41.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 همخوانی برادران شاکرنژاد
تلاوت سوره مبارکه کوثر و سوره مبارکه حمد توسط برادران شاکرنژاد
°اَمیریحُسِینُوَنِعْمَالْاَمیر
◖ڪَربَلآخـوآستَنَماَز هَوَسـَم نیسـت وَلۍ
خـٰاکِتـٰآنطَعـمِعَسـَلدآشـت؛نَمَكگیـرَمڪرد◗
°اَللهُمَاَلرِزقِناحَرَمبِه حَقِ الحَسَین°
گفتـــم:
ببیــــنم توے دنــیا چه آرزویے داری؟»
قدرےفڪرڪردوگفت: «هیچی»
گفتم: یعنےچۍ؟مثلاًدلت نمیخوادیه ڪارهاے بشۍ،ادامه
تحصیل بدےیاازاینحرفهادیگہ؟!
گفت:
«یهآرزودارم.ازخدا خواستمتا سنم ڪمه
وگناهم ازاینبیـشترنشده، شهیدبشم.»
#شهیدنوراللهاخترے🥀
࿐❈🌟
اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ
خدایا، مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکیها پاکیزه کن.
🌟❈࿐
خدای من!
ابرها تیره و رنگ جهان خسته و زمین پر از رد پای سایههاست
و فقط فانوس ياد توست که به قلب و جانمان نور میبخشد.
در این زمان، روشنی ماه تو
مرا از ننگ اعمال گناهآلود نجات میدهد.
پاکم کن خدای خوبم!
࿐❈🌟
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء سیزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
هراس نداشته باشیم از داشتن عقیدهی پاک و درست؛ حتی اگه تعداد کمی حرفمون رو بپذیرن. چون عقیدهی درست، مثل یه درخت ریشهداره که همیشه اصالتش پابرجاست.
🌼 سوره ابراهیم، آیه ۲۴
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء سیزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
راز داشتن زندگی بهتر، بهتر شدن خودمونه.
تغییر رو از خودمون باید شروع کنیم.
🌼 سوره رعد، آیه ۱۱
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء سیزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
کارکرد «شُکر کردن» مثل توان هست. هر چی بیشتر شکر کنیم، مال و سرمایهمون زیادتر میشه و هر چقدر هم ناشکری کنیم، کم و کمتر میشه.
🌼 سوره ابراهیم، آیه ۷
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء سیزدهم قرآن کریم:
یادمون باشه
پدرها پیش خدا جایگاه مخصوصی دارن. گاهی وقتی گره به کارهامون میافته، از پدرمون بخوایم برامون دعا کنه.
🌼 سوره یوسف، آیه ۹۷
نمی فهمم🍃
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟!
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . . .
#عاشقانه_های_من_و_خدا
#تــݪنگـــر
از یـخ پرسیدن ڪه چرا اینقدر
ســــردۍ؟ یخ جواب خوبی داد:
گفت: من که اوّلمآب و آخرمآب
پس گـــــرمی را با مـن چه ڪـار؟
حال اِی انسان اوّلت #خـاڪـ
و آخَرت هم خاڪ پس این همه
ســردی و #غـــــرور از ڪجا!
#داستان_آموزنده
🌹وعده بدون ان شاءالله
آورده اند كه : مردى زن صالحى داشت . آن زن ، پيوسته به شوهرش مى گفت : كه در كارهايت ، ان شاءالله بگو. اما آن مرد به سخن همسرش چندان اعتنايى نمى كرد، بلكه او را مسخره مى نمود.
روزى هنگام غذا خوردن به چيزى احتياج پيدا كردند. آن مرد براى تهيه آن از خانه بيرون رفت و به همسرش گفت : تو به غذا خوردن مشغول باش ، من به زودى باز مى گردم .
زن گفت : بگو ان شاءالله !
مرد گفت : مطلب ، خيلى كوچك و ساده است و نيازى به گفتن ان شاءالله ندارد و از خانه بيرون رفت . جالب آن كه به محض خروج از منزل ، ماءموران به اتهام دزدى او را گرفته و به زندان بردند. بعد از يك مدت طولانى به خاطر رفع تهمت و كشف مجرم اصلى ، آزاد شد و روانه منزل گرديد.
وقتى درب خانه را كوبيد، همسرش گفت : كيستى ؟
مرد گفت : من هستم ، ان شاءالله !
زن گفت : تو كى هستى ؟
مرد گفت : من شوهر تو هستم ، ان شاءالله !
زن ، درب منزل را گشود و پرسيد در اين مدت كجا بودى ؟
مرد گفت : در زندان به سر مى بردم ، ان شاءالله !
زن گفت : مگر چه گناهى مرتكب شده بودى ؟
مرد گفت : گناهى نداشتم ، فقط گناهم نگفتن ان شاءالله بود، ان شاءالله !
🌱آرى ، گاهى بى اعتنايى به يك حقيقت غيرقابل انكار و كوچك انگاشتن آن ، انسان را دچار زحمت و گرفتارى مى كند، و سزاوار است كه در همه حال خدا را از ياد نبريم و در انجام كارها بر او توكل و به او اميد داشته باشيم .
﷽
📸 اولین تصاویر از پیکر مطهر شهیدان مدافع حرم میلاد حیدری و مقداد مهقانی بعد از شهادت در معراج شهدای تهران
💐هدیه به روح مطهر شهدا صلوات💐
📿اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد📿
#شهید_مقداد_مهقانی
#شهید_میلاد_حیدری
.
هنگامی که از #سید_حسن_نصر_الله
حفظه الله پرسیدند: چرا دست امام خامنه ای را جلوی چشم جهانیان و رسانه ها بوسیدید؟
فرمود: برای اینکه بدانند هر چه داریم از برکات ولی فقیه است.
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
ای خواهـران!
جهـاد شما حجاب شماست
و اثری ڪه حجاب شما
مےتواند بر روی مردم بگذارد،
خون ما نمےتواند بگذارد..!
#شهیدمحمدرضاشیخی🌱
#زن_عفت_افتخار
°•♥️
عاشـق شویـد ..
زنـدگی به عشـق اسـت ..
عاشـق شویـد ..
مثلِ شهـید "همـدانی"
#روزوعاقبتمونشهدایئ🌱
💖 #یا_امام_حسن_ع 💫
🌺روحم پرید، سوے تو و یا ڪریم شد
🌟در زیر سایہے ڪَرم تو مقیم شد
🌺ماه صیام،یڪ رمضان بود و بس،ولے
🌟تو آمدے در آن ، رمضان الڪریم شد
#تلنگر
پیر بشی اما نوبتی نشی
یه روز تو مترو جامو دادم به یک پیر مرد نورانی و خوش صورت
نشست و گفت:
جَوون الهی پیر بشی ولی نوبتی نشی!
گفتم:
حاجی نوبتی چیه ؟
گفت:
آدم وقتی پیر میشه
و دیگه قادر به انجام کارهاش نیست،
یکی باید کمکش کنه
اونجاس که بچه ها دعوا میکنند
و میگن:
امروز نوبت من نیست
امیدوارم پیر بشید
ولی نوبتی نشید
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_سوم
چشمانم را بستم .
با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم را پای ضریح می دیدم .
در بین همهمه زائران ، حرفم را دخیل بستم به ضریح :
«ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده!»
همه را سپردم به امام (ع) ❤
هندزفری را گذاشتم داخل گوشم .
راه می رفتم و روضه گوش می دادم .
رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم : کفن شهید گمنام ، پلاک شهید ...
صدای. اذان بلند شد ، مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت :« نخوابیدی؟!
برو یه سوره قرآن بخون!»
ساعت شش_شش و نیم صبح ، خاله ام با مادرم وسایل سفره عقد را جمع
می کردند.
نشسته بودم و بر و بر نگاهشان میکردم!
به خودم می گفتم :« یعنی همه اینا داره جدی می شه؟» 😕
خاله ام غرولندی کرد که :«کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!»
همه عجله داشتند که باید عقد زودتر خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم .
وقتی با کت و شلوار دیدمش ، پقی زدم زیر خنده 😂
هیچ کس باور نمی کرد این آدم ، تن به کت و شلوار بدهد ..
از بس ذوق مرگ بود ، خنده ام گرفت 🤩
به شوخی بهش گفتم :« شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده ؟»😉😁
در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدمش : یک بار برای مراسم عقد ، یک بار هم برای عروسی
درو همسایه و دوست و آشنا باتعجب می پرسیدند :« حالا چرا امامزاده؟!» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستند خانه بخت☺️
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_سوم چشمانم را بستم . با نوای صلوات خاصه امام رض
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_چهارم
حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم 😑
می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!»
هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد .
هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ،
مطمئنم که شهید می شم !» 🙃
فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند .
آن را ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد 😕😅
آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند .
بعضی ها که فکر می کردند طلبه است .
با تو جه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم .
حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است 😐
عدهای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!!!!!!!!!»
همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم .
رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ...
البته خدا دروتخته را جور می کند☺️
آن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود
شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....»🤣
چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_چهارم حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برا
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_بیست_و_پنجم
مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر که همونی که میخواستم شد ، شکر که همه چیز طبق میلم جلو می ره ، شکر ..»❤️
موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت
شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حد
امضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟!
نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !»😂
بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم .
دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد 😁
ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد .
سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم .
یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ...
خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم 😂
همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد ..
پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!» 😍
کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل .
یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود .
بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»😂
سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد ..
حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج 😕
می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستند
حتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند،
و غش غش میخندید که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟!😂
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
🔻حاج عمار به داشتن روحیه جهادی ، شهره همگان بود
مصداق پشتکار و جدیت در کار بود.
اگر برنامه ای پیش می آمد شب و روز پیگیر میشد و دیگر حساب و کتاب ساعت را نداشت که مثلا امروز تا فلان ساعت هستم. مسئله برایش کار بود تا به سرانجام برسد .
این ویژگی او شاخص بود و روحیه جهادی اش را همه می شناختند ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم به نگاهی مرا هم بخری #مثل_حر!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفسم تنگ شده ، شهرنشینی سخت است
به هوای حرمت ، سخت ، هوا لازممُ ...
تا نمُردم ز غم هجر ، بیا دریابم
آه ، آقا چقدَر کرب و بلا لازممُ ...😭
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
شبتون حسینی💚
✍اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ.....
نجوایی است،بر زبان ما!
اما قلبمان،
به ستون های دنیا،زنجیر شده است!
دعایمان،بوی بی دردی می دهد؛
که به اجابت نمی رسد!😔
💫اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ💫
#امام_زمان (ع)