eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.6هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب به یک سؤال شاید بی‌ربط، جای ما رو در واقعهٔ‌ کربلا مشخص می‌کنه! در ویدئوی بالا، یه سؤال مطرح میشه که مثل یه ماشین زمان عمل می‌کنه و ما رو می‌بره به سال ۶۱ هجری قمری. ✘ و معلوم میشه اگر اون موقع بودیم، کجا بودیم! کنار امام یا روبروی امام. https://eitaa.com/tarigh3
🍃 شهید "محمدرضا ایل بیگ بختیاری" در سال 1353 در تهران بدنیا آمد. وی تنها فرزند پسر خانواده بودکه تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد و برای خدمت مقدس سربازی به منطقه پیرانشهر اعزام شد و در آنجا در درگیری با اشرار در اثر اصابت تیر در روز بیست و هفتم خرداد سال 1373 بدرجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در امامزاده طاهر کرج بخاک سپرده شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/tarigh3
🌷🌷شهیدی که روز شهادت امام سجاد به دنیا آمد و در روز شهادت امام سجاد هم تدفین شد!! پای خاطرات مادر شهید : من چهار فرزند دختر داشتم و آرزو داشتم که یک پسر هم خدا به من می داد. خیلی نذر و نیاز کردم و از درگاه خداوند شب و روز خواستم که فرزند پسری به من بدهد. یک شب که با همین احوالات خوابیده بودم، خوابی را دیدم. در خواب دیدم که حضرت زینب و حضرت فاطمه(س) به نزد من آمدند و کودک پسری را به من دادند و گفتند این فرزند را خداوند به تو عطا کرده است. چند روزی سپری شد و من متوجه شدم، باردار هستم و مدتی گذشت و من خوابی دیدم . خواب دیدم که من در یک بیابان هستم. محمدرضا هنوز به دنیا نیامده بود که من خواب دیگری دیدم. من خواب دیدم که در یک بیایانی هستم و در کنار رودخانه ای نشسته بودم و که فرزندم بدنیا آمد و نوزاد پسر هم بود. ناگهان مردی که لباس سبز تنش بود از داخل رودخانه آمد و کودک را از من گرفت و برد. من گریه و زار ی کردم که این کودک پسر من است. من این خوابهارو قبل از اینکه پسرم بدنیا بیاید، دیدم. بالاخره پسر من در شانزدهم اسفند ماه سال 1353 بین اذان و الله اکبر ظهر بدنیا آمد. من نام این کودک پسر را "محمدرضا" نام نهادم. من چقدر خوشحال شدم که خداوند یک پسر به من داده است. او از کوچکی در مساجد و هیئت ها بود و برای امام حسین (ع) خدمت می کرد. تا اینکه به سن سربازی رسید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
محمد رضا در سال هفتاد و یک در سن هفده سالگی به خدمت سربازی رفت. محمد رضا که به سربازی رفت، من شب و روز برای محمدرضا ناراحتی می کردم. خواب و خوراک نداشتم. آنقدر گریه کردم که مریض شدم. آخر گفتم: ای خدا! این پسر من سرباز صاحب زمان(عج) می باشد و نام لشکرشان لشکر امام حسین (ع) می باشد و من محمدرضا را به صاحب زمان و امام حسین می سپارم . همان روزی که این حرف را زدم، در شب آن روز خوابی دیدم که زنگ منزلمان را به صدا درآمد و من در را باز کردم. بعد دیدم که دو تا آقا با چهره هایی نورانی سوار بر اسبهای سفید بزرگی می باشند و هر دو لباس سبز و امامه سبز بر تنشان بود و صورتهایشان به اندازه ای نورانی بود که من به درستی صورتهایشان را نمی دیدم. محمدرضا را در جلوی خود بر اسب سوار کرده بودند. آنها محمدرضای من را در داخل منزلمان گذاشتند و من در خواب چقدر خوشحال شدم. از آمدن محمدرضا خیلی خوشحال شدم جوری که دست و پایم را گم کرده بودم. به خود که آمدم، خواستم آقایان را که تعارف کنم تا به داخل بیایند. یک دفعه متوجه شدم که آنها با همان اسبهای سفیدشان غیب شدند. چند وقت که از خواب من گذشت، محمدرضا من به مرخصی آمد و در منزل ما بود تا زمانی که مرخصی اش به پایان رسید. موقع رفتن به منطقه هر چه قدر برایش وسایل گذاشتم، قبول نکرد و گفت: مامان من دیگر به این چیزها احتیاجی ندارم که برای من می گذارید. آخرین باری که می خواست برود، من صورتش را بوسیدم. محمدرضا گفت: مامان می خواهم چیزی بهت بگم. من که نمی دانستم که چی می خواهد بگوید. گفتم: محمدرضا جان! هرچه می خواهی به من بگو. محمدرضا به من گفت: مامان اگر من رفتم و به شهادت رسیدم، ازت می خواهم که عکس مرا روی سنگ قبرم درآورید. چون من رفته ام و سنگ قبر دیده ام و عکس تمام شهدا را روی سنگ قبرشان در آورده اند. بیستم خرداد که محمدرضا من به منطقه رفت، هر چه به او گفتم که محمدرضا جان دو سه روز دیگر عاشورای حسینی است، اینجا بمان.قبول نکرد و گفت: مامان من پارسال عاشورا تاسوعا در منطقه بودم. امسال هم می خواهم در منطقه باشم. که شب بیست و هفتم خرداد روز تاسوعا و شب عاشورا محمدرضا شب شهادت امام حسین (ع) محمدرضا هم در منطقه کانی زرد به شهادت رسید کنار همان رودخانه ای که من در خواب دیده بودم. در کنار رود کانی زرد پسر من به شهادت رسید. من نمی دانستم که محمد رضا شهید شده است و کسی هم به من اطلاع نداده بود. منطقه خیلی شلوغ شده بود و من برای محمدرضا خیلی دلم شور می زد. چون من نمی دانستم که فرزندم شهید شده است. ولی شب آنقدر من گریه کردم، خواب دیدم یک آقایی امامه مشکی، ابای مشکی به منزل ما آمد با خانواده اش و من در خواب داشتم، جگر درست می کردم. در خواب این با این غذا از این آقا و خانواده اش پذیرایی کردم. از آن موقعی که من این خواب را دیدم، همه اش گریه خوراکم بود. که خدایا این چه خوابی بود که من دیدم. هنگامی که دراز می کشیدم و چشمایم را روی هم می گذاشتم و می دیدم که منزل ما همه پر از خانمهای چادر مشکی می باشد و همه اش به من دلداری می دهند و به من گفتند: اگر محمدرضا شهید شد، زیاد ناراحتی نکن.💔 بعد از چند روز آمده بودند به فامیلهای شوهرم گفته بودند که محمدرضا به شهادت رسیده است ولی ما نمی توانستیم به مادرش خبر بدهیم. تا چهاردهم تیر که محمدرضا هفده روز بود که به شهادت رسیده بود و من از همه جا بی خبر بودم. که بعدا به ما خبر دادند که محمدرضا به شهادت رسیده است.🕊🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روز شهادت امام سجاد(ع) محمدرضای من را هنگامی که الله اکبر ظهر را گفته بودند، به دنیا آمد و همان روز موقع اذان ظهر روز شهادت امام سجاد(ع) به خاک سپرده شد. محمدرضای من از کودکی عشق امام حسین(ع) را داشت. نماز و روزه اش هم ترک نمی شد. محمدرضا در سال 73 روز بیست وهفتم خرداد به شهادت رسید. محمدرضا سرباز صاحب زمان بود نام لشکرشان هم لشکر امام حسین(ع) و در راه همان امام حسین(ع) به شهادت رسید و سرجانم فدای امام حسین(ع)شد. در سال 1353 به دنیا آمدند در سال 1373 در روز تاسوعا به شهادت رسید و مصادف با شهادت امام سجاد(ع) به بخاک سپرده شد..🕊🥀🥀 هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او-میدوید-و-من-میدویدم-۱.mp3
1.21M
او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او می کشید و من می کشیدم او از کمر تیغ من آه باطل او می برید و من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل او می برید و من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مهـربان خـدایم... وقتےدلـم ناآرام استــ میدانم جایے از زندگے تـو رافراموش کرده ام نیازمندم به تـو به نگاهتــــ به مهربانیتـــ 🍃خـدایا.. پنـاهم باش که جزتـو کسےراندارم... 🍃 ​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌
🖤سلام امام زمانم🖤 🔅السلام علیکَ حین تُصبِح و تُمسی... 🌱سلام بر تو در هر صبح و شام ، آن هنگام که بر مصیبت اسارت عمه‌ات خون گریه می‌کنی و در آرزوی روز انتقام آه میکشی... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🏴آجرک‌الله‌یا‌صاحب‌الزمان 🏴جان عالم به فدای اشک‌هایتان ، به فدای شال عزایتان، به فدای سینه‌ی پردردتان ... چه غمبار است ... اندوه بزرگ آغاز اسارت آل‌الله خدا به حق قلب صبور عمه جانتان ، ظهور شما را برساند 🏴 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
السلام علیک یا غریب العطشان... تشنه ام تشنه ی سلامِ حسین کاش تا پیری ام همین باشد من و عشق علی الدوامِ حسین السلام علیک یا اباعبدالله الحسين صبح تون حسینی 🖤 روزی تون زیارت شش گوشه🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°• یک زن موصل در شبکه‌های اجتماعی عراق نوشت: وقتی می‌دیدم شیعیان در مراسم هروله ظهر عاشورا لبیک یا حسین می‌گفتند با تمسخر به شوهرم می‌گفتم وقتی حسین کشته شد، اینها کجا بودند؟ اما وقتی داعش موصل را اشغال کرد و حشدالشعبی‌ها ، هروله کنان از بخش الایسر موصل به الایمن و از کوچه پس کوچه‌ها می‌دویدند و مناطق را یکی پس از دیگری آزاد می‌کردند و شعارشان فقط : «لبیک یاحسین» بود، تازه فهمیدم که این شعار یک حقیقت است و من تا ابد مدیون عذرخواهی از حسین و یاران باوفایش در هر عصر و زمانی هستم... https://eitaa.com/tarigh3
از شب عاشورا به بعد هر شب حسین علیه السلام؛ همه را جمع میکند حتی من و تو را! و بعد از کم کردن نور خیمه، می‌گوید: ماندن یا رفتن، اختیار با خودتان است... آهای من ، در گناه میمانی !؟ یا میروی سمت حسین(ع)؟! نفْس‌ات را زمین می‌زنی و دلت را به آسمان بدهی ؟! امام منتظر ماست! https://eitaa.com/tarigh3
چرا طلائیه قدمگاه و گوشه ای از حرم حضرت ابوالفضل (ع) است؟ (خاطره گویی مستقیم و بی واسطه) سال 87 در طلائیه.mp3
1.17M
شهید مهدی زین الدین: هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند. 🔸ماجرای عجیب و باورنکردنی از لطف حضرت ابالفضل عباس (ع) به شهدای مفقود طلائیه از زبان شاهد عینی ماجرا، سردار احمدیان از فرماندهان گروه تفحص شهدا ✅به نیت حاجت روایی و به عشق حضرت ابالفضل العباس علیه السلام منتشر کنیم.
حسین جان اینان که سنگ سوی تو پرتاب می کنند بی حرمتی به آینه را باب میکنند...
💢شهیدی که امام حسین ع او را طلبید... می گفت من از امام حسین(ع) طلب شهادت می کنم تا مثل علی اکبر و علی اصغرش شهید شوم. دوست دارم نه سر بر بدن داشته باشم,نه قبری داشته باشم و نه نشانی از من باشد! چند شب گذشت. از خستگی گوشه سنگر خوابم برده بود که از صدای گریه جمشید از خواب پریدم. می گفت یا امام حسین, مگه من چی کار کردم که من را نمی طلبی؟ با اشک التماس می کرد, من خوابم برد تا نماز صبح هنوز صدای گریه جمشید می امد. اما چهره ای شاد و خوشحال داشت. گفتم چی شد, خبریه؟ با خوشحالی گفت امروز به هدفم می رسم, اقا منو طلبیده! گفت اقا, امام حسین را در خواب دیدم. گفت ناراحت نباش, امروز تو را می طلبم... همون روز شهید شد و بدنش برنگشت ....
عالم همه پناه به نام تو می برند حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه...
و حالا دیگر، زینب سلام الله ماند و غربت صحرا...
اوج مصیبت ها از غروب است ... از غروب روز دهم چشم حرومی با حرم روبه رو میشه...
باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی...
سنگهای کوفه در تاب و تب اند، کوفیان در انتظار زینبند...
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست، به تن این همه سردار سری نیست که نیست...