حرمت ها را نشکنیم...
شاید روزی
جایی به دلیلی
مجبور باشيم به هم"سلام" کنیم!..
همیشه به حد یک سلام هم شده
حرمت نگه داریم👌🌻
اوج گرمایِ اهواز بود بلند شد دریچه کولر را بست
گفت: به یاد بسیجیهایی که زیر آفتاب گرم می جنگند...
#شهید_حسن_باقری🕊🌹
انسان به کندی تغییر میکند.
به همان کندیای که بهار تبدیل به تابستان و تابستان تبدیل به پاییز و پاییز تبدیل به زمستان میشود؛ هرگز کسی نمیفهمد در کدام لحظه، بهار تبدیل به تابستان میشود.
این طور نیست یک روز صبح از خواب بیدار شویم و حس کنیم هوا گرم شده و بهار به تابستان تبدیل شده است.
پ.ن: یه نکته برای کمک به دل کسانی که #عشق ممنوعه یا یه طرفه دارند:
گاهی دل کندن به یکباره مشکل است و روح توان جدایی را ندارد، اما کم کم، امکان پذیره
🌼🍂
خدایا !
من دنیای کوچکی دارم که تو با بودنت بیانتهایش میکنی.
تو با معجزههای هر چند کوچک و ساده،
روزم را رنگینکمانی میکنی.
من عادت کردهام به یاد شیرین تو که در روزهایی جاریست و به معجزههای هر روزت که به ما هدیه میکنی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تاریکترین روزهای زندگیات
این را بدان که خدا در جواب صبرهایت،
درهایی را برایت میگشاید که
هیچکس قادر به بستنش نیست.
معجزات وقتی اتفاق میافتد،که تو برای آرزوهایت، بیشتر از ترسهایت، انرژی بفرستی..
✨🌸🌸🍃🌸🍃🌸🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنم بسوزد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مهر تو باشد به استخوان، ای دوست ..
#آقای_امام_حسین 💔
#دلتنگ
#─┅╯
✨﷽✨
🍃🌸🍃
⭕️ #حدیث_روز
#حکمتی_از_نهج_البلاغه
🔸امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
🔹 لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ؛ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ. وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ.
حکمت ۳۹۰ نهج البلاغه
🔸 مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت هايى كه حلال و مايه زيبايى است.
خردمند را نشايد جز آن كه در پى سه چيز حركت كند: كسب حلال براى تأمين زندگى، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذّت هاى حلال.
#شهــیدحســینخــرازی:
هرچه میڪشیم و هرچه ڪه
بر ســرمان میآید از نافـــــرمانی
خداست و همه ریشـــه در عـــدم
رعــایت حــلال و حــرام خدا دارد.
هدیه به روح مطهرشهداصلوات🕊💐
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
♻️ گوش و چشم؛ فرق حق و باطل
▫️ در روزگار فتنه چقدر کلام #امیرالمؤمنین علیهالسّلام راهگشاست.
🍃 «باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم».
📚 نهج البلاغه، خطبه 141.
.
°•🌱
هࢪآمدنیرفتنےدارد!
جزشهادت!
شهیدکهشدیخدانگهتمیداردبرایهمیشه♥️:)!
#روزوعاقبتمونشهدایے🌱
🔖معرفی شهید مدافع حرم...
نام:سعید
نام خانوادگی:قارلقی
تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۱/۱۲
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۳/۶
محل شهادت:سامرا،عراق
شهید سعید قارلقی، بازنشسته نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که برادرش حمید، در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده بود، پس از ناامنشدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیریها گرفت. سعید قارلقی پس از بازنشستگی از نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی از طریق رانندگی به امرار معاش می پرداخته است. وی پس از ناامن شدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیری ها گرفت.
سراسر زندگی حاج سعید به جهاد و مبارزه گذشت...
حدود یک ماه در سوریه بود. هر روز یک بار یا دو بار تلفنی با همه اعضای خانواده صحبت میکرد. همیشه طوری سخن میگفت که انگار جنگی نیست و همه چی آرام است. اصلاً نمیگفت: جایی که هستیم خطرناک است یا الان عملیات داریم، اما عکسهایی که میفرستاد بیشتر کنار تانک، نفربر و مهمات جنگی بود. میگفتیم این عکسها چیه میفرستی، میگفت: یک روزی شاید لازم بشه...
✍🏻وصیت نامه شهید...
از شهید سعید قارلقی یک پسر به نام مجتبی و دو دختر به یادگار مانده است. شهید قارلقی به پسرش وصیت کرده بود که قبل از خاکسپاری اش، زیارت عاشورا را در مزار او قرائت کنند. شهید سعید قارلقی در حوالی شهر سامراء و بر اثر اصابت خودرو وی با تله انفجاری به شهادت رسید.
#شهیدمدافعحرم
#شهیدسعیدقارلقی♥
*معرفی شهید:🌷🍂🌷
محمودرضا بیضایی در 18 آذر ماه سال 1360 در خانواده ای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد.
تحصیلات خود را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد.
ایشان بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال 82 وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. با آغاز جنگ در سوریه از سال 90 برای دفاع از حرم های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. در آخرین اعزام خود در دیماه 92 به یکی ازیاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بی بازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود.
سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعدازظهر 29 دیماه 92 همزمان با سال روز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در اثر اصابت ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل شد🕊🥀
*معامله با خدا*
✨میدانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم؛ اما سکوت کرد … هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود، تا جائی که میتوانست آدم را میپیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. در مورد او نمیتوانستیم بگوییم نماز شبش ترک نمیشود یا در نمازش احوالات عجیبی دارد. او از معمولیترین فرد هم معمولیتر نماز میخواند ولی نمازش نماز بود. هیچ ریایی نداشت.معاملهای که با خدا کرده بود را تا آخرکتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت و بالأخره رفت …💔
(به روایت همسر شهید )
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه پل پشت سرم هست
خرابش بنما؛
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم(:
#شهید_محمود_رضا_بیضایی❤️
وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.😊
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.👌 یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم»😍 ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد.❤️
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.💔
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
شهید مدافع حرم #محمود_رضا_ بیضایی🌹
شهـید محـمود رضـا بیضایی:
به خودمان بقبولانیم ڪه در این
زمـــان به دنیا آمده ایم و شیعه
هم به دنیا آمده ایم ڪه مـؤثر در
تحقـق ظـــهور مـولا باشیم.
و این همراه با تحمل مشڪلات
مصائـب، سختی ها، غـــربت ها و
دوری هاست و جـــز با فـدا شدن
محقـق نمی شود حقیـــقتاً.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌱ما باید با لبخند هایمان و اخلاق خوبمان
جوان ها را جذب کنیم✨
#شهید_عباس_دانشگر
33.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا داره یه بارونِ قشنگی میاد. ایرانیا هم توی بینالحرمین جمع شدن و دارن برای اربابشون دلبری میکنن :)❤️