دنیا اگر حسین نداشت...
اصلا بی خیال...
حتی تصورش هم قشنگ نیست
ما با حسین خود را شناخته ایم
در مکتب حسین هم جان باخته ایم
📜آخرین وصیت امام صادق علیه السلام
✍امام در آخرین لحظات زندگی پر برکتشون وقتی تمام خانواده و خویشان بر بالینش جمع شدند، چشم باز کرد و به صورت تک تک آنها نگاهی انداخت و فرمود:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَلاةِ»
شفاعت ما شامل کسی که نمازش را سبک بشمارد، نمی شود.😰
تاخیر در نماز...عجله کردن در نماز...یکی در میون خوندن نماز...یعنی سبک شمردن نماز👨🦯
یادیکنیمازدخترایشهدا..🌱
کهامشبجایتبریکپدرهاشونخیلیخالیه..🍂
#روزتونمبارکشیردخترانایران🌸
🍃بزرگترین عاشق روی زمین
امان از دست عاشقان تو که کارشان خالی نشان دادن دستهای ماست! روبهرو شدن با عاشقان تو از همان تضادهایی است که آدم را حیران میکند. دلمان برای تو که تنگ میشود، دستمان از تو که کوتاه باشد، توفیق دیدار عاشقان صادق تو را اگر داشته باشیم، آبی میشود روی دل تفتیدهمان؛ اما از آن طرف به دیدار عاشقان تو که نائل میشویم، حقیر بودنمان به رخمان کشیده میشود. ما کوچکها زیاد توان مواجهه با کوچکیمان را نداریم. تا عاشق شدن، باید با این تضاد بسوزیم و بسازیم.
شبت بخیر بزرگترین عاشق روی زمین!
✨💫
سلامامام مهربانم💚
ای آخـرین ترانه و ای آخرین بــهار
باز آ که بیحضور تو تلخ است روزگار
مولای سبزپوش من، ای منجیِ بزرگ
تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌤
السلام علے العشـق..
به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم
برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم
به سمت حضرت ارباب خم شویم همه
به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم
السلام علیڪیااباعبدالله الحسین
صبح تون حسینی 🌱☀️
🌸🌿
مثل آیینهکاریهای رو دیوار عمارت،
مثل شیشههای رنگیِ پنجرههای اُرُسی،
شبیه نقاشیهای گلدانِ روی دیوار
و تنگهای ماهی که از سقف خانههای قدیم آویخته میشد...🌾
حس خوبِ بودنت میان ما، مثل بودن همین قشنگیهاست در تار و پود خانهمان!
با همین ریزهکاریهای دخترانهات دل همه را بردهای! 😍
تو هزار رنگی! خندههایت رنگ میپاشد.
وجودت قشنگی و لطافت است.🌱
اصلاً لطیف که میگویم ، یعنی تو!
یک وجود شیشهای که خنده و گریهاش همیشه دم دست است!
تو چطور میتوانی - حتی برای خودت - انقدر دوست داشتنی باشی؟!
باید هزار هزار عشق در دل معمار تو باشد که اینچنین محبت میباری!✨
تو تا انتهای زندگی تمام نمیشوی!
روزت مبارک!
🌸🌿
امروز اولین روز از باقی عمرِ توست ..
اگر اولش به آخرش فکر نکنی آخرش
مجبوری به اولش فکر کنی :)
🌸امام صادق علیهالسلام میگه اگه بدونی خدا چقدر دوست داره روح تو بدنت نمیمونه و قلبت ایست میکنه 🌸
🌱ازطرفمنبہجوانانبگویید
چشمِشهیدانوتبلورِخونشان
بہشمادوختہشدهاست...
بہپاخیزیداسلاموخودرادریابید
نظیرانقلابِاسلامیما
درهیچکجاپیدانمیشود!
#شهیدهمٺ🌹
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
وقتی از همه ناامید شدی او را بخوان، اجابت میکند!✨🌱
#خداجونم♥
🍂 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
👈 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که #باختیم!»
📚 کتاب خداحافظ سالار، ص ۲۶۰
زندگی نامه شهید حسین همدانی
#روزتونمنوربهنورشهدا🌿
°•🌱
یکی از بچهها مزاحم نوامیس مردم میشد. به سید میلاد ماجرا را شرح دادم. گفت تو کارت نباشه وایسا کنار. من گفتم الآن است که بزند توی گوش آن پسر، ولی با صحنه عجیبی مواجه شدم! سید طوری با این نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم: سید چی شد؟ من گفتم الآن طرف رو چنان میزنی که دیگه نتونه بلند شه. خندید و گفت: یه جور دیگه زدمش!! راست میگفت. چنان زده بود که من از فردا آن جوان را در مسجد میدیدم. بله. سید میلاد، شیطان درون آن نوجوان را زده بود. سید برای آن شخص وقت گذاشت. آن پسر را در طی یک ماه چنان تغییر داد که من کم آوردم! آن سال همان پسر را با خودش برد و خادمالشهدا کرد.
شهید مدافع حرم
#سیدمیلاد_مصطفوی
.
#زنگ_خاطره سال1399
ماجرای ترسناک عمل جراحی در اردوگاه عنبر(نزدیک موصل عراق)
یک آزاده دفاع مقدس به ذکر خاطرهای در اردوگاه بعثیها پرداخت و از نحوه معالجه جانبازی یاد کرد که بر اثر قطع شدن پا، کِرمها دورتادور محل جراحت پر شده بودند.در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفتهایم تا با انتشار آن یاد و نام آنها را گرامی بداریم و بتوانیم بخشی از سختیها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم.
در اردوگاه عنبر یکی از آسایشگاهها را به عنوان بهداری در نظر گرفته بودند اما زمان عملیات والفجر مقدماتی به دلیل کثرت مجروحین چند آسایشگاه را برای درمانگاه اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه میداشتند و بعد به آسایشگاه منتقل میکردند مگر افرادی که مجروحیتشان عمیق باشد.
با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شده ی پایش کره مالیدهاند خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند کاموای بافتنی کرم رنگ است. جلوتر رفتم متوجه شدم اینها کِرم بودند. دکتر مجید جلالوند آمد و طبق معمول کمی با او خوش و بش کرد و دلگرمی به او داد. بعد پرسید اسمت چیست؟ ایشان جواب داد: حیدر بساوند، اهل مهران.
دکتر فورا به بچههایی که در بهداری کار میکردند گفت: ظرف بیاورید. اونا رفتند یک غصعه (ظرف غذا) آوردند کرمها راه افتاده بودند، دکتر کرمها را با دست توی غصعه میریخت و آنقدر این کار را کرد تا قسمت قطع شده پا کمکم پیدا شد؛ ظرف غصعه پر شده بود از کرم. با نوک قاشقی پایش را تراشیدند تا به خون رسیدند، یکی از آن بچهها بعد از دقایقی حالش به هم خورد.
حیدر از هوش میرفت و دوباره بهوش میآمد وقتی بهوش میآمد صداش از شدت درد بلند میشد و داد میزد. بچهها یک حوله توی دهنش گذاشته بودند که فریادش بالاتر نرود که مبادا بعثیها بشنوند. بالاخره وقتی خونها رو پاک کردند استخوانهای نوک پاش پیدا شد. دکتر گفت «بچهها دعا کنید میخوام حیدر را عمل کنم. بچهها دست به دعا شدند چه دعایی بود آن شب چه عظمالبلایی میخواندند همه از خلوص دل دعا میکردند». دکتر جلو آمد یک تیغ ژیلت و یک انبردست در دست داشت تنها ابزار عمل دکتر اینا بودند نه داروی بیهوشی نه مواد ضد عفونی.
دکتر دوباره رو به بچهها کرد و یواش گفت بچهها دعا کنید حیدر شهید نشه ما تازه متوجه شدیم دکتر مجید انبردست داره گویا وقتی یکبار او را بیرون میبرند از یک آیفا 1، یک انبردست روغنی بر میدارد. با انبر دست تکه تکه از استخوانها را میچید صدای شکستن استخوانها میآمد حیدر از شدت درد بیهوش شده بود آنقدر از استخوانها چید تا استخوانهای عفونتدار و سیا شده به انتها رسیدند بعد با تیغ، تیزیهای سر استخوانها را تراشید وقتی تمام شد دو طرف پوست پا را گرفت و کشید تا به هم رسیدند سپس با سوزن معمولی و نخ قرقره پوست را دوخت بعد دستش رو بلند کرد و «گفت خدایا ما اینقدر تونستیم».واقعا بچه ها اون شب عنایت خدا را به چشم دیدند حیدر بزودی خوب شد و حتی از ما زودتر به آسایشگاه رفت.
راوی:#شهیدزنده(آزاده علی بخشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید حاج قاسم سلیمانی: دختر عزیزم! من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند. آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
🔹لحظاتی از دیدار شهید سلیمانی با دختران شهدای مدافع حرم
🌸روز دختر و ولادت حضرت معصومه(س) مبارک باد
👈ﺍﺭﺯﺵ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﺎﺩﺕ بر می گزیند.
👈ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻻﯾﻖ ﺩﯾﺪﻥ ﺣﺘﯽ ﻣﭻ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﮑﺮﺩ.
👈 ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺶ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ( ﺹ) ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ،
👌 ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ، ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩٔ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭﺳﺖ.
🌹 " ﺍﻧﺎ ﺍﻋﻄﯿﻨﺎﮎ ﺍﻟﮑﻮﺛﺮ "
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﯼ ﺍﻟﻬﯽ ،
👈یک ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ 👉
💐ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ خواهرم،
ﻓﺎﻃﻤﯽ ﺯﯾﺴﺘﻦ،
لیاقت می خواهد 💐
#روز_دختر
#حجاب
#میلاد_حضرت_معصومه