کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۹۲ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۹۳
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 [اون روزها..]
داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی میگذشتیم، گفتم: «علی آقا، تا
چند ماه دیگه بچه مون اینجا به دنیا می آد.»
با تعجب پرسید: «اینجا؟!»
گفتم: «خُب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه؛ بهترین بیمارستان
همدانه.»
علی آقا سرعت ماشین را کم کرد و گفت: «نه، ما بیمارستانی میریم که مستضعفین میرن اینجا مال پولدارهاست. همه کس وسعش نمیرسه بیاد اینجا.
توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلاً خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دی ماه ۱۳۶۶ بود. وقت و بی وقت درد می آمد به سراغم. وصيت علی آقا را به همه گفته بودم. آن روزها خانه مادرشوهرم پُر از مهمان بود و دوروبرمان شلوغ. مادر هم بود. تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان فاطمیه که بیمارستانی دولتی بود، رفتیم. همین که وارد بیمارستان شدیم خبر مثل بمب همه جا صدا کرد. بچه شهید چیت سازیان داره به دنیا می آد.
کارکنان بیمارستان به هول و ولا افتاده بودند. دوروبرم پُر شده بود از پرستار و دکتر. خیلی زود خبر توی شهر پخش شد. مردم به بیمارستان تلفن میزدند و احوال من و بچه را می پرسیدند. مادر که تمام مدت بالای سرم بود مجبور میشد گاهی برود و تلفنها را جواب بدهد. با اینکه دکترها گفته بودند آثاری از زایمان دیده
نمی شود، رئیس بیمارستان دستور داده بود بستری شوم. آن شب درد نداشتم اما صبح روز بعد دردها شروع شد. این بار هم گروهی دکتر و پرستار دورم حلقه زدند اما، بعد از چند ساعت همان حرف قبلی را تکرار کردند، چیزی نیست. نگران نباشید. آثاری از زایمان زودرس دیده نمیشه.» اصرار کردم بگذارند به خانه بروم ولی اجازه مرخصی ندادند. چند ساعت بعد دوباره حالم بد شد و درد امانم را برید. مادر دست پاچه شده بود. چند بار این اتفاق تکرار شد. هر بار چند پرستار دورم حلقه می زدند و بعد از معاینه سر تکان میدادند و با ناامیدی همان حرفهای قبلی را تکرار میکردند.
عصر روز جمعه یازدهم دی ماه ۱۳۶۶ بود و شب میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) دوباره دردهای کشدار و کشنده به سراغم آمده بود. نمیدانم چرا می ترسیدم و از همه خجالت میکشیدم. فکر میکردم
نکند مشکلی پیش آمده، نکند نمیتوانم بچه ام را به دنیا بیاورم. دلم تنگ بود و غصه دار. هنوز با غم جدایی علی آقا کنار نیامده بودم. داغش برای همه مخصوصاً برای من، تازه بود. عصر دلگیری بود. توی خودم بودم و ریزریز گریه میکردم و با علی آقا حرف میزدم. توی این سی و هفت روز عادت کرده بودم هر وقت می بریدم و دستم به جایی نمیرسید علی آقا را صدا میزدم. با خودم گفتم علی جان کمکم کن نکنه برای بچه مشکلی پیش اومده؟! از دکتر و پرستارا خجالت میکشم مردم منتظر دنیا اومدن بچه ت هستن. کاری کن اگه قراره بچه به دنیا بیاد زودتر و بدون دردسر بیاد.
دوست ندارم کسی رو به زحمت بندازم.»
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
🌹@tarigh3
💐⃟🎉
🌧باران آمــد ...
مرا شُست و رُفت...
و برای خلوتگهِ شعبان ، آذین بست.
و ...حالا این منم، ایستاده روبروی تو
که زبانم برای خواستن به لُکنت اُفتاده ؛
✨| إلٰهی هَبْ لِی کَمَالَ الْإِنْقِطَاعِ إلَیْك |
می بینی؟
باران، قَدَّم را بلند کرده، که دیگر جز تو را نمی بینم!
دستهایت را قلاب کن؛ دلبر جان
پا میگذارم رویِ منی که نیست!
آنوقت تا ابد روی قلّاب دستانِ تو، آرام خواهم گرفت ...
💐⃟🎉#ماه_شعبان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالهاست که کمی مانده به میلادت دلهره دارم...
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
ارباب مهربونم♥️حسین(ع)
💫شبتون و عاقبتتون حسینی
روزی تون زیارت شش گوشه ی ابا عبدالله الحسین علیه السلام 💫
🌹@tarigh3
چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟
من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟💔😔
#دلتنگ_حرمتم
#حسین_جان
.
مولایمن
🥀میشود این آخرین زمستان باشد؟
میشود بیایید و بهار بشود...
و بهار بماند؟...
میشود سرما و خشکی و دلتنگی
به خاطرهها بپیوندد؟...
میشود اندوه،
بارش را ببندد
و از دلهایمان برود؟...
میشود بیایید پدر؟...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
شبتون مهدوی💚
التماس دعا
🌹@tarigh3
🌟🌿
مهربان من!
این بندهی سراپا خطا، به طمع بخشش
قدم در این راه نهاده.
جادهای پیش روی اوست که منتهی میشود به لطف و آمرزشت.
چگونه باز ایستد از راهی که انتهایش تویی؟
و چگونه بیراهه رود راهی را که راهنمایش تویی؟
امیدش را قرین نومیدی مساز.
🌟🌿
🌹@tarigh3
سَر شد به شوقِ تو فصل جوانیَم
هرگز نشد که از این در بِرانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همهی زندگانیم🌸
صبحتون مهدوی💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
ڪاش روزی بشوم ڪفتر بین الحرمین
بـوسه باران بڪنم مرمر بین الحرمین
صبحـها از سرِ سـجاده سـلامٺ ڪردم
تا نگاهم ڪنی ای سَرور بین الحرمین
صبحتون حسینی ♥️💫
🌹@tarigh3