eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشیدتابناڪ بہ رویٺ سلام ڪرد خاڪ زمین بہ زخم گلویٺ سلام ڪرد آقاجواب نوڪرخودرانمیدهے؟ وقتے ڪه ایستادوبہ سویٺ سلام ڪرد صبح تون حسینی ❤️✨ 🌹@tarigh3
خدایا! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت... اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم..! پس خدا! برای خلاصی از این هوس ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...! 🌷 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️بسوی انتخابات گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن؛ چکار داری به سیاست و انتخابات و راهپیمایی و اینها...!؟ به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی‌طرفیم، کار به کسی نداریم... نمازها و دعاها و زیارت عاشورا رو هم تو خونه می‌خونیم؛ چون دین یک باور خصوصیه بین خودت و خدا ... اهل هیچ حزب وجناح هم نیستیم جز حزب خدا ...! گفتم: در عالم دو تا خیمه هست خدا و شیطان هابیل و قابیل موسی و فرعون علی(ع) و معاویه امام حسین (ع) و یزید گفتم زیارت عاشورا را خوانده‌ای!؟ گفت: بله هر روز صبح... گفتم: می‌دانی کل این زیارت بر دو پایه و اساس است؛ سلام و لعن! سلام به اهل بیت علیهم السلام و لعن به یزیدیان پاداشش هم یا بهشت است و یا جهنم. گفت: بی طرف‌ها چه؟ گفتم: در زیارت عاشورا مشخص شده ... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق علیه السلام، آن بی طرف‌ها را هم لعن کرده... هر که در لشکر حسین علیه السلام نباشد، در خیمه هرکسی باشد و یا بی طرف باشد یزیدی است. گفت: اینکه برای آن دوران بود، الان چی؟ گفتم: باز هم زیارت عاشورا جوابت را داده: ( و آخر تابع له علی ذلک ) یزیدی‌ها تا آخرالزمان لعن شده‌اند. گفت: کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. گفت: حسین زمان، امام زمان هست که در غیبته. گفتم: در غیبت حسین، مسلم علیهماالسلام نیابت عام داشت؛ اما کوفیان تنهایش گذاَشتند! پس اگر می‌خواهی کوفی نباشی، باید بدانی تا حسین نیامده، مسلم بن عقیل، ولی امر و نایب حسین است. و تا امام زمان نیامده ولی فقیه نایب عامش هست. وقتت را هدر نده ببین در کدام خیمه هستی!؟ خیمه‌ی امام حسین علیه‌السلام یا خیمه‌ی یزید علیه العنه!؟ اگر حسینی هستی الان باید از ولی امر اطاعت و از نایب عام امامت تبعیت و در لشکر حسینی با یزیدیان زمان مبارزه کنی. و انتخابات برای سرنوشت کشور و یاری انقلاب است و تبعیت از نایب عام امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه‌الشریف، یعنی آمادگی برای ظهور منجی عالم و نجات تمام مظلومان 🌹@tarigh3
و خدا قندِ روز های تلخِ من است. ‌
:کمی زندگی را ساده‌تر بگیریم! ✍️ سالها پیش در روابط کاری و پر رفت و آمدی که در سازمان‌شان داشت، دچار یک اشتباه شد. یک رابطه‌ی عاطفی اشتباه میان او و یکی از همکاران خانم شکل گرفت، و از آنجا که هر دو آدم باتقوایی بودند، به محض اینکه خود را در چنگ شیطان اسیر دیدند، تلاش کردند که این وابستگی را پاره کنند و به زندگی عادی برگردند! • سالها بود می‌شناختمش و ادب و حیا و متانتش برایم تحسین‌برانگیز بود. روزی هم که آمد و برای حل این مسئله کمک خواست، ذرّه‌ای از ارزش و وزن باطنی‌اش در نگاه من کم نشد. « شیطان خیلی جاها می‌ آید و آنقدر ساختارمند و برنامه‎‌ریزی شده و دقیق نفوذ می‌کند که اصلاً معلوم نیست اگر همین کار را با خودت کرده بود، جانِ سالم از مهلکه‌اش بدر می‌بردی یا نه؟» خلاصه اینکه آمد و اتفاق را شرح داد و از استاد کمک گرفتیم و کم‌کم از این وابستگی شیطانی رها شد و با این تولد دوباره، ضعف‌های دیگری هم در او به قدرت‌های بزرگ تبدیل شد. • اما شیطان، کارش ایجاد مشغله است دیگر! خیلی قسم خورده‌تر و جدی‌تر از ما، هدفش را باور کرده و دارد برای بندگان خدا «تله‌‌ی ظلمت» می‌گذارد تا خدای نکرده عاشق نور نشوند و کارشان با خدا به خلوتهای دونفره نرسد. « می‌دانستم بعد از این رهایی، حالا نوبت ماهیگیری شیطان است از ماجرای گذشته!» ۱• گاه می‌آید و حمله می‌کند به خودت تا با یادآوری گذشته ناامیدت کند از فکرها و برنامه‌ها و عاشقی‌های بزرگ. ۲• گاه هم به اطرافیانت تا با «عدم اعتماد» و «ناامنی» نسبت به تو هم حال خودشان را خراب کنند و هم حال تو را... و این را بوضوح می‌دیدم. ✘ و اینجاست که یک همسر وفادار و عاشق، یک فرزند عاقل و باحیا، یک رفیق دلسوز، و یک مدیر کاربلد، به جای آنکه گذشته را مرور کند و به جان خودش و دیگران دائماً خنجر بزند، تازه به دنبال ضعف‌های خودش می‌گردد در این ماجرا! «من کجا اشتباه داشتم و دارم که اگر نبود ضعف‌های من، این اتفاق برای عزیزِ من نمی‌افتاد؟ √ اگر عزیزی از ما خطایی کرد و نتوانستیم جوری فراموشش کنیم، که گویی هرگز اتفاق نیفتاده بود؛ ما مقصریم! √ اگر عزیزی از ما خطایی کرد و سهم خودمان را از آن خطا پیدا نکردیم و جبرانش نکردیم؛ ما مقصریم! √ اگر عزیزی از ما خطایی کرد و هنوز مجبور است جانب ما را ویژه نگهدارد تا نکند خنجرهای گذشته در دستان ما، روحش را دوباره زخم کند؛ ما مقصریم! ※ چون ما به سبب غلبه‌ی «منیّت» و «خودخواهی»مان نتوانستیم در دل این ماجرا «به اسم ستار خدا مشرّف شویم» و ✘اینجاست که اتفاقات گذشته «قدرت مهرورزی و اعتماد و ابراز عشق» به عزیزان مان را از ما سلب می‌کنند! کمی زندگی را ساده‌تر بگیریم! گذشته‌ها هم ساده‌تر جبران می‌شوند، هم زودتر به قدرت تبدیل می‌شوند! 🌹@tarigh3
یکی از بزرگان می گفت: در سفر به فرانسه از خانمی که مسلمان شده بود، پرسیدم: چگونه مسلمان شدید؟ گفت: من سال ها پیش مقیم الجزایر بودم، یک روز از جاده ای عبور می کردم که در کنار آن مزرعه ای بود. دیدم کسی رو به سمتی ایستاده و حرکاتی انجام می دهد. کنجکاو شدم و از دیگران پرسیدم: این حرکات چیست؟ گفتند: نماز می خواند. کنجاوتر شدم و سراغش رفتم، پرسیدم چه می کنی، چه می گویی و چه می خواهی ؟ وقتی متوجه شدم که در اسلام ارتباط با خالق این اندازه آسان و این قدر عمیق و لطیف است، تکان خوردم و این بود علت اصلی مسلمان شدن من . نقل از: حسین دیلمی، هزار و یک نکته درباره نماز، نکته 658 🌹@tarigh3
‏یبارم بابامو بغل کردم تا دو روز هروقت از جلوش رد میشدم میگفت بالاخره که میفهمم چه غلطی کردی 😐😂 ذهنش نسبت به من خیلی خرابه😕😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رفتگر شهر ما، رفتگری داشت فقیر ساده و بی‌حاشیه و به آرامی یک برکه‌ی پیر رقص جاروی بلندش روی برگ بهتر از هر شاعری گفتنی‌های خدا را بر زمین پُر غبارِ زندگی آورده بود ردّ چرخ گاری‌اش بر بوم خاک بهتر از ابزار هر نقّاشه‌ای سرنوشت کوچه را خط موازی می‌کشید..‌. او صداقت را صدا می‌کرد و در تنهایی‌اش قید خود را از تملق‌های ما وا کرده بود... او به دریای سکوت سطلهای بی‌لباسِ کوچه را نیمه‌شب، غسل زیارت داه بود و در آیینه‌ی احساس و نیاز بی کتاب و جانماز با خدای خستگی‌هایش، سخنها گفته بود او به حالِ سرنوشت قصه هم می‌گفت و گاهی می‌نوشت و برای جویهای پر ز برگ نغمه‌هایی از تبسم می‌سرشت شاید او حسِ غریب کینه را زیر وزن چکمه‌های کهنه‌اش، لِه کرده بود... 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥‌فقط ادعای ولایتی بودن داریم ولی خیلیا هستن که تاوقتی منافعشون به خطر نیوفته دم از رهبری میزنن ومیگن چشم وگوش ما به دهن رهبریست ولی وقتی دیدن توی خطرهستن یا میگن ازرهبری خرج نکن یا رهبری اینجا منظورشون فلان بود.😏 💥‌باتزریق ناامیدی وتخریب به هیچ چیزی جز نابودی کشور نمیرسیم ای کاش یکم بیانات این عزیز رو آویزه ی گوش میکردیم 🌹@tarigh3
سجده شکر سجده شکر برابر است با تمام گنجهاي دنیا و آخرت ، پس با دقت آن را بخوانید . *فضیلت سجده شکر* بسیاری از ما نه فضیلت این سجده را میدانیم و نه کیفیت قرآئت آن را ، هرگاه بنده ای نماز خود را خوانده سپس سجده شکر را به جای آورد خداوند حجاب میان بنده خود و فرشتگانش را کنار میزند و به ملائکه میفرماید: ای فرشتگان من به بنده ام نگاه کنید فریضه مرا انجام داده و عهدم را تمام و پس از آن در جهت پاسداشت تمام نعمتهایم سجده شکر به جای آورد ، ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *رحمتت* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *جنت و بهشتت* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *رفع هرگونه هم و غم از او* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ما علمی جز آنچه به ما آموختی نداریم!!!!! پس آنگاه خداوند میفرماید : پاداش این بنده ام این است *همانگونه که او از من تشکر کرد من نیز از او تشکر میکنم* *و با فضلم به سوی او خواهم رفت* *و رحمتم را به او نشان می دهم* چه ضرری دارد تا ما هر روز سجده شکر را به جای آوریم؟بهتر است که فرد با طهارت و به سوی قبله سجده شکر را به جای آورد . و هر کسی که نعمتی بر او نازل شده و یا بلایی از او دفع گردیده زیباست که سجده شکر بر درگاه خداوند به جای آورد خواه این فرد با وضو باشد یا نباشد و خواه به سوی قبله بوده باشد و یا خیر. 💥نصیحت.. سجده شکر را پس از هر نماز به جای آورید.. 3 مرتبه بگویید *شُکْراً ِلِله* و 4 مرتبه *حَمْداً ِللهِ* باشد که این فرصت طلایی را از دست ندهید... 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقت کن کجای تاریخ وایسادی آیندگان خواهند آمد و غبطه خواهند خورد که ای کاش ماهم..... 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اقدام عجیب شهرداری تهران برای حضور نمایشی داعش در مترو و واکنش مسافران ⭕️حتی نمایشش تو تهرانم ادمو بهم میریزه!
استاد علی صفایی حائری میگه: کسی که روز را با خلق می گذارند، باید شب را با حق باشد وگرنه کم می آورد و شکسته و خسته می شود...! 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۱۰۶ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۱۰۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 مریم سینی چای را آورد و گرداند. منیره خانم، زن حاج صادق بشقاب‌ها را چید و بعد دیس شیرینی را جلوی مهمانها گرفت. این چند ماه این خانه چه روزگاری دیده بود. هی پر از مهمان می‌شد و هی پر از اشک و آه و ناله. روزی که امیر شهید شده بود منصوره خانم توی همین آشپزخانه افتاد توی بغل علی آقا، گریه می‌کرد و او را می بویید و می‌بوسید و قسمش می‌داد که «علی جان تو امیر رو دیدی؟» علی آقا بی صدا گریه می‌کرد. هیچ وقت آن گریه ها را فراموش نمی‌کنم. پرستارها خداحافظی کردند و رفتند بعد همسایه ها چای و شیرینی شان را خوردند و یکی یکی جلو آمدند، تبریک گفتند و رفتند. خسته بودم سرم گیج می رفت، تنم ضعف داشت. درد داشتم. دراز کشیدم توی رختخواب. برای اولین بار صدای گریه بچه بلند شد. مادر دوید قنداقه را بغل کرد. - گرسنه ست؛ ببین چطور دهنش رو کج کرده ناقلا دنبال سینه می‌گرده. مادر این جمله را گفت و نشست کنارم. یک تکه شیرینی از توی بشقاب برداشت و گذاشت توی دهانم، شیرینی زیر زبانم مزه کرد. حس کردم جان رفته، به دست و پایم برگشت. منصوره خانم با یک لیوان شربت شیره آمد و ایستاد کنارم. - بخور شیرت شیرین بشه مادر لیوان شربت را گرفت و جرعه جرعه به من خوراند. حس کردم حالم بهتر شده، پسرم را بغل کردم؛ با دهانش دنبال چیزی می‌گشت. لای قنداق سفید، سرخ‌تر و کوچکتر به نظر می‌رسید. آنقدر کوچک بود که می‌ترسیدم بغلش کنم. مشغول شیر خوردن که شد، همه دورمان جمع شدند و با ذوق و شوق نگاهش کردند. دستهای کوچک و استخوانی اش را مشت کرده بود. آرام مشتش را باز کردم ناخن‌هایی صورتی و بلند داشت. منصوره خانم گفت: «ماشاء الله کشیده به علی. علی آقا هم نوزادیش همین جور بود. "بچه‌م؛ مظلوم!" پشت به دیوار آشپزخانه نشسته بودم، روبه روی قاب عکسهای علی و امیر. بچه ام خیلی گرسنه بود با ولع شیر میخورد. دستی روی کلاه سفیدش کشیدم و خیره شدم به عکس علی آقا. جمله ای از او زیر عکس بود که با خط قرمز نوشته بود: «کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.» بچه به سرفه افتاد مادر او را از بغلم گرفت. شیر شکسته بود در گلویش. مادر انگشت سبابه اش را گذاشت بین دو ابروی بچه و فشار داد. دستپاچه شده بودم. بچه سرخ تر شده بود. مادر آرام آرام به پشت بچه زد و کمی بعد او را توی رختخوابش خواباند. بچه بی سروصدا خوابید. دستهایش مشت شده بالای سرش بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۱۰۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۱۰۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 بوی آرد سرخ شده خانه را برداشته بود. مادر بلند شد و به آشپزخانه رفت. هر کس مشغول کاری شد. یک هفته قبل از رفتنش بیست و هفتم یا بیست و هشتم آبان دلم درد می‌کرد. منصوره خانم برایم کاچی درست کرد. همینجا نشسته بودم. ظهر بود. وقتی علی آقا آمد، گفت: «مامان یه کاسه قیماق به من بده شاید بچه م که به دنیا آمد نبودم.» مادر با یک کاسه چینی که توی دیس استیل گذاشته بود آمد و کنارم نشست. بوی روغن حیوانی تند و تیز بود. با بغض گفتم:"نمی خورم." مادر ناراحت شد. - یعنی چی شده؟ کسی توی اتاق نبود. با صدای بلند گریه کردم. بچه توی خواب تکان خورد و بغض کرد. روی پیشانی اش چند خط افتاد. مشتهایش را چند بار تکان داد. مادر با نگرانی پرسید: "باز چیه منصوره خانم" سراسیمه رسید در یک دستش قاشق بود و در یکی دیگر دستگیره شطرنجی زرد و قرمز که خودم برایش دوخته بودم. با نگرانی نگاهم کرد. دلم نیامد بگویم یاد چه چیزی افتادم و از چه چیزی می‌سوزم. منصوره خانم کنارم نشست. دستگیره و قاشق را دورتر از خودش توی هوا نگه داشت. اشک توی چشمهایش حلقه زد. نگاه کرد به عکس هر دو پسرش و گفت: «اگه دوست هم نداری، باید بخوری؛ مقویه برات خوبه مادر، یادش به خیر علی آقا، عاشق قیماقای من بود!» مادر، که میخواست من و منصوره خانم را آرام کند، گفت: «صلوات بفرستید.» با گریه گفتم: «مادر چهل سال هم بگذره من علی آقا رو فراموش نمی‌کنم تا قیامت براش همین طور می‌سوزم. منصوره خانم آهی کشید و نالید. رنگش زرد شده بود و چشم هایش بی‌جان و کم رمق. مادر پرسید: "منصوره خانم حالتون خوبه؟!" منصوره خانم سرش را تکان داد انگار داشت از درون مویه می کرد. مادر قاشق را گذاشت توی قیماق. چند پر خوشرنگ زعفران داخل آن بود. گفت: «میخوری یا بدم بهت؟» اشتها نداشتم. از بوی آرد سرخ شده و زعفرانی که توی خانه پیچیده بود حالم به هم میخورد. یاد حلوا و فاتحه و مراسم امیر و علی آقا می افتادم و دلشوره می‌گرفتم. با گریه گفتم: «دلم برای علی آقا تنگ شده.» منصوره خانم بیصدا بلند شد و رفت. مادر گفت: «ببین فرشته جان، اگه گریه کنی نه من نه تو قرارمان این بود که بین مردم گریه نکنیم. باید محکم و قوی باشی فردا چهلم علی آقاست؛ شاید بین مهمانا چند نفر منافق هم باشن این جوری که تو می‌کنی دشمن شاد می‌شه. باید مثل مرد باشی. یادت رفته علی آقا موقع شهادت امیر آقا چه جوری بود. باید تو هم اونجوری باشی. پسرت یتیم نیست؛ پسرت فرزند شهیده تو هم همسر شهیدی. ببینم گریه کردی و از خودت ضعف نشان دادی حلالت نمی‌کنم. ما خودمان این راه رو انتخاب کردیم. یادت رفته خواستگار که می آمد می گفتی من به کسی ازدواج می‌کنم که اهل جبهه و جنگ باشه. میخوام وظیفه م رو به انقلاب ادا کنم. مگه نمیخوای دینت رو ادا کنی، خب الان وقتشه، ادا کن. مگه نمی‌گفتی همسر آینده م باید شجاع و با ایمان باشه؟ مگه علی آقا شجاع و با ایمان نبود؟! حالا نوبت توئه. باید شجاع و با ایمان باشی گریه هم بی‌گریه! گریه نشانه ضعفه. مسلمان هم ضعیف نیست؛ مخصوصا فرشته خانم من.» گفتم: «مادر» همۀ اینا رو میدونم اما چه کار کنم دلم تنگه، نمی شه دلم رو بازی بدم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ته صف بودم ؛ به من آب نرسید... بغل دستیم لیوان آب را داد دستم و گفت: من زیاد تشنه ام نیست نصفش رو تو بخور ... فرداش به شوخی به بچّه‌ها گفتم از فلانی یاد بگیرید دیروز نصف آبِ لیوانش را به من داد یکی گفت: لیوان‌ها همه‌اش نصفه بود..! شب تان سرشار از عشق 🌹@tarigh3
آیة الله (ره): کسالت در نماز شب به این شکل رفع می‎شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق به خواندن آن نشدید ، قضای آن را به جا آورید. 📕به سوی محبوب 🌹@tarigh3