کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : اول
🔻#ادامه_قسمت_هشتم
توی فکر بودم که خوابم برد. خواب دیدم حسین، لباس بسیجی پوشیده؛ با همان پوتین ها.
براش آیینه و قرآن درست کرده بودم. داشتم حسین را راهی جبهه می کردم. از خواب بیدار شدم. به محمد گفتم میدونم حسین کجاست. محمد، هاج و واج به من نگاه می کرد. گفت از کجا میدونی؟! کسی خبری آورده؟! گفتم جبهه است. خواب دیدم. محمد تو دلش گفته بود: از بس تو فکره، این خواب رو دیده. به حرفم اعتنا نکرد. پاشد و گفت انشاالله که جبهه باشه!
محمد، از یک طرف، به خاطر گم شدن حسین به هم ریخته بود و از طرف دیگر، لحظه لحظه ی مردن مرا به چشم می دید.
چاره ای جز این ندیده بود که برود خانه ی ننه جانم، با بچه هام هماهنگ کنند و تصمیم بگیرند نامهای از طرف حسین بنویسند که یعنی حسین، جبهه هست؛ شاید بتوانند با این نامه، مرا از نگرانی در بیاورند.
یکی دو روز هم صبر کرده بودند که از خواب من بگذرد.
ادامه دارد.......
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : اول
🔻 #قسمت_هشتم_و_نهم
توحیاط نشسته بودم.
داشتم درز لباسی را کوک می زدم.
یکی از دخترهام آمد خونه، و گفت «ننه، مشتلق بده! یه خبرخوش دارم. »
گفتم « از حسین؟! »
گفت « ها… ننه! ».
به قدری خوشحال شدم که رمق از زانوهام رفت.
نمی توانستم تکان بخورم.
گفتم « ننه، کجاست؟! »
گفت « ننه، حسین نامه داده. یه آقایی، این نامه رو به من داد. گفت برادرت از جبهه داده. »
گفتم «ننه، زودتر نامه رو باز کن، بخون. »
قلبم داشت از دهنم بیرون می زد.
نامه را خواند.
فقط از نامه فهمیدم که حسین نوشته من اهوازم؛ نگران من نباشید.
خیلی خوشحال شدم.
زمانی ،حسین جبهه بود.
به فرماندهای آن ها پیامی از سوی امام خمینی می رسد که «بچّه های زیر شانزده سال، به هیچ وجه در جبهه شرکت نکنند.
این ها بچّه هستند؛ اگه اسیر عراقی ها بشوند، زیر شکنجه بعضی ها طاقت نمی آورند و شهید می شوند.
فقط در صورتی می توانند در جبهه شرکت کنند که رضایت خانواده را داشته باشند».
ادامه دارد….
🌹@tarigh3
خونه ی
بابا...
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره،
همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند... درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است...
همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند، واقعا دلتنگ اند...
همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.
همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری.
همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است...
نمک هایش شور تر است...
پرتقال هایش مزه ی پرتقال میدهند...
غذاهایش خوشمزه تر است...
آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند...
حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت میدهد...
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند...
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد...
آنجا پر از امنیت و آرامش است...
آنجا بابا و مامان دارد...
خدایا خودت حفظشون کن 🙏❤️
❤️تقدیم به همه ی پدرها ومادرهای مهربان ❤️
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
۳۱۲ + ؟ . . . !! و شاید آقا فقط منتظر توست :)🤍 #جمعه_های_دلتنگی
هنوز دو دل بودم ..
از طلوع آفتاب زمان زیادی گذشته بود. نور از پنجرهی بالای سرم به صورتم میتابید و سعی داشت بیدارم کند. من اما مقاومت میکردم. گویا دلم میخواست تا غروب آفتاب چشمانم روی هم باشد و به خوابی عمیق تر فرو بروم.
اما نه، باید بیدار میشدم. هزاران کار نکرده روی زمین مانده بود، هزاران راه نرفته پیش رویم داشتم که باید تجربهشان میکردم.
پس با زحمت از خواب عمیق بهاری، خودم را بیرون کشاندم و پیش به سوی اهدافم حرکت کردم.
صبح به راحتی به ظهر و ظهر به راحتی به شب پیوند خورد. گویا بیست و چهار ساعت را در دو دقیقه سپری کرده باشم.. همینقدر کوتاه و مختصر!
صحبت امروز نیست. عمر و جوانی و فرصتهایم با همین سرعت در حال عبورند.
نقل امروز بود اما درواقع شرح همهی روزهایم بود. خوابیدن، به سختی بیدارشدن، دویدن، نرسیدن، شب شدن و ادامه ماجراهای تکراری ... انگار در این زندگی چیزی کم دارم. انگار امید به حد کافی در رگهایم جاری نیست. هزار اما و اگر کنار هم ردیف میکنم اما در آخر درمیابم که چیزی در دنیایم گم است.
نمیدانم اگر بگویم بیش از همیشه محتاج بودنت هستم باور میکنی یا نه؟ اما بگذار بگویم، دلم حضورت را بیش از همیشه طلب میکند.
به امید دیدار :)
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹@tarigh3
.
عمر با ارزشترین داراییِ آدمه.
اگه کسی برات وقت گذاشت، یعنی داره از ارزشمندترین و غیرقابل تکرارترین چیزی که داره خرجت میکنه.
قدرش رو بدون.🌱
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولیهیچکسنفهمید
اینشبونهحرفزدن باامامحسین[ع]
ماروازچه افسردگیهایینجاتداد💔
#ماروبرگردونپیشخودت ❤️🩹
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
ارباب مهربونم ♥️حسین(ع)
💫شبتون و عاقبتتون حسینی 💫
🌹@tarigh3
.
.
شب به شب در میزنم، چون در زدن مال من است
دست سائل ها فقط تا حلقۀ در میرسد😭