eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
که خدا تو را به‌حال خودت رها نکرده و از تو دلخور نیست♥️🌱
حرم شد خانه‌ام وقتی ،سلامت کردم و دیدم زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد یا اباعبدالله دلتنگ حرمم😭💔
سالروزشهادت شهیدمدافع حرم جوادالله کرمی🌷 پشت‌سرش آب ریختیم. نگاهش به نگاه دخترش گره خورد. دلمان ریخت که نکند نگاه آخر باشد. از فرودگاه زنگ زد: «خانم! نگاه زهرا عجیب بود»💔 دلش درنگاه زهرا مانده بود.✅ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهیدی که بین زمین و آسمان سجده می کرد! آیت الله حق شناس خاطره ای از حضور وی در مسجد بیان کرده و گفته که روزی زودتر از وقت نماز، به مسجد رفتم کلید مسجد را فقط من، خادم مسجد و شهید نیری داشتیم، دیدم جوانی در حال سجده است اما نه روی زمین، بلکه بین زمین و آسمان، جلو رفتم دیدم شهید نیری است. وقتی نمازش تمام شد گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید.
ترکشی به پهلویش اصابت کرد وقتی بر زمین افتاد از ما خواست که بلندش کنیم روی پاهایش که ایستاد.. رو به سمت کربلا دستش را روی سینه نهاد و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله.. موقع خاکسپاری با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه‌اش قرار داشت.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😱احمد علی و دختران کنار رودخانه😱🤔   محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی👥 همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من...💔 لبخندی زد🙂 و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! 🤔با تعجب گفتم:😮 طاقت چی رو؟! 😧گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند🏔. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی🤸‍♂⚽️ بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن 🚶‍♂و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه🏝 است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم.🏃‍♂ راه زیادی نبود از لابه‌لای بوته‌ها 🌲ودرخت‌ها 🌳به رودخانه🏖 نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد😰 نمی‌دانستم چه کار کنم! 😓همان جا پشت بوته‌ها 🌲مخفی شدم😞. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم😨. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان👩 مشغول شنا کردن بودند. 😵من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن🤲 الآن شیطان🧟‍♂ من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم👀 هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.😔» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند⛹‍♂. من هم شروع به آتش درست کردن 🔥بودم خیلی دود توی چشمانم رفت👁. اشک همین‌طور😭 از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند😭 خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت♥️.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم😭. حالم خیلی منقلب بود😔. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.🤕 همین طور که داشتم اشک می‌ریختم 😢و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم😳 ناخودآگاه از جایم بلند شدم.🕴 از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و🏔 درخت‌ها 🌳صدا می‌آمد. 🗣همه می‌گفتند: «💛سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح💛» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم👀 دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید😥 به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!👂» احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا 🌫به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»🙏
🌸تجسم انفاق های آلوده به ریا و منت🌸 🔶 ﺃَﻳَﻮَﺩُّ ﺃَﺣَﺪُﻛُﻢْ ﺃَﻥ ﺗَﻜُﻮﻥَ ﻟَﻪُ ﺟَﻨَّﺔٌ ﻣِّﻦ ﻧَّﺨِﻴﻞٍ ﻭَﺃَﻋﻨَﺎﺏٍ ﺗَﺠْﺮِﻱ ﻣِﻦ ﺗَﺤْﺘِﻬَﺎ ﺍﻟْﺄَﻧْﻬَﺎﺭُ ﻟَﻪُ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺍﻟﺜَّﻤَﺮﺍﺕِ ﻭَﺃَﺻَﺎﺑَﻪُ ﺍﻟْﻜِﺒَﺮُ ﻭَﻟَﻪُ ﺫُﺭِّﻳَّﺔٌ ﺿُﻌَﻔَﺂءُ ﻓَﺄَﺻَﺎﺑَﻬﺎ ﺇِﻋْﺼَﺎﺭٌ ﻓِﻴﻪِ ﻧَﺎﺭٌ ﻓَﺎﺣْﺘَﺮَﻗَﺖْ...َ (266بقره). 🔶ﺁﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻏﻲ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺧﺮﻣﺎ ﻭﺍﻧﮕﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻭﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ (ﺑﺎﻍ) ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻱ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻦ ﭘﻴﺮﻱ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻲ (ﻛﻮﭼﻚ ﻭ) ﺿﻴﻌﻒ ﺩﺍﺭﺩ، ﮔﺮﺩﺑﺎﺩﻱ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ﺑﻮﺯﺩ ﻭ ﺑﺎﻍ ﺭﺍ ﻳﻜﺴﺮﻩ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ. ✅ﺍﻋﺼﺎﺭ: گرد باد ،ﻏﺒﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ می پیچد. عصر(فشردن) هم از این ماده است . ✍ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺮ ﻭ ﻋﻴﺎﻟﻤﻨﺪ ﺷﺪ، ﺗﻮﺍﻥ ﺗﻮﻟﻴﺪﺵ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ، ﻭﻟﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﻭ ﻣﺼﺮﻓﺶ ﺷﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻧﻴﺰ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﺫﻟّﺖ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﺍﺯ ﻳﻚ ﺳﻮ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺎﺯﺵ ﺷﺪﻳﺪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺻﺎﻟﺤﺶ ﺑﺎ ﻣﻨّﺖ ﻭﺭﻳﺎ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﭼﻪ ﺫﻟّﺘﻲ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ.!!!
هر شهید، نشانی ست از یک راه ناتمام یک فانوس که دارد خاموش می شود و حالا .... تو مانده ای و یک شهید و یک راه ناتمام فانوس را بردار؛ و راه خونین شهید را ادامه بده... شهید قاسم سلیمانی 🕊🌹
✨ 🔹در محضر شهدا خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین (ع) باشد! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: آقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)! هراسان از خواب پریدم ، صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!⁦ آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! علی اصغر، در عملیات محرم سال ۶۱ ، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد!
انسان شناسی ۲۳۵.mp3
10.03M
۲۳۵ ⭕️ اینو دوست دارم / اینو دوست ندارم اینو قبول دارم / اینو قبول ندارم حوصله اینو دارم / حوصله اینو ندارم عمل مقبول: دوست داشتنی/ قبول داشتنی / حوصله داشتنی نیست! ✦ عملی مقبوله که "خالص" باشه! اما آنچه ما از "خالص" فهمیده‌ایم، خیلی کوچکتر است از حقیقت اخلاص ...
°•🌱 سالروزشهادت شهیدمدافع حرم جوادالله کرمی پشت‌سرش آب ریختیم. نگاهش به نگاه دخترش گره خورد. دلمان ریخت که نکند نگاه آخر باشد. از فرودگاه زنگ زد: «خانم! نگاه زهرا عجیب بود»💔 دلش درنگاه زهرا مانده بود.✅ جواد الله کرم🌹 خدایا ماراازغافله شهدا جدا نکن هدیه کنیم صلواتی نثار اروح مطهرشان ْ