رمضان 🌙
.
اگر میخواهید نذری
کنید فقط گناه نکنید
مثلا نذر کنید یک روز
گناه نمیکنم هدیه به
آقاصاحبالزمان ﴿عج﴾
از طرف خودم..:)
#شهید_مجید_سلمانیان♥️🕊
💐#روزوعاقبتمونشھدایۍ🌱
🌺هدیه نثار روح مطهر شهید صــلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُم
.
ای راحت دل قرار جان ها برگرد
درمان دل شکسته ما برگرد
ماندیم در انتظار دیدار ای داد
دل ها همه تنگِ توست آقا برگرد
صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان
#انتظار_ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماصاحبِآرزوییهستیم . .
کهشهداشیرینیِوصالشراچشیدهاند♥️:))!
بایدم خوش بگذره........
#شهید_محسن_حججی
به جبهه که رسید، کفشهاشو داد به یکی!
تو جبهه دیگه کسی اونو با کفش ندید!
میگفت: اینجا جاییه که خون شهدامون ریخته شده، حرمت داره..
و معروف شد به سید پابرهنه...🍂✨
#شهید_سید_احمد_میرافضلی
✨ #پندانـــــــهـــ
""هفت پند مولوی""
1⃣شب باش:
✔در پوشيدن خطای ديگران
2⃣زمين باش:
✔در فروتنی
3⃣خورشيدباش:
✔در مهر و دوستی
4⃣کوه باش:
✔در هنگام خشم و غضب
5⃣رودباش:
✔در سخاوت و یاری به ديگران
6⃣درياباش:
✔در کنار آمدن با ديگران
7⃣خودت باش:
✔همانگونه که مینمایی…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دیگه کیه یا خدا
🌸🍃🌸🍃
لقمان حکیم گوید:
روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم
خوشه هایی از گندم که از روی تکبر
سر برافراشته و خوشه های دیگری که از
روی تواضع سر به زیر آورده بودند
نظرم را به خود جلب نمودند
و هنگامی که آنها را لمس کردم،
••• شگفت زده شدم •••
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را
پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز
چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند
اما در حقیقت خالی اند.
4_5918149623158939304.mp3
3.25M
باختند!
آنها که با غیر تو بستند!
خابَالوافِدُونَ عَلیٰ غَیرک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#روزه_اولی
🎤 #محمدحسین_پویانفر
🖌 شعر سید جواد پرئی
🎙 گروه سرود احسان
🗓 ماه رمضان ۱۴۴۴
.
#رمضان
#روزه_اولی
دختر دلبندم/ پسر عزیزم
سلام به روی مثل ماه تو!
«الفباء» را که خواندی...
به حرف «ر» که رسیدی...
حتما این کلمهها را تمرین کردی:
«رمضان»، «روزه»، «روضه»
حالا که امسال...
روزه گرفتن را شروع کردی؛
(حتی همان کَلّهگنجشکی را)
معنا و مفهوم این کلمهها را...
بیشتر درک میکنی!
حالا که در طول روز...
گرسنه و تشنه میشوی...
دلت یک لیوان آب میخواهد...
یا چند قاشق برنج و مقداری خوراکی...
یادت نرود!
یادی از امام حسین کنی!
یاد رقیهی سهسالهاش(سلام خدا بر آنها)...
یادی از علیاصغر ششماههاش!
آنها را...
آدمبدهایِ ازخدا بیخبر...
گرسنه و تشنه شهید کردند!
یادِ امام حسین و کربلا بودن را...
خدا و فرشتهها خیلی دوست دارند؛
خیلی!
روزهات قبول و التماسدعا
یکی چشمش را برای خدا می دهد!
امّا من و تو میتوانیم برای خدا
چشممان را کنترل کنیم ...
#شهید_مرتضی_چیتگری
#غضوا_ابصارهم_عماحرماللهعلیهم
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
🎥 دختر مدافع حرمی که همه را در برنامه امشب محفل شبکه سه به گریه انداخت
.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجم اصلا ب ذهنم خطور نمیکرد مجرد باشه😐 قیافه جا افتاده
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_ششم
کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه را انجام نمی داد و خیلی مراعات می کرد ، دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می کرد که همه متوجه شده بودند 😐
گاهی بعدازجلسه که کلی آدم نشسته بودند ، به من خسته نباشید می گفت یا بعد از مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف می رفتند بین این همه آدم از من می پرسید :«باچی و کی بر میگردید ؟»
یک بار گفتم :«به شما ربطی نداره که من با کی میرم !»😒
اصرار می کرد حتماً باید با ماشین بسیج بروید یا برایتان ماشین بگیرم .
می گفتم :«اینجا شهرستانه . شما اینجارو با شهر خودتون اشتباه گرفتین ، قرار نیست اتفاقی بیفته »
گاهی هم که پدرم منتظرم بود ، تا جلوی در دانشگاه می آمد که مطمئن شود😡
در اردوی مشهد ، سینی سبک کوکو دست من بود و دست دوستم هم جعبهٔ سنگین نوشابه.
عز و التماس کرد که «سینی رو بدید به من سنگینه !»
گفتم :«ممنون ، خودم میبرم !» و رفتم ..
از پشت سرم گفت :«مگه من فرمانده نیستم؟! دارم می گم بدین به من !»
چادرم را کشیدم جلوتر و گفتم :«فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه!»😒😖
گاهی چشم غره ای هم می رفتم بلکه سر عقل بیاید ، ولی انگار نه انگار..💔
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_ششم کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه را انجام نمی د
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتم
چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نصفه نیمه رها کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم
هر بار نتیجهٔ برعکس می داد 😐
نقشه ای سرهم کردم که خودم را گم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشوم ، شاید از سرش بیفتد.😕
دلم لک می زد برا برنامه های «بوی بهشت »
راستش از همان جا پایم به بسیج باز شد . دوشنبه ها عصر ، یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت و اکثر بچه ها آن روز را روزه می گرفتند ..
بعد از نماز هم کنار شمسهٔ معراج افطار می کردیم.
پنیر که ثابت بود ، ولی هر هفته ضمیمه اش فرق می کرد :هندوانه ، سبزی یا خیار ، گاهی هم می شد یکی به دلش افتاد که آش نذری بدهد
قید دوتا از اردوها را هم زدم ..💔
یک کلام بودنش ترسناک بود به نظر می رسید..
حس می کردم مرغش یک پا دارد
می گفتم :«جهان بینی ش نوک دماغشه! آدمِ خود مچکربین!»😒
دراردوهـایی که خواهران را می برد، کسی حق نداشت تنهـایی جایی برود، حـداقل سه نـفری😐
اصـرار داشت:((جمـعی و فقط با برنامه های کاروانن همـراه باشیـد!))
مـا از برنامه های کاروان بدمان نمی آمد، ولی می گفتیم گاهی آدم دوست دارد تنهـا باشد و خلوت کند یا احیانا دو نفر دوست دارند باهم بروند.
درآن موقع،باید جوری می پیچـاندیم ودرمی رفتیم.
چـند بار دراین در رفتن ها مچمان راگرفت...😬
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتم چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هشتم
بعضی وقت ها
فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید.😂
یکی از اخلاق های بدش این بود که به ما می گفت فلان جا نروید و بعد که ما زیرآبی می رفتیم، می دیدیم به!
آقا خودش آنجاست😐 نمـونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه...
رسیدیم پـادگـان دوکوهه.شنیدیم دانشجـویان دانشگاه امام صادق(ع)قـرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهـاد را مطرح کردیم.
یک پا ایستادکه: ((نه، چون دیر اومدیم وبچه ها خستهن ،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن!)) واجازه نداد.
گفت:((همه برن بخوابن!هرکی خسته نیست، می تونه بره حسینه حاج همت!))
بازهم حکمرانی!به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود😒
همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)شدم ورفتم. درکمـال ناباوری دیدم خودش آنجـاست!😳...
داخل اتوبوس،باروحانی کاروان جلو می نشستند.صنـدلی بقیه عوض می شد، امـا صندلی من نه!
از دستش حسابی کفری بودم،میخواستم دق دلم رو خالی کنم
کفشش را درآورد که پایش را دراز کند، یواشکی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون😂
نمی دانم فهمید کار من بوده یا نه اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمد..
فقط می خواستم دلم خنک شود.
یک بار هم کوله اش را عقب شوت ڪردم☺️
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
🗓 ۹ فروردین ۱۳۶۷ - سالروز شهادت سردار رشید، حسین املاکی، فرمانده اطلاعات و قائم مقام لشکر ۱۶ قدس گیلان
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
وحشت بعثیها از شهید املاکی !!
🔹خاطره جانباز و آزاده سرافراز اسماعیل یکتایی لنگرودی👇
▫️ بعد از ۵ روز تشنگی با تنی مجروح درحالیکه پای چپم قطع بود به اسارت در آمدم. به شهرک نظامی رسیدم چقدر برایم آشنا بود! شب قبل از عملیات، شهید جمشید کلانتری به نقل از شهید حسین املاکی از این شهرک صحبت کرده بود. چقدر تانک!! چقدر تسلیحات!! .... به اندازه هر ایرانی، سلاح سنگین بود!!
▪️افسر بعثی به سمتم آمد به ریشهایم دستی کشید و آب دهان به صورتم انداخت! به عربی چیزهایی گفت که نفهمیدم. مترجم کنارش ترجمه کرد: املاکی کجاست؟ حسین املاکی؟؟ جواب دادم: شهید شده!! افسر با عصبانیت گفت: ماکو شهید! شهید نیست کشته شده و خنده مستانهای کرد.
⚪️ آنها دنبال املاکی بودند. از کشته شدن او مطمئن نبودند؛ میگفتند شاید زنده باشد...!!
°•🌸🌱•°
در هیچ اساسنامهای
حق تماشای تو به رسمیت شناخته نشده!
خیالت تخت بانو ...✋🏻
تحــریم کــن!
چادر بکش به تمام چشم ها
برنامه صلح آمیزی در کار نیست😇
#حجاب
#بی_تفاوت_نباشیم