چیزی که در جبهه ما رخ داده در تاریخ این رژیم سابقه نداشته که این چنین پایگاه هایشان زده شود.
تمام پایگاه های نظامی آنها از دریا تا مرز ، هر روز شبانه روز ، دقیق از طرف ما زیر ضربه است . تانک هایشان و خودرها و پهپادها و سربازاها و تمام تجهیزاتشان که چشم و گوششان هستند با سلاح های مختلف زیر ضربه بوده و ما از 8 اکتبر تا امروز در حال نبرد بوده ایم و کسی در مرز هست میفهمد که تا امروز چه رخ داده است.
ديدید که کاروانی از شهدا تقدیم کردیم
کسانی که از ابتدا مشتاق حضور در نبرد بودند
از 8 اکتبر 57 شهید قهرمان دادیم .
یه جاهایی فقط صداش کنید آرومم نگیرید
فقط صدا کنید با همین صدا کردنا دنیا رو بهتون میده...
#الهیوسیدیومولای
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۶ برایمان شام آوردند. و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کن
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۷
ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند...
از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد
_ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!
از طنین ترسناک کلماتش..
دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد
و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که درحال_وهوای_خودش زیر گوشم زمزمه کرد
_نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!
مات چشمانش شده و میدیدم..
دوباره از نگاهش شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد
و با صدایی گرفته ادامه داد
_دیشب از بیمارستان یه بسته «آنتی بیوتیک» گرفتم که تا تهران همراهتون باشه.
و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد.و به سمت عقب گرفت....
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران_ما بود که برادرانه توضیح داد
_اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.
و شاید هنوز نقش اشک هایم به دلش مانده بود..
و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد
_من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چی به خیر میگذره!
زیر نگاه سرد و ساکت سعد،پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد..
که با لحنی دلنشین ادامه داد
_خواهرم،ما هم مثل شوهرت سُنی هستیم ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی_به_اهل_سنت_نداشت! این وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...
و سعد دوست نداشت...
ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۷ ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... از حیاط خانه که خار
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۸
و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود..
که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید..
_زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!
از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود،..
چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید...
او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید...
چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود
که با صدایی آهسته پرسیدم
_الان کجاییم سعد؟
دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد
_تو جاده ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه اش گرم میشد
که حس کردم کنارم به خودش میپیچد...
تا سرم را بلند کردم،
روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را
چنگ میزند
که دلواپس حالش صدایش زدم.
مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط
از درد ناله میزد،..
دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد
_نازنین به دادم برس!
تمام بدنم از ترس میلرزید..
و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است
که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد.
بلافاصله در را ازسمت_سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد..
و مضطرب از من پرسید..
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۸ و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود.. که با دستش سرم را رو
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۹
مضطرب از من پرسید
_بیماری قلبی داره؟
زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم
_تورو خدا یه کاری کنید!
و هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد،..
ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده..
و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد..
و سعد از ماشین پایین پرید...
چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،..
درِ ماشین را به هم کوبید..
و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده..
و آنچه میدیدم باورم نمی شد..
که مقابل چشمانم مصطفی مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد..
و انگارنه_انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم
_چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!
و رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید
_تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!
🔥احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد..
که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم...
ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
فَتوڪَّل علي اللهِ إنَّـڪَ علي الحقِّ المبين
*پس به خدا توڪل کن چون در مسیر درست و روشنی هستی
🌹@tarigh3
🚨سید حسن نصرالله:
امروز اسرائیل پس گردنی میخورد
و ساکت میماند…😏
🚨سید حسن نصرالله:
عده ای گفته بودند
سید میخواهد وارد جنگ شود
ما مدتهاست وارد نبرد شدهایم؛
من صادقانه،واضح و شفاف اعلام میکنم
تمامی احتمالات در جبهه لبنان باز هستند✌️
🚨سید حسن نصرالله:
آمریکا مسئول مستقیم کشتارها و فجایع در غزه است؛ آمریکاست که جنگ غزه را مدیریت میکند و باید بهای آنرا بپردازد…👊
🚨 سید حسن نصرالله :
امروز اسرائیل بیشتر از من یقین
و ایمان دارد که
از لانه عنکبوت سست تر است!👌
#طوفان_الاقصی
#نابودی_اسرائیل_نزدیک_است
#غزه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
- زخمِکاریزفِراقتو
بهجانبود،بهجان
جانسپاریبهوصآلتو
بهجابود،بهجا..♥️
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین 💗
✨شب تون
✨ راهتون و
✨ عاقبت تون حسینی✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#این_جمعه_هم_گذشت😭
🌱هر شب با این آرزو سر می کنم به اميد آن که جمعه ای برسد و بشنوم اين خبر را:
📻شنوندگان عزيز توجه فرماييد:
«سرانجام مسجدالحرام غرق عطر نرگس شد! منتظران حضرت عشق! شب سياه هجران به سر رسيد...
منتقم آل الله ، مهدی فاطمه آمد...» 🥺
🍃اللهمعجللولیکالفرج 🍃
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
.
🌱
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله✋🏻
وقت است که از چهرهٔ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»
عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی
می خواستم از ماتم دل با تو بگویم
از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج
🌹@tarigh3
485_22686689263097.mp3
2.19M
دوباره دل شده هوایۍ
میخوام بشمکربُبلایۍ..💔
🌸آنکه قرآن را داردچیزی کم ندارد،
آنکه قرآن را نداردچیزی ندارد.
🌱پس دوای دردخویش را ازقرآن بجوییدو برای غلبه مشکلات خودازآن یاری بخواهید
📚بخشی ازخطبه۱۷۶ #نهج_البلاغه
🌹@tarigh3
🔹🍂
💠 خون شهید میجوشد 💠
وقتی در جبههی حق باشی و دلت قرص باشد، وقتی بدانی #شهادت پایان راه نیست و دلها را در راه حق استوار میسازد، وقتی شهادت در راه آرمانهای الهی را سعادت بدانی، بدون هراس و با سرافرازی آمار شهدایت را اعلام میکنی، چون میدانی خون #شهید میجوشد و میرویاند!
اما امان از وقتی کشتهشدگانت را نشان شکست و سرافکندگی بدانی!
به دروغ متوسل میشوی! آمار غلط میدهی! قطرهچکانی خبررسانی میکنی؛ تا مبادا ترس به دل بزدلان لشکرت بیفتد!
کاری که صهیونیستهای بزدل در این ۲۸ روز انجام دادهاند!
کاری که راهبرد تمام لشکریان کفر بوده از ابتدا تا امروز!
«الذین ءامنوا و هاجروا و جهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون»
«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگاراناند.»
سوره توبه_آیه ۲۰
#فلسطین #طوفان_الاقصی
🌹@tarigh3
میگن که
با هرکس باید مثل خودش رفتار کرد ؛
ولی تو گوش نکن!
نزار برخورد اشتباهِ آدما اصالتت رو خَدشهدار کنه.
نزار خداینکرده بی ادبیِ بعضیا از ادبِ تو چیزی کم کنه!
اگر جواب هر بدی، بدی بـود که داستانِ زندگیِ همه ،خالی میشد از آدمای خوب؛
خوبباش!
خب؟🤔
🌹@tarigh3
از او پرسیدم وقتی بزرگ تر شدی میخواهی چه کاره شوی؟ خندید و گفت: شهید!
#شهید_جهاد_مغنیه
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
🌹@tarigh3
🌱🌱
زندگی به عنوان یک دانش آموز زیباترین شیوه زندگی است؛
زیرا هر روز فرصتی برای یادگیری چیزهای جدید و پذیرای فرصتهای جدید است.
هرگز به این فرصتها به عنوان موانع نگاه نکنید
زیرا آنها به شما کمک میکنند چیزی را به دانش خود بیافزایید که به نوعی مفید خواهد بود.
کار دانش آموز فقط تمرکز روی تحصیلات خود و لذت بردن از فعالیتهای درسی برای آیندهای روشنتر و شادتر است.
روزت مبارک دانش آموز عزیز🌺
هنگامی که دانش آموز موفق میشود، موفقیت وی بازتاب موفقیت والدین و معلمان است.
روز دانش آموز براعضای دانش آموز کانال مبارک🌹🌹🌹
🌹@tarigh3