وَ اْصطَنَعْتُكُ لِنَفسی
و تو را برای خودم ساختم
طه/۴۱
#عاشقانهترینآیه...
خدایا تو را در تمامی لحظات شکر میگویم.
چه آن زمان که با نعمتِ تندرستی مرا مینوازی و چه آن هنگام که با بیماری مرا میآزمایی..
امیدم را لحظهای از درگاهت قطع نکن ✨
🌹@tarigh3
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وااااای بر ماااااا
چرا ایناها رو اون زمانی که زنده بود نگفتن
عجب انسان بزرگ و با اخلاقی رو از دست دادیم😭😭
حتما کلیپ رو تا آخرش ببینید و حواستون به این نمایش و تسلیت های دروغین کفتار ها باشه که دارن برای دریدن مملکتمون زمینه سازی میکنن
به کلامت قدرت ببخش نه به صدایت
باران است که باعث رشد گلها میشود نه طوفان...🍃🌺🍃
🌹@tarigh3
YEKNET.IR - zamine - shahadat shahid raeisie 1403 - motiee.mp3
5.68M
🎙مداحی جدید حاج #میثم_مطیعی با نام "فدایی مردم"بمناسبت شهادت آیت الله رئیسی و همرانشان
نیامد، اهل حرم آن علمدار
که بارد، بر پیکرش چشم خونبار
«خداحافظ ای جان، علمدار ایران»
عزیز ولایت، به میدان خدمت
گوارای جانت شراب شهادت
#رئیسی_عزیز
#سید_شهیدان_خدمت
#رئیسجمهورمغتنم
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از #سردارشهیدحسین_بادپا
🔹فصل :اول
🔻#قسمت_ هجدهم
هنوز پیش خودم می گفتم «چون پیکر حسین رو نیاورده اند، شاید زخمی شده باشه؛ شایدشهید نشده باشه…».
خواب دیدم جایی شبیه حسینیه هستم.
یک ساختمان چند طبقه داشت.
عده ی زیادی از خانم ها، توی آن طبقات نشسته بودند.
یکی مرا صدا کرد.
گفت «مادر شهید حسین بادپا!».
به طرف صدا برگشتم.
خوشحال شدم که الآن پسرم را می بینم.
دیدم یک نفر ،مرا برد جایی که از بقیه ی خانم ها جدا بود.
بعد، چهارنفر، سر یک تابوت را گرفتند و جلوم گذاشتند.
با یک پارچه ی نخی سفید، سرتاسر این تابوت را پوشیده بودند.
از توی تابوت، صدای حسین را شنیدم.
فقط یه کلمه گفت «آخ…».
پیکری که توی آن پارچه ی سفید پیچیده شده بود، هم قد پسرم حسین بود.
کمی جلوتر رفتم.
دست کشیدم به پیکرش!
شروع کردم به درد دل کردن: «ننه، قربون قد بلندت برم! ننه، تنهام!
ننه، چرا تنهام گذاشتی؟!
چرا یادم نمیکنی؟!
چرا نیومدی؟!
چرا فراموشم کردی؟!
حسین، ننه، خسته شدم.
چرا جوابم رو نمیدی…».
تابوت رو از جلوم برداشتند.
نگاهم به تابوت بود.
جیغ زدم «پسرم، حسین…».
از خواب پاشدم.
دیدم تنهام و کسی کنارم نیست!
پاشدم، عکسش را بغل کردم و بوسیدم.
🌹@tarigh3