چنین که یافتهام دشمن حقیقی خود را
دلم به غیر خود از هیچکس گلایه ندارد...
#فاضل_نظری
@tarigh3
[002] درد دل با امام زمان.mp3
1.72M
@tarigh3
درد دل با #امام_زمان عج
امام خامنه ای:
ملت ایران مدیون حاج قاسم و هزاران
حاج قاسم گمنام دیگر است
که امنیت این کشور را تأمین می کنند.
@tarigh3
أللّٰهُمَّ اجْعَلْ صَباحَنا صَباحَ الأبرار
صبحِ امروزمان را
میهمان رزقِ
نیکان باشیم،
با جرعهای از
خلوص و یکرنگی....
ســلام صبح تون شهدایی✋
شهادت روزیتون ان شاءالله
🌹 @tarigh3
امام رضا جانم
مثل کبوترای گنبدت
این دلم تنگه برای حرمت
دلتنگتم آقاجان
@tarigh3
کسی که
قلبش آسمونیه، نه فقط
حرفهاش، هر کارش
رنگ خدایی داره
💫 خدای مهربون
توی قرآن، برای بندههاش
یه پیام ویژه فرستاد:
#لاتمش_فی_الارض_مرحا
یعنی با غرور راه نرید 🍃
👈 اما
برای #دخترها
یه پیام ویژه، با یه زبونِ
خاص و زیبا داشت؛
اونجایی که از
دختران حضرت شعیب
میگفت:
#تمشی_علی_الاستحیا ☘️
یعنی
یه دختر خدایی،
حتی راه رفتن و قدمهاش،
عطرِ آرامش، عطرِ
#حیا داره ... 🌸.
💫 اسرا. آیه ۳۶_ قصص. آیه ۲۵
————————————————
🍃🌺 ✍️طریق شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
🌹🍃 @tarigh3🍃🌹
برای کاهش استرس خود چکار کنیم؟
راه های کاهش استرس:
از محیط های استرس زا و هیجان آور دوری کنید
حرکات تنش زای خود را آرام تر کنید حتی در راه رفتن , برخاستن ,نشستن, و ... تمرین کنید آرامتر باشید
برنامه ورزش منظم داشته باشید
به خاطرات خوبتان فکر کنید
به اتفاقی که قرار است بیفتد فکر نکنید
خود را مشغول کار مورد علاقیتان کنید
کاری که برایتان استرس زا نیست
کاری که یاد آور گذشته نیست
و مثل کتاب خوندن،رفتن به باشگاه ویا هر تفریح مورد علاقه تان
💠💠💠💠
❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
🌹 @tarigh3
👈
🔴به این میگن مذاکره کننده!
طولانیه ولی خیلی قشنگه،بخونید:
✅براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.
🌺حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد :
🔥" از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على!
☘اى على !
در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش!
🌹حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت :
از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم.
به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
🔶 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟
كسى جواب نداد.
✅دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم .
🌸حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح !
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش...
🌹طرماح گفت : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
❎معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.
🔥 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد .
🌿طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت!
🍃سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!
🌑 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!
⚡عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.
🔥معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟
🍀 طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان!
⛔معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم!
🍀 طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
🔥معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
🍀طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.
🔥معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
🍀طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش!
بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.
⚡ بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد :
على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "
🍀 طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.
🌼سپس خواست برود كه
معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
🌹 اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
🔥معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند!
🔥 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!
💥مذاکره کننده یعنی این...
🌹 @tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حاج قاسم فقط از خدا میترسید
و به همین دلیل هم جبهه کفر و نفاق از او میترسیدند...
#مکتب_حاج_قاسم❤️
🌹 @tarigh3
#خاطرات یک رزمنده
از شهید آوینی پرسیدند : شهدا چه ویژگی خاصی داشتند که به این #مقام رسیدند..؟
گفت: یکی را دیدم سه روز در هوای گرم در خط مقدم جبهه روزه گرفته بود
هر چه از او سوال کردم برادر روزه مستحبی در این شرایط جائز نیست خودت را چرا اذیت میکنی جواب نداد...
وقتی شهید شد دفترچه خاطراتش را ورق میزدم نوشته بود خب آقا مجید یک سیب اضافه خوردی جریمه میشوی سه روز روزه میگیری تا#نفس سرکش را مهار کرده باشی..!
@tarigh3
#رفیق بیا ازامروز تصمیم بگیریم
🔔گاهی اوقات با #یک_اشتباه 19 نمیشی , بلکه #صفر میشی⛔️
🚫 مراقب #اشتباهاتمون باشيم🙏
👈 گاهی هم یک #صحــــنه محرک🔞 میتواند جرقه ای باشد برای😰
💣 #نابودی_پاکی تـــو...😢
#گناه نکنیم.....❌❌❌❌
#توبه مردانه کنیم.......🎈🎈🎈🎈
--------------------------
ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌹 @tarigh3
در طلاييه
🌹 سه شهيد پيدا كرديم
پاهايشان با سيم تلفن
كلاف شده بود
و دستهايشان از پشت
بسته شده بود
🔺 خاک ها را كنار زدند متوجه شدند استخوانهای سينه و جمجمه
اين بچه ها روی زمين
كتاب شده است
🔺بعد معلوم شد كه دست و پای اين شهدای عزيز را
قبل از شهادت بستند
كنار هم خواباندند
🥀 با شنی تانک از روی سينه و جمجمه بچه ها رد شدند...
❓اين نوع جان كندن آسان است ؟
❓كه انسان تقاضای بازگشت كند؟
✅ اينجا سِری در كار است كه
چنين جان كندن بسيار سخت و دشوار دوباره طلب می شود....!؟
🌹 @tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #پست_ویژه_امروز ✅
من خودم دوسه بار دیدم ، توصیه میکنم
حتما حتما ببینید
#التماس_دعا_دارم
🌹 @tarigh3
💎 اگه دیدین و خوش تون اومد ،
#منو_هم_دعا_کنید
که خیییلی محتاجم 🙏
🌹 @tarigh3
#پای_درس_شهید ♥️
این دنیا با تمام زیباییها و انسانهای خوب و نیڪوی آن محل گذر است نه وقف و ماندن !
و تمامی ما باید برویم و راه این است .
دیر یا زود فرقی نمیڪند ؛
اما چه بهتر ڪه زیبا برویم .
#شهید_رسول_خلیلی
#یادشهداباذڪرصلوات
🌺🍃 @tarigh3
#حال_خوب
یادت باشه
اول #امام_زمان عج یادِ تو می کنه
بعد تو یاد #امام_زمان عج می افتی...
🌷🍃🍃🍃 @tarigh3
بعضی وقتا هم
باید بشینی سر سجاده،
بگی: خدا...
لذت گناه کردن رو ازم بگیر
میخوام باهات رفیق شم...
🌷🌺 @tarigh3
راهشان #خون میطلبد
" مرد " کیست ؟
تصویر کمتر دیده شده از
#شهید_محمدرضا_حقیقی
شهیدی که در قبر خندید ...
👇👇👇👇👇👇👇
🌺 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
یه وقتایی که سرگرم
کانال های #تلگرام هستی
یه لحظه
به یاد کسانی باش که یه روزایی
تو #کانال های جبهه
برای امروز تو جنگیدن و شهید شدن
👇👇👇👇👇
💐 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
دنیا طلبیدیم و
به جایی نرسیدیم
ای وای بر آن آخرت ناطلبیده ...
🌷🍃🍃🍃 @tarigh3 🌷🍃🍃
💠ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
✅ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
✅... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
🌷شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...
🌹 @tarigh3