eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
651 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
ارزش عمرِ دنیا.mp3
7.25M
※ چه تفاوتی بین ماه رجب و شعبان و رمضان با ماههای دیگر هست که ثانیه‌های این ماه، اینقدر باارزش و رشد دهنده هستند؟ ※ چه عاملی سبب این ارزش شده، و چگونه می‌توان از این عامل استفاده کرد و قدرت گرفت؟ ※ ویژه ماه
سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم حجت اسدی مداحی که مزد ۱۵ ساله اش را از حضرت زهرا(سلام الله علیها) گرفت همراهان شهید تعریف می کنند صبح شهادت اش بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرده و رو به حرم بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها) گفت: 15 سال برای تان نوکری کردم یک شب را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم ... و همان روز مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در عملیاتی انتحاری به شهادت رسیدند و دقیقاً از ناحیه بازو و پهلو دچار جراحت شده و نیمی از صورت شان هم کبود بود😔🥀 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
خداحافظ ماه رجب... خداحافظ ماه پر رحمت خدا خداحافظ ای ماه خوب خدا خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان دلمان بعد از وداع 😢😭با تو ،به شعبان با عظمت خوش است پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..❤️ آیا سال بعد هستیم 💔 این الرجبیون...😭
{پارت دهم} امتحانای پایان ترم من بلافاصله بعد از ماه رمضون افتاده بود. شب قبل امتحانم به حمید گفتم:«شوهرعزیزم،شام امشب با تو ببینم چ میکنی😌👌» تا شام رو حاضر کنی من چندصفحه ای درسمو مرور کنم بعد هم گرسنه و تشنه نشستم تا غذا اماده شود،یه ساعت گذشت یه ساعت شد دوساعت و خبری از حمید نبود رفتم اشپزخونه دیدم بله سیب زمینی هارو انگار خط کشی کرده بود و تازه میخواست سرخ کنه اجاق گازم که خیلی کوتاه کرده بود😂 گفتم:«وای حمید روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد خب اجاقو زیاد کن گفت:«عزیزم هولم نکن بزار مغزپخت بشن» برای اینکه گرسنه نمونیم گفتم حمید جان مرسی بقیشو خودم انجام میدم🤦‍♀ با اصرار گفت :«حرفشم نزن😐 شام امشب با منه تا یه ربع دیگه امادست . یه ربع شد یه ساعت از اتاق بلند داد زدم چیشد مهندس؟؟؟😂 صدام زد غذای سر اشپز امادست😁بیا این غذا خوردن داره.... وارد اشپزخونه شدم دیدم همه چیز رو چیده هربار سفره رو میچید یادش میرفت یه چیزیو بیاره یا نمک یا اب😅 سفره رو که دقیق نگاه کردم گفتم:«حمید تو که میدونی این غذا بدون خیارشور نمیچسبه اونم غذای به این خوبی تخم مرغ و سیب زمینی😌» گفت:«انقد سراشپز رو هول کردی یادم رفت» خواستم بلند شم که دستشو گذاشت رو شونم گفت تو مشغول شو خودم میارم. ...................... امتحانام ک تموم شد برای شام خانه پدرم دعوت بودیم موتور حمید خیلی کثیف شده بود خانه خودمان جایی برای شستن موتور نداشتیم خانه پدرم ان را میشستیم ان جا ک رسیدیم حمید به تنهایی خجالت میکشید میگفت خانوم توهم بیا پیشم. همین ک موتور را شستیم......
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فریادهای یک نماینده در پارلمان شورای ملی در رابطه با استان چهاردهم ایران( بحرین) 🔹لازم به توضیح هست که ایشان از طرفداران حکومت پهلوی بود.اظهارات ایشان در رابطه با جدایی بحرین قابل تامل هست.
خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 تصمیم برای فرار اردوگاه ۱۱ از زندانهای مخفی عراق بود و صلیب سرخ هیچ اطلاعی از این زندان نداشت و ما همیشه این دغدغه را داشتیم که به هر نحو ممکن مشخصات اردوگاه و اسامی بچه ها را به ایران برسانیم. مهدی کلاهی از بچه های خوب مشهدی، یک نقشه فرار از اردوگاه ریخته بود. متأسفانه مهدی یکی از چشمانش را به خاطر ورود یک تکه کوچک فلزی در حین بیگاری از دست داد. او نقشه فرار را با من در میان گذاشت و چون به زبان عربی مسلط بودم از من خواست که با او همکاری کنم. من هم پذیرفتم. استحکامات اطراف اردوگاه خیلی زیاد بود. مثلاً پهنای سیم خاردار در بعضی جاها به ۲۰ متر می رسید و یک ردیف سیم خاردار برق دار هم در وسط آن بود. و به همین خاطر عبور از آنها غیر ممکن بود. لذا نقشه این بود که خودمان را به مریضی بزنیم و با آمبولانس که هر چند روز یک بار به بیمارستان اعزام می شد، اقدام به فرار کنیم. برای این کار لازم بود برنامه ای ریخته شود تا تیم فرار همگی و به طور هم زمان به بیمارستان اعزام شوند. چون بیماران به صورت نوبتی و دو سه نفری به همراه چند نفر که دندان درد داشتند به بیمارستان اعزام می شدند، قرار شد وقتی نوبت بند ماست همه اعضاء تیم، فرار یا مریض باشند یا دندان درد داشته باشند و خودشان را به دکتر معرفی کنند اما وجود سایر بیماران مشکل بزرگ ما بود چون امکان داشت دکتر یکی دو نفر از بچه های تیم فرار را برای اعزام انتخاب کند و بقیه جا بمانند. چون من مترجم بودم گفتم من این مشکل را حل می‌کنم و طوری ترجمه می کنم که دکتر حتماً بچه های طرح را برای اعزام به بیمارستان انتخاب بکند. البته برای این کار لازم بود اسامی تیم فرار را بشناسم. مهدی که از کارهای اطلاعاتی مطلع بود اصرار داشت که اسامی تیم فرار تا موعد مشخص محرمانه بماند و فقط او به عنوان رابط عمل کند ولی بالاخره راضی شد که بچه های طرح را به من معرفی کند. از جمله این بچه ها علی طباطبایی، هاشم انتظاری، و فکر می‌کنم حسین پیراینده بود. مهدی قبلا چند تا از میله‌های اتاق اسرا در بیمارستان تکریت را با اره قطع کرده بود و مسیر را هم تا حدودی شناسائی کرده بود. فرمانده عملیات هم مهدی بود. همه چیز برای اجرای نقشه فرار آماده بود، فقط کافی بود خودمان را به بیمارستان برسانیم با حاج محمود اصفهانی هم که پیرمرد مهربان و مورد اعتماد آسایشگاه بود مسئله را مطرح کردیم و او گفت برید خدا به همراه تون، هرچند ما رو بعد از شما خیلی شکنجه می‌کنند ولی همین که شما به ایران برسید و اسامی بچه ها رو به مسئولین برسونید ما راضی هستیم. اخلاص او ما را در رسیدن به هدف و ادامه طرح مصمم تر کرد. استخاره هم کردم خیلی خوب آمد. این بود که تمام مقدمات را برنامه ریزی کردیم. کمی پول عراقی و چند شیء برنده را هم مهدی کلاهی نمی دانم از کجا تهیه کرده بود. لیست اسامی اسرای اردوگاه ۱۱ هم تهیه شده بود. •┈••✾○✾••
افرادي كه انرژي مثبت دارند مهربان و با عاطفه هستند. به زمين و زمان مهرباني ميكنند غصه دارند اما آن را قصه نميکنند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❣ ماهِ کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی عکسِ رویش بر در و دیوارمی‌یابم هنوز
إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا خدایا! مرا به نور گران قدر خویش رسان تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ🌼 طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ 💛 لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ🌨 مَنْشُورًا 🤍 و كارنامه هر انسانى را به گردن او بسته‏ ايم 🐝 و روز قيامت براى او نامه‏ اى كه آن را گشاده مى ‏بيند بيرون مى ‏آوريم🌼
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتـــــون رو ببرم شلمچه؟🕊 نوش روحتون التـــــماس دعا:)❤️