فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قصهازحوالے دریا شروع شد
باتاروپود چادر زهرا شروع شد
خورشید سرزد و سفرما بهڪربلا
بایڪ سلام صبح بهمولا شروع شد
صبحتون حسینی💫❤️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┅◈🍃🌹🍃◈┅┄
#خاطره
شهید آبشناسان برای مسائل اعتقادی و #نماز، اهمیت زیادی قائل بود و در سختترین شرایط نماز اول وقت و جماعت را فراموش نمیکرد.
امیر سرتیپ کیانی دربارهی آن شهید سرافراز ارتش اسلام میگوید:
«در عملیات قادر، ایشان به دیدگاه تاکتیکی آمد. (جایی که با دشمن فاصله کمی دارد)
آن شهید بلافاصله دستور داد تا چادری برای نماز برپا کنند.
در آن موقع گلوله های دشمن برسر ما میبارید و تعدادی از پرسنل از شرکت در نماز جماعت اضطراب داشتند.
شهید آبشناسان متوجه موضوع شد و گفت:
«عملیات ما و جنگ ما برای نماز است»
پس از این فرمایش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز عاشقانهای اقامه شد.
🍃 شهید حسن آبشناسان
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥بهترین ساعت خوابیدن!
#دکتر_سعید_عزیزی
پ ن: البته زمان خواب روز باید از نیم ساعت قبل از اذان ظهر تا زمان اذان عصر و به مدت کمتر از ۱ ساعت باشد
خصوصا نزدیک اذان مغرب خواب ممنوع است
🌹@tarigh3
🍃🌺🌻💐🌻🌺🍃
درود وافر؛
🌸حدیث قدسی
❤️خداوند متعال فرمودند :
🌷ای فرزند آدم !
اگر چشمانت👀 ؛ تو را بسوی حرام برد من پلکها را در اختیار تو قرار داده ام ؛ آن را ببند...
منبع : 👇
📚حدیث قدسی،نورالثقلین ج۵
خداوند توفیق رسیدن به مقام ورع و حفظ به همه ما عطا کند. ان شاءالله
🍀🌸💐🌻💐🌸🍀
🌹@tarigh3
💎🦋💎
💎دردمـ به جان رسید و طبیبمـ پدید نیست
🦋داروفروشِ خستھدلان را دڪان ڪجاست؟!
💎اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌹@tarigh3
مولای خوبم، سلام!
روزها بیتو میگذرند و گاهی خودمان هم متوجه نمیشویم که حال دلمان چهقدر بد است!
روزها بیتو بر ما میگذرند؛ تویی که از پدر و مادر به ما مهربانتری، تویی که مثل بارانی برای زمین تشنه!
دلم می خواهد با تو قرار کنم قدمی هر چند کوچک بردارم برای رضایتت که اگر وجود نازنین تو نبود، زمین اهلش را در خود فرو میبُرد!
از امروز میخواهم قبل از انجام هر کاری از خود بپرسم که آیا این کار تو را خوشحال می کند یا ناراحت؟ و دانسته قدم بر ندارم در راهی که غم به دل نازنین تو مینشاند.
میخواهم لحظههایم را با یاد تو چراغانی کنم و کارهایم را نذر آمدنت. این قلیل را از من بپذیر!
🌹@tarigh3
هم رفیق بود با حاج قاسم، هم همشهری.
دوست نداشت بعد از شهادت پیکرش برگردد
میگفت قاسم طاقت نداره مرا اینطور ببینه.
بعد از شهادتش حاج قاسم هم همین را گفته بود. گفته بود پیکر حسین برنمیگرده. چون میدونه من دلشو ندارم او رو خاک کنم.
رفیقهای جانی ...
روح #شهید حسین بادپا شاد🌷
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقیقتا دم سازنده این کلیپ گرم ...
واقعا لذت بردم.
سواد سیاسی و مهارت در تدوین و هوش سیاسی در ساخت این کلیپ موج میزند.
سازنده ی کلیپ واقعا ذهن پویایی داشته که توانسته همچین تدوینی که از هر کسی برنمیاد را انجام بدهد.
جمله آخر کلیپ را دیدید؟؟ خرمشهر ها در پیش است...
📣 حمله کور تروریستی در مقر انتظامی راسک
🔸سخنگوی پلیس از حمله ناجوانمردانه و کور تروریستها به مقرانتظامی در شهرستان راسک در نیمه شب گذشته خبرداد.
🔸در این حمله تعدادی از تروریستها کشته و زخمی و همچنین تعدادی از پرسنل جان برکف پلیس مجروح و به شهادت رسیدند هم اکنون فرمانده انتظامی استان در موقعیت حضور و اوضاع تحت کنترل میباشد.
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله
#دشمن_شناسی
علی میدونست که زهرا خودشو سر پا نگه داشته...😔
دست شکسته، کمر شکسته ...
زهرا نگه داشته خودشو
سلمان و اینا رو حضرت به یه اشاره گفت بیعت کنید اینا تو صفوف رفتن حضرت فرمود سلمان به داد زهرا برس...
بگو درود بر تو عملیاتت موفق شد دیگه به خودت زحمت نده...
اقا سلمان اومد گفت دختر رسول الله علی میگه کار تمام شد...
تا اینو گفت زهرا افتاد بیهوش شد
زهرا افتاد بیهوش شد ابوبکر به او نگاه کرد مسلمونا همه دارن زهرا رو نگاه میکنن الانه که از خواب غفلت بیدار بشن...
به علی گفت پاشو برو زهرا رو جمع کن، دست علی رو باز کردن رفت زهرا رو کشید برد تو خونه یه پرده در خونه اویزون کرد قضیه تمام شد و بیعت هم نکرد!!
حالا زهرا تو خونه افتاده، باید به هوشش بیارن
کمرش شکسته... بازوش....😔
پیغمبر اکرم فرموده بودن:
فاطمه بِضعَتةٌ مِنی فَمَن آذاهَا فَقَد آذانی
فاطمه پاره ی تن منه هر کس او را اذیت کنه منو اذیت کرده
اینو همه ی مسلمونا شنیده بودن...
این ۱۱ نفر چون بیعت کردن دیگه رفتن تو صفوف با فاصله تو صف های جماعت نشستن...
این به بغل دستی گفت فلانی یادته پیغمبر گفت فاطمه بِضعتةٌ مِنی؟!
-گفت آره!!
گفت اینا که فاطمه رو زدن که...؟!
کمرشو شکوندن که...
-راست میگی 🤔
+پیغمبر نمیتونه از این راضی باشه
-نه
+پس این چجوری جانشین پیغمبره؟!
-راست میگیا
این به اون بگو اون به این بگو...
یهو جو تو مسجد پیچید عه...
به ابوبکر رسید چی کار باید بکنه؟!
ما باید بریم از زهرا رضایت بگیریم قضیه حل بشه
اومدن سراغ علی، علی که قرار بود فراموش بشه تا بُکشنش شد طرف مذاکره...
+علی
-بله؟!
+ما میخوایم بیایم عیادت زهرا ازش معذرت خواهی کنیم
-من باید به زهرا بگم اجازه بده
حضرت فرمودن نمیخواد بیان یه چند روز معطلشون کرد، تو مدینه یهو شایعه شد علی نمیزاره...
حضرت فرمود بیاین...
ابوبکر و عُمَر میخوان بیان دیدن دختر پیغمبر خب زنه، با یه گروهی از زنهای مدینه اومدن
نشستن ...
دختر رسول خدا حالت چطور؟!
حضرت یه آهی کشید...گفت حالم چطوره؟!
از دنیای شما بیزارم دارم میرم ...
گفت و گفت...
یهو گفت: ابوبکر شنیدی پدرم گفت فاطمه خدا به رضای تو راضی میشه و به غضب تو غضب میکنه؟!
گفت: آره شنیدم
گفت: عُمر تو هم شنیدی؟!
آره شنیدم
فرمود: ابوبکر شنیدی پیغمبر گفت :
فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
گفت: آره شنیدم
فرمودن عُمر تو چی؟!
گفت: آره شنیدم...
میبینید از این دوتا اقرار گرفت...
فرمود: خدایا شاهد باش من از این دوتا راضی نیستم...
این پارچه رو کشید رو صورتش دیگه حرف نزد
هر چی گفتن یا بنت رسول الله
یا غرة عین رسول الله ....
نخیر...
علی ابن ابیطالب فرمود پاشید برید فاطمه رو به بیهوشیه
پاشدن اومدن ...
اون زنها هم اومدن بیرون، زنها مورد سوال قرار گرفتن
چه خبر ؟!
فاطمه از دست اینا راضی نیست...!!
اوضاع بدتر شد چه کنیم این جو رو بشکونیم...؟!
حالا دیگه زهرای مرضیه رو به اخرتِ...
اون جلسه که اومدن فهمیدن، میدونید زهرای مرضيه سلام الله کلا جسمش ضعیف بود، خب کمرش که شکست ...
سینه هم که سوراخ شده بود...
دست هم شکسته بود...
مداوا هم نمیشد...
این شروع کرد ضعیف شد، این ضعیف شدن یک مطلبی داره که علی ابن ابیطالب مثلا موقع غسل کمک کار نداشت موقعی که زهرا رو میخواست تو قبر بزاره کمک کار نداشت..
من گفتم علی کمک کار نمیخواست...😔
چرا ؟!
زهرای مرضیه ازش چیزی نمونده بود اصلا...😔
روایت درمورد زهرا چی میگه ؟!
از زهرا یه شبحی مونده بود...
خب زهرای مرضیه داره میره، اینا فهمیدن...
گفتن چی کار میکنیم تو تشیع جنازه اش میایم میزنیم تو سرو کله ی خودمون ...
اقا دختر پیغمبر چه و چه ...
یه گنبد و بارگاه درست میکنیم بعد میریم عزاداری بعد میگیم همه چی تمام شد
زهرای مرضیه اینو از دست اینا گرفت
اون شب اخر فرمود علی جان بیا بشین وصیت نامه نوشتم نه اینکه بگه وصیت کنما و بنویس گفت نوشتم...
چی نوشتی؟!
یا علی منو شبانه غسلم کن...
شبانه کفن کن...
شبانه دفن کن...
و قبرمو به کسی نشون نده...
خب یکی بیاد، تنهای تنهان دیگه...
شما امشب نباید گریه کنید باید ساکت باشید
من پیکر رو بشورم دفن کنیم
خب حضرت نیمه ی شب میخواد بشوره که کسی نفهمه دیگه
باید همه ی مدینه بخوابن خوابها سنگین بشه
بابا اینام الان مادر رو از دست دادن...
امیرالمومنین فرمود: حسن جان برو سلمان رو بگو بیاد
سلمان پیر مرد آمد حضرت فرمود سلمان تو این اتاق بشین با اینا صحبت کن، سرشون رو گرم کن
من پیکر زهرا رو بشورم...
سلمان علم اولین و اخرین داره با زینب صحبت میکنه با ام کلثوم خاطره بگه که اینا ...
نمیتونستن گریه نکنن آستین ها رو کرده بودن تو دهنشون که حداقل گریه شون بیاد صدای جیغشون نره هوا😔
علی ابن ابیطالب هم آروم آروم ...
بعد یهو سلمان دید علی زد زیر گریه...
ای دل غافل
گفت: اقا من بچه ها رو به زور ساکت نگه داشتم...
فرمود سلمان این به من نگفته بود دستش تو اون ضربه ها شکسته...😔
چرا؟!
چون وقتی علی ابن ابیطالب اومد بشوره دستشو که بلند کرد دید عه...😔
این خیلیه ها...!!😔
یعنی آقا ما این بزرگوارا الگوهامونن شیعه نازنازی نیست که...
پونزده روز ...
شما نمیدونی من چی میگم باید دستت بشکنه تا بفهمی یعنی چی
پونزده روز زهرا دسته رو تکون نداده تا مولا نفهمه😔
دلیل هم داشتا نگید چرا؟!
دلیلشم این بود که حضرت زهرا اگر میگفت دست من شکسته علی باید میرفت بیرون پزشک میاورد
علی اگه میرفت بیرون اینا همه رو از کمک به علی ممنوع کرده بودن، علی بره بیرون باید به اینا خواهش کنه...
میگن بیعت کن تا بهت بدیم!!
زهرا برای اینکه به اینا مبتلا نشه به علی نگفت که دستم شکسته تا علی بیرون نره...
ادامه دارد...
2_239991708664725550_5794391252921221658.mp3
5.43M
همسایه ها بخوابید راحتر از همیشه.....