eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۵۶ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۵۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 آن شب، آخرین شبی بود که علی آقا در همدان بود. صبح روز بعد میخواست به منطقه برود. ساکش را بسته بودم اما هنوز ریزه ریزه چیزهایی را که به ذهنم میرسید جا می‌کردم توی ساکش. هر جا میرفتم به دنبالم می‌آمد. آخرش گفت: فرشته، چقدر راه می ری؟ بشین کارت دارم. با تعجب نگاهش کردم. دستم را گرفت و نشستیم وسط اتاق، روبه روی هم. گفت یه چیزی بپرسم راستش را میگی؟! قلبم تند تند میزد. حتی نمی توانستم فکر کنم درباره چه چیزی می‌خواهد حرف بزند. گفتم: «آره. بگو چی شده؟!» لب گزید و گفت حتماً تا حالا دستت آمده من آدم تو داری‌ام. خندیدم و گفتم: خیلی! حالا او می‌خندید اما این دفعه میخوام حرف دلم را بزنم. نمی دانستم منظورش چیست با تعجب به چشم‌های آبی‌اش نگاه کردم. گفت: «فردا میخوام برم ،اما بدون تو سخته، نمی‌دانم چرا این طوری شده م!» قلبم داشت می‌آمد توی دهانم. نفس حبس شده ام را رها کردم. واقعا این علی آقا بود که از این حرفها را می‌زد؟! او که به زور احساساتش را بیان میکرد حالا چه شده بود! گفت: «می آی با من بریم دزفول؟» آن روزها اوج بمباران و موشک باران دزفول هم بود. از شنیدن این جمله ذوق زده شدم. دستش را گرفتم و گفتم: وای ترسیدم. فکر کردم چی میخوای بگی! آره چرا نمی‌آم. نگرانی و لبخندی توأمان صورتش را پُر کرد. پرسید: «وجیهه خانم و بابا چی؟ می‌ذارن؟» نفس راحتی کشیدم. ببخشیدها مثل اینکه من زن توام. اجازه من دست توئه. اون بندگان خدا حرفی ندارن. با همان نگرانی گفت: آخه اونجا خیلی خطرناکه. آن قدر از شنیدن این حرف خوشحال شده بودم که بدون توجه به خطرهای دزفول بلند شدم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم. گفتم: برای شما خطرناک نیست؟! گفت: ما فرق می‌کنیم فرشته، خوب فکر کن. کمد را باز کرده بودم می‌خواستم چند لباس بردارم. پرسیدم: «اونجا هوا چطوره؟» گفت: «بهشت مثل «بهار» برگشتم و چشمکی زدم و گفتم بدجنس! تنهایی میخواستی بری بهشت. دیگر چیزی نگفت. بلند شد و شبانه وسایل مختصری جمع کردیم. قابلمه و قاشق و چند دست کاسه و بشقاب و پیک‌نیک و وسایل آشپزخانه و یک چمدان لباس و آلبومهای علی آقا و چند تایی پتو بقیه وسایل را هم جمع کردیم و توی کارتن گذاشتیم تا بگذاریم خانه مادر. این کارها تا نزدیک صبح طول کشید. علی آقا یک دفعه تصمیم گرفته بود خانه را خالی کنیم و تحویل صاحبش بدهیم. می‌گفت: «ما که نیستیم شاید کسی باشه بخواد چند وقتی اینجا زندگی کنه.» با هم کار می‌کردیم و علی آقا برایم می‌گفت که خانه ای توی یکی از شهرکهای اطراف دزفول به او و دوستش، هادی فضلی، داده اند. هادی و همسرش و دختر کوچک‌شان چند روز پیش اسباب کشی کرده و به آنجا رفته بودند. کارتن ها را روی هم توی هال چیده بودیم. چند ساعتی تا صبح بود. بین وسایل جایی پیدا کردیم و یکی دو ساعتی خوابیدیم. صبح وسایل را بردیم و گذاشتیم توی انباری گوشه حیاط و خرپشته خانه مادر علی آقا. موضوع رفتن‌مان را به بابا و مادر گفت. آنها حرفی نداشتند. مادر فقط تأکید می‌کرد «مواظب خودتان باشید. رسیدید تلفن بزنید. ما رو بی خبر نذارید.» علی آقا وسایلی را که قرار بود با خودمان ببریم پشت آهوی خردلی جا کرد. منصوره خانم در همدان نبود. چند روز قبل از پنجم دی ماه، اولین دختر مریم مونا به دنیا آمده بود. بعد از خداحافظی با کسانی که در همدان بودند، سوار آهو شدیم و راه افتادیم به طرف دزفول. توی جاده از معمولان به این طرف علی آقا نوار کاستی را توی ضبط ماشین گذاشته بود که سرودهای حماسی و انقلابی می‌خواند. یکی از آنها را خیلی دوست داشت. تا تمام می‌شد نوار را می‌زد عقب تا دوباره بخواند. شب است و چهره میهن سیاهه نشستن در سیاهی ها گناهه تفنگم را بده تا ره بجویم که هر کی عاشقه پایش به راهه برادر بی قراره برادر شعله واره برادر دشت سینه ش لاله زاره شب و دریای خوف انگیز و طوفان من و اندیشه های پاک پویان برایم خلعت و خنجر بیاور که خون می‌باره از دلهای سوزان برادر نوجوونه، برادر غرق خونه برادر کاکلش آتش فشونه ادامه دارد 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۵۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۵۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 علی آقا راست می‌گفت، دزفول در آن وقت سال بهشت بود. باورکردنی نبود. صبح که از همدان بیرون می‌زدیم، برف آنقدر از دو طرف کوچه ها بالا آمده بود که گاه دیوارهای برفی از دیوارهای آجری و سیمانی خانه ها بلندتر بود. قندیل‌های یخ از ناودانها و پشت بام ها آویزان بود و برودت هوا به قدری بود که کسی بدون پالتو و کلاه و دستکش و لباس گرم نمی توانست از خانه بیرون بیاید. حالا یکباره از شهر یخی وارد بهشت شده بودیم. هوا مطبوع و بهاری بود. درختهای نارنج و لیمو و پرتقال پُر شاخ و برگ و شاداب بودند. برگهای سبز و براقشان آدم را به وجد می آورد. بوی عطر گل ها شهر را پر کرده بود. بوی برگهای درخت اکالیپتوس آدم را مست می‌کرد. هوا آنقدر خوب بود که از خرم آباد به بعد، لباسهای گرم را یکی یکی در آورده بودیم. برخلاف مردم همدان که از سرما قوز کرده و توی خود فرورفته بودند در دزفول مردم قبراق و سرحال با تی شرت و پیراهنهای آستین کوتاه در شهر رفت و آمد می‌کردند. فکر می‌کردم دزفول باید خالی از سکنه باشد، اما این طور نبود. شور و نشاط و زندگی توی شهر موج میزد. بچه ها توی کوچه ها مشغول بازی و زنها چند نفری جلوی در خانه ها به تعریف ایستاده بودند. خیابانها و بلوارها پر از دار و درخت بود و سرسبز. از چند خیابان گذشتیم. توی مسیر گاهی خانه های ویران شده و تیرآهن های خم شده ای را می‌دیدم که نشانه های موشک باران و بمباران ها بود. شیشه های خرد شده، آسفالتهای کنده شده، خیابانهای پردست انداز و پرچاله و چوله و نخلهای بی سر حکایت تلخ جنگ بود. وارد شهرک پانصد دستگاه شدیم. از چند کوچه و خیابان هم گذشتیم. کوچه های شهرک نسبت به شهر خلوت تر بود؛ خاکی و بی‌دار و درخت. وارد کوچه ای شدیم. علی آقا همان طور سرود را زمزمه می‌کرد. برادر نوجوونه، برادر غرق خونه، برادر کاکلش، آتش فشونه... این هم گلستان یازده. بعد جلوی خانه ای ایستاد برادر بیقراره، برادر شعله واره... به خانه خودتان خوش آمدی گلم!» ادامه دارد... 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
رفیق، خدایی که به پرندگان مسیر را نشان می دهد انسان را در نیمه راه رها نمی کند...🌿 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️مسئولین کاشانی‼️توجه❌ ⚠️این ویدیو رو با دقت ببینید⚠️ 💯اینجا شهر مکرم،پایتخت نهج البلاغه و دارالمؤمنین کاشان است💯 📝 شنیدیم لشکریان باطل بر درب خانه خانم فاطمه الزهرا «س» حمله ور شدند اما الان این ویدیو انگار مارا به آن تاریخ برد⚠️ ⛔️ البته وقتی بعضی هنرمندنماها درکاشان چادر را به سخره میگیرند دیگران هم جرات میکنند چادر را از سر بکشند ⛔️ 🚩 📌 خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت گذاشته ام... «شهید مدافع امنیت حسن عشوری» 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲ بهمن ۱۴۰۲
.  باشد قرار و وعده ما شهر کاظمین.... اینجا برای عرض ادب؛؛ باب میل نیست...💔 .
۲ بهمن ۱۴۰۲
📸آخرین سلفی با پدر ... وداع فرزند شهید " حسین محمدی" در معراج شهدا 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
کسی که نگاه غضب‌ آلود(خشمگین، عصبی) به پدر و مادرش کند، هر چند که آنها به او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ‌ کدام از نمازهایش را قبول نمی‌کند! • امام صادق(ع)، الکافی، ج۴، ص۶۵ 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
گريه می‌كردم ولی با آن وضو می‌ساختم داشتم با آبِ رويم آبـرو می‌ساختم ..💔
۲ بهمن ۱۴۰۲
🍃آبادی زندگی کاش باور می‌کردیم، در لحظه‌هایی که به یاد تو نیستیم، مرده‌ایم! و کاش به اندازه‌ای که از انتقال از این دنیا به دنیای دیگر وحشت داریم، از مرگ خفت‌بارِ غفلت از تو هم می‌ترسیدیم! ما وقتی از تو غافل می‌شویم، لحظه‌هایمان یکی یکی خرابه می‌شود و در میان این ویرانه‌ها روزگار طی می‌کنیم و به دنبال رمز و راز آبادانی زندگی هستیم. کاش لحظه‌های زندگی را با یاد تو آباد می‌کردیم تا این قدر تلاش بیهوده نمی‌کردیم! شبت بخیر آبادی زندگی✨! 🌹@tarigh3
۲ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ بهمن ۱۴۰۲
🌟🌿 بارالها! خوان کرم گسترده‌ای و دل از عاشقانت ربوده‌ای. چگونه غیر از تو را بخوانم و غیر تو را جستجو کنم؟ که هر گاه خواستم، عطایم نموده‌ای و هر لحظه خطابت کردم، اجابتم کردی. همیشه سر بر این آستان خواهم نهاد! 🌟🌿 🌹@tarigh3
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صبحدم همیشه جاوید بیا عطر خوش بوستان توحید بیا دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق باران شکوفـه های امیـد بیا... صبحتون مهدوی 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ بهمن ۱۴۰۲
خورشید از حوالی گنبد طلوع کرد صبح است و باز نام تو را میبرم.. صبحتون حسینی♥️💫 🌹@tarigh3
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ بهمن ۱۴۰۲
🌔 وقتی همه چیزو به خدا سپردی پس دلت قرص باشه، حتی اگه الان تو سخت ترین شرایط هستی، مطمئن باش دری باز میشه... 🌹@tarigh3
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ بهمن ۱۴۰۲
در اینستا پاک بودن ...✋🏼🤣🤣🤣 .
۳ بهمن ۱۴۰۲
💢 یمنی‌ها یک کشتی باری نظامی آمریکایی را هدف قرار دادند ‼️سرتیپ یحیی سریع، سخنگوی نیروهای مسلح یمن: نیروی دریایی ارتش با موشک‌های مناسب، کشتی باری نظامی آمریکایی «OCEAN JAZZ» را در خلیج عدن هدف قرار داد.
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشارکت ۶ کشور در تجاوز دیشب به یمن دولت‌های آمریکا، انگلیس، استرالیا، کانادا، هلند و بحرین در بیانیه‌ای مشترک گفتند که ۸ پایگاه نظامی جنبش انصارالله یمن را هدف حمله قرار دادند.
۳ بهمن ۱۴۰۲
🔴تنگسیری: یمن از کسی فرمان نمی‌گیرد فرمانده نیروی دریایی سپاه: 🔸عملیات دریایی یمن در تنگه باب المندب و اجتناب از تردد کشتی‌های متعلق به رژیم صهیونیستی و یا شناورهایی که مقصدشان به سوی رژیم اشغالگر باشد در راستای حمایت از مسلمانان است. 🔸یمن، کشوری مستقل است که از ارتشی قوی برخوردار است و یک رهبر قوی نیز دارد که به‌طور مستقل عمل می‌کند و از هیچ طرفی فرمان نمی‌گیرد.
۳ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ بهمن ۱۴۰۲
😁 مامانه زنگ زده به بابام و یه سری مشخصات رد و بدل شده بعد گفته خب حاج آقا ان شاءالله من و دخترم چهارشنبه میاییم دخترتون رو ببینیم🙄 (کاملا جمله خبری بوده نه پیشنهاد) بابامم گفته حاج خانم اجازه بدید من با دخترم صحبت کنم و یه جلسه بچه ها تلفنی صحبت کنند اگه تفاهمات اولیه بود بعدش یا برن بیرون یا اگه میخوایید بیایید خونه با پسر بیایید. فرداش دوباره زنگ زد گفت پس ان شاءالله جمعه من و دخترم میاییم ببینیمتون. بابام گفتند حاج خانم جمعه ما مهمون داریم نمیشه. ولی یه روز دیگه با اقا پسرتون بیایید. دوباره شنبه زنگ زده گفت من و دخترم دوشنبه میاییم. بابام دیگه ناراحت شده مستقیم گفت خواهش میکنم با پسرتون بیایید. جوان ها هم همدیگه رو باید ببینند. مادرش گفته بود نه اخه پسر من حساسه و عاطفیه بخاطر همین من و دخترم میاییم. بابام هم برای بار سوم گفت ما اینطوری رسم نداریم لطفا با پسر بیایید. دیگه زنگ نزدن..... برو دیگه برنگردی😂😇 پ. ن ۱ : دختر ما فولاده و اصلا عاطفی نیست😂 پ.ن ۲: پسره زن نمیخواد به زور مادر و خواهر دارن میرن خواستگاری و پسره نمیاد پ.ن۳:اره مدل ۱۰ سال پیشه و عهدقجر که خواهر و مادر برن بپسندن اول. بعد پسر بره😐 پ.ن ۴: پسر انقدر عاطفی، موش بخورتش الهی ،خواستگاری هم نمیاد دلش اووف نشه. تو خیابون هم نميره؟ اووف نمیشه؟ پ. ن ۵: مگه مادر بپسنده پسر هم ۱۰۰ درصد میپسنده. کنترلگری مادر از تلفن اول مشخصه. دخالتش در زندگی که بماند چقدره... 🌹@tarigh3
۳ بهمن ۱۴۰۲