7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورش نمیشه قرآن رو تو دستش گرفته!!!😮
چه قرآن هایی که در خانه مسلمانان سال ها خاک میخورند و یک بار هم خوانده نمیشوند !
اما این جوان که برای اولین بار قرآن رو در دستش گرفته از ذوقش نمیدونه چی بگه و قول میده که کل قران رو بخونه و کتاب رو پس بده!
الله اکبر❗️
💎چند نفر از ما تونستیم یه بار کل قرآن رو با فهم بخونیم؟
🌹@tarigh3
.
۹ آبان ۱۴۰۲
۹ آبان ۱۴۰۲
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۰
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود..
و به هر قیمتی تنها سقوط_نظام_سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم..
که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد...
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود..
و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد...
زن پیراهنی سرمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد
_من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون.
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید
_یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با
_✨بسم الله..
شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم...
از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد...
ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۰ نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود.. و به هر قی
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۱
مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه اش چشم_کسی به ما نیفتد..
و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم...
و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است...
یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی..
و گوشه ای دیگر جعبه های گلوله..
نمیدانستم اینهمه ساز و برگ جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند..
که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد
_سریعتر بیاید!
تا رسیدن به خانه، در کوچه های سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش میپاشید،..
هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی بانگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد...
به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده..
و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی هوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه،...
از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت..
و همین حال خرابم خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد
_شما اینجا چیکار میکنید؟
شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی_جنگ به این شهر آمده ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید
_چرا نرفتید بیمارستان؟
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست مهمانداری کند که برای اعتراض برادر شوهرش بهانه تراشید
_اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!
و سعد از امکانات_رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد
_دکتر تو مسجد بود...
و مصطفی...
ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۱ مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه اش چشم_کسی به م
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۲
و مصطفی منتظر همین اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست
_کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴٨ساعت تو مسجد درست کرد؟
برادرش اهل درعا بود..
و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه اش را از پشتی گرفت..
و سر به شکایت گذاشت
_دو هفته پیش عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!
و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد
_البته قبلش وهابی ها خودشون رو از مرز اردن رسونده بودن درعا و اسلحه ها رو تو 🔥مسجد عُمری🔥 تحویل گرفتن!
سپس از روی تأسف سری تکان داد..
و از حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد
_دو ماه پیش که اعتراضات تو سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید..
و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود
_اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو دمشق و حمص و حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!
و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد.. که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر
پایش را خالی کرد
_میدونی کی به زنت شلیک کرده؟
سعد نگاهش بین جمع میچرخید،..
دلش میخواست کسی
نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم..که صدایش در گلو گم شد
_نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت
خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲
.
تا به حال از خدا بابت نداشتههاتون تشکر کردین؟ :)
بخاطر آدمی که التماس کردیم قسمتمون کنه و فهمیدیم چقدر ناحسابی و بدرد نخور بوده
بابت رشتهای که براش آفریده نشدیم
بابت سفری که انتهاش مرگ بوده
واقعا نیازه گاهی خدارو بابت نداشتههامون شکر کنیم.
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲
۹ آبان ۱۴۰۲
۹ آبان ۱۴۰۲
۹ آبان ۱۴۰۲
مدت هاست که معتقدم ' اشک ' اگه جلوی ریختنش گرفته بشه، پشت چشمات لونه میکنه و تبدیل به سردرد میشه.
زندگیتون بدون سردرد🤕
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲
🔷 یاران حیدر کرار
🔹با شنیدن خبر ورود رسمی دلاوران یمنی به جنگ با صهیونیست ها یاد این جمله آیت الله بهجت(ره) در جواب شخصی که از ظهور آقا #امام_زمان پرسیده بود افتادم :
"مراقب اوضاع یمن باشید"
🔹یاران حیدر کرار در یمن پس از امتحان سخت چندین سال جنگ با سعودی های یهودی، حالا توفیق ورود به مبارزه مستقیم با دشمن اصلی یعنی رژیم اشغالگر قدس را پیدا کرده اند ...
یمن
قدس
طوفان الاقصی
۹ آبان ۱۴۰۲
🌼■•○●●○•🌺•●●○•■🌼
☄ دشتِ آخر شب...
پيامبراکرم به امیرالمومنین فرمودند :
هر كس قبل از خواب سه مرتبه بگويد:
"يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ "
مانند آن است كه 1000 ركعت نماز خوانده است
هنگام خواب که میشود این ذکر که زمانی اندک و ثوابی عظیم دارد را بر زبان بیاور و به نیابت از امواتِ محب امیرالمومنین که در دل خاکآرمیده اند و دستشان از دنیا کوتاه است هدیه کن به امام زمانت
بگذار هم مشمول دعای خیر اموات باشی، هم مورد عنایت امام عصر
که جوانمرد چون هدیه ای دریافت نماید ، به کرامت جبران خواهد کرد...
🌟دشت آخر شبت را کنار بگذار برای امام زمانت💚
🌹@tarigh3
۹ آبان ۱۴۰۲