در خفا با قصد ویرانی
به سویم تاختید!
حال اما شاهدید از من
چه کوهی ساختید...
💚دائم سوره قلهواللهاحد را بخوانید
و ثوابش را هدیه کنید به امام زمان
این کار، عمر شما را با برکت میکند
و مورد توجه خاص حضرت قرار میگیرید.
آیت الله بهجت(ره)
خسرو جهانی !
شبی در بهار سال ٧١ شام را خوردم و خوابیدم؛ ساعت ٢ و نیم بامداد تلفن زنگ خورد!
با خودم گفتم نصفه شبی چه کسی با ما کار دارد
تلفن را برداشتم.
شخصی گفت: آقای جهانی؟
گفتم: بله
گفت: من از سفارت فلان کشور در تهران با شما تماس می گیرم.
دولت آمریکا از ما خواسته تا با رضایت شما، ترتیب انتقال شما و خانواده ات را به آمریکا بدهیم.
اول فکر کردم یکی از دوستان بی خواب شده و نصفه شبی شوخی اش گرفته ... گفتم دولت آمریکا چه نیازی به من دارد؟
گفت: شما به عنوان کسی که هشت سال تجربه جنگی با سامانه پدافندی هاوک دارید، از طرف شرکت ری تیان دعوتنامه دارید تا با فلان مبلغ حقوق ماهیانه به همراه منزل و اتومبیل، به عنوان مشاور در این شرکت مشغول به کار شوید!
آن شب هر طور بود با جواب های سر بالا، وی را دست به سر کردم تا باصطلاح، بی خیال ما شود؛ اما مدتی بعد دوباره در همان ساعات نیمه شب تماس گرفت و همان حرف ها را دوباره تکرار کرد...
این بار در جوابش گفتم: من در ایران یک قطعه زمین دارم و اگر از ایران بروم، احتمال اینکه این قطعه زمین از دستم برود هست!
گفت: مرد حسابی! من به تو می گم شرکت ری تیان ضمانت داده اگر پایت را داخل آمریکا بذاری، فلان مبلغ را به حساب بانکی خودت واریز کند.
با این پول می توانی کل محله تان را بخری!
حالا ارزش آن قطعه زمین در برابر این مقدار پول چقدر است؟!
گفتم: این قطعه زمین، یک قبر است در بهشت زهرا کنار آرامگاه پدر و مادرم و در مجاورت قطعه همرزمان شهیدم در پدافند زمین به هوای ارتش!
اگر دولت آمریکا می تواند چنین قطعه زمینی را در خاک آمریکا برایم کنار بگذارد، فردا صبح نه همین الان می آیم و خودم را به سفارت شما معرفی می کنم!
گفت: الحق که دوستانت راست می گویند که کله ات بوی قورمه سبزی میدهد!
گفتم: زمانی که ما وارد ارتش شدیم این شعر با گوشت و خونمان آمیخته شد:
اگر ایران جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من ای مردم ایران شما را دوست دارم
این شعر را که خواندم، بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد و دیگر تماس نگرفت!
خاطره ای که خواندید از سرهنگ دکتر "خسرو جهانی" فرمانده سابق پدافند هوایی خاتم الانبیاء(ص) و رکورددار جهان در انهدام ۶٨ فروند جنگنده پیشرفته و انهدام دو فروند هواپیمای دشمن با یک تیر موشک در دو مرحله (عملی بینظیر در دنیا) است.
🌹@tarigh3
#مادرشهید🌪
وقتیمیرفتگلزارشهدا
تمومسنگِقبرهارومیشُست
وهمشونوبهآغوشمیکشید..
آخهممکنبودیکیشونپسرشباشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃دعایی که در وضعیت سخت #آخرالزمان، از ما محافظت میکند.
#استاد_شجاعی
#یه_منبرکوتاه_وشنیدی.....
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری زیبا از بارش رحمت الهی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🕌🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ۶ ماهه که دچار ایست کامل قلبی تنفسی شده توسط مادرش ساعت ۱۳ و ۱۰ دقیقه در حالی که پرسنل ستاد اورژانس ۱۱۵ در حال ترک اداره بودند آورده شد داخل حیاط اداره که تو ایوان اداره احیا صورت گرفت،شروع به احیا کردند . خوشبختانه این احیا با موفقیت انجام شد.
یه سوال این صحنه و این احیا ارزش مالی چه قدر میشه براش تعیین کرد ؟
آیا هیچ چیز قشنگ تر از نجات جان انسانها نیست که بالاترین ارزش مادی و معنوی در آن خلاصه می شود
واقعا خدا قوت به همه همکاران عزیز اورژانس پیش بیمارستانی 115 که با تمام توان در تمام صحنه ها با هر لباس و موقعیتی حاضر میشوند و ارزش و حرمت کارشون حفظ نمیشه حتی معیشت این قشر زحمت کش در معرض خطر هست لطفاً این کلیپ را انتشار دهید تا کار این صنف زحمتکش دیده شود.
🌹@tarigh3
🔰 اشکهای وزیر بهداشت با دیدن کلیپ نجات جان یک کودک توسط اورژانس گلپایگان
⭕ به گزارش روابط عمومی سازمان اورژانس کشور ، در حاشیه مراسم گرامیداشت روز ملی اورژانس ۱۱۵ ، کلیپی از عملیات نجات جان یک کودک توسط تیم اورژانس اصفهان پخش شد که به شدت مورد توجه حضار قرار گرفت .
در این کلیپ ، نیروهای اورژانس با سرعت عمل و دقت بالا توانستند جان کودکی که دچار خفگی شده بود را نجات دهند .
🔹 دکتر محمدرضا ظفرقندی ، وزیر بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی ، پس از مشاهده این کلیپ تحت تأثیر قرار گرفت و اشکهایش جاری شد .
🔹 او ضمن قدردانی از نیروهای اورژانس ، بیان کرد : این کلیپ نشاندهنده فداکاری و تعهد نیروهای اورژانس در نجات جان هموطنان است .
🔹 ظفرقندی افزود : اورژانس یکی از ارکان مهم در حفظ سلامت مردم است و ما باید با تقویت زیرساختها و حمایت از این عزیزان ، زمینه را برای خدمترسانی بهتر فراهم کنیم .
🔹 وزیر بهداشت در پایان از تلاشهای شبانهروزی تمام کارکنان اورژانس در سراسر کشور تقدیر کرد و بر لزوم توجه به نیازهای این بخش حیاتی تأکید نمود .
🌹@tarigh3
خدایا!
ما رو بابت کارایی که تو اولویت نبود
ولی ما وقت درست و حسابی براشون گذاشتیم
ببخش..❤️
🌹@tarigh3
و گفت هیچ معصیت، عظیم تر از جهل نیست.🍃
‹ #تذکرةالاولیاء ›
🌹@tarigh3
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 37
❇️ تقوا یعنی دقت در جزئیات رفتارهامون. یعنی آدم خیلی دقت کنه که داره با اطرافیانش چجوری برخورد میکنه.
و همین رفتار دقیق انسان مومن هست که موجب میشه همیشه هم خودش حس خوب داشته باشه و هم به بقیه حس خوب بده.
🔹 مومن کسی هست که بی نهایت مراقبه که آبروی هیچ کسی رو نبره. به هیچ کسی آسیب نزنه. حق کسی رو پایمال نکنه. دل کسی رو نشکنه و...
تقوا خیییییییلی زیباست....
یه مثالی رو قبلا گفتیم. مثلا خانم تازه یه غذایی مثل آش پخته و دو تا بشقاب میاره سر سفره.
🔶 بعد آقا قاشق اول رو که میخوره میفهمه که اصلا نمک نداره!
تا میبینه خانمش رفت توی آشپزخونه بدون اینکه صداش در بیاد نمک رو برمیداره و اول توی غذای خانمش میریزه و بعد تا میخواد توی غذای خودش هم بریزه میبینه خانمش داره از آشپزخونه میاد!
🌹@tarigh3
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 38
💕 آقا هم برای اینکه خانمش این صحنه رو نبینه و یه وقت احساس نکنه غذاش بی نمکه بی خیال میشه و دیگه فرصت نمیشه توی غذای خودش نمک بریزه!
بعد هم جلوی خانم غذای بی نمک رو با اشتها میخوره و هی تعریف و تشکر میکنه....😋
🔶 خانم هم که نمک غذاش خوبه و اصلا متوجه نمیشه که غذاش بی نمک بوده!
یعنی آدم با تقوا حاضر نمیشه ذره ای دل همسرش بشکنه...
بعد شما فکر کنید که اون آقا چقدر رفتارش قشنگه.... چه مناجاتای قشنگی میتونه با خدا بکنه... 😊
شما به هر انسانی روی کره زمین این رفتار رو نشون بدید تحسین میکنه...
تقوا یعنی این. یعنی ذره ای حاضر نشی آبروی کسی جلوت بره. ذره ای دل کسی از دستت نلرزه...
❇️ برای همین میفرماید مومن اهل تغافل هست. یعنی دیده که همسرش یا فرزندانش جلوش یه خطایی کردن ولی هی خودش رو به ندیدن میزنه...
⭕️ هم مچ گیری نمیکنه اصلاااااااا! و هم اینکه اصلا حتی اگه گناه ببینه جوری رفتار میکنه که انگار ندیده!
🌹@tarigh3
🧕خواهرِ با حجابم
وقتی دلت میگیره از پوزخندهای به ظاهر روغنفکرها !!!
قرآن رو باز کن و سوره ی ”مطففین”
ایات ۲۹ تا ۳۴ رو بخون
”انان که امروز به تو میخندند ،فردا گریانند و تو خندان”
پس سرت رو بالا بگیر و
به حجابت افتخار کن❤️
#حجاب_فاطمی
#حیا
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 مگیل / ۳۶ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ در ساول یا همان طویله دوبلکس، که
🍂 مگیل / ۳۷
داستان طنز
اثر ناصر مطلق
✾࿐༅◉○◉༅࿐✾
چند شب گذشت و گروهبان و خلبان عراقی با هم قهر بودند. اما بالاخره ما توانستیم این دو را باهم آشتی بدهیم. گروهبان البته حرفش را پس نگرفت و گفت من حرف بدی نزدم. این خلبان عراقی متوجه منظور من و نشده حرفهای مرا وارونه فهمیده. اما آشتی خلبان فقط به خاطر اصرار ما نبود، او داشت در افکار و عقیده اش تجدید نظر میکرد. یک شب پای آتش همه چیز را برای ما تعریف کرد. او می گفت صدام توی کله ما کرده بود که شما ایرانیها مجوس و آتش پرست هستید. قرآن و پیامبر اسلام را قبول ندارید و دشمن اعراب و مسلمین به حساب می آیید. اما وقتی با چشم خودم میبینم که زودتر از من بلند میشوید و وضو میگیرید و نماز میخوانید، غیبت کسی را نمیکنید، دروغ نمیگویید و قرآن میخوانید و کلی حدیث و روایت از حفظ دارید، تازه فهمیدم که صدام علیه العنه چه کلاهی بر سرمان گذاشته. این اول راه خلبان بود. شبهای بعد، کلی پول خرجمان کرد و فرستاد تا برایمان میوه و شیرینی محلی بخرند. سامی که عاشق دیوان حافظ بود و همیشه یک جلد از آن را همراهش داشت اشعار این شاعر بزرگ ایرانی را برای خلبان میخواند و ترجمه و تفسیر میکرد. شبهای بعد او را دیده بود که گوشه زندان برای خودش نماز شب میخواند و الا یا ایها الساقی را زمزمه میکند.
کمکهای پدر سامی همچنان میرسید و کردها هر روز بیشتر و بیشتر ما را تحویل میگرفتند. برادر بزرگتر سامی برای رساندن کمکها و پول به کردهای پ.ک.ک آمده بود و در ترکیه مستقر شده بود. این را از نامه هایی فهمیدیم که لابه لای گز اصفهان و سوهان قم پنهان کرده و برایمان فرستاده بود. حتی نشانی و شماره هتل محل اقامتش را هم نوشته بود. کردها هم که گویا لقمه چرب و نرمی به دست آورده بودند حالا حالاها قصد تحویل دادن او را نداشتند. چند بار از ما فیلم و عکس تهیه کردند و برای پدر سامی فرستادند و از طرفی هم با پولهای پدر سامی، روز به روز اوضاع ما بهتر میشد. آن قدر که در طویله تختهای سربازی با پتوهای نو و یک میز غذاخوری کار گذاشتند و حتی برای سرگرمیمان تلویزیون هم آوردند.
بودن یا نبودن تلویزیون برای من فرقی نداشت اما بین استوار و بقیه همیشه سر اینکه اخبار تلویزیون بغداد را ببینند و یا به رقص و آواز شبکه های ترک نگاه کنند دعوا بود. سامی در این بین ترجیح میداد کنار من بنشیند و با هم اختلاط کنیم. حتی یک بار هم به حرف آمد و گفت ای کاش از کردها نمیخواستم که برایمان تلویزیون بیاورند این سرکار استوار هم که انگار شو ندیده است. گویا استوار حرفهای سامی را شنیده بود و به او براق شده بود که «برو بابا ما که عروسک کوکی تو نیستیم. خودت میگویی برایمان تلویزیون بیاورند، خودت هم بگویی کدام شبکه را نگاه کنیم. دوره ارباب و رعیتی ور افتاده، ما انقلاب کردیم که این چیزها نباشد. حالا تو یکی توی این جمع از همه پولدارتری قرار نیست که حرفت را به ما تحمیل کنی. اینها را بعداً سامی برایم تعریف کرد و کلی به حرفهای استوار خندیدیم. اما
من آن شب پادرمیانی کردم و منبر جانانه ای را ترتیب دادم.
- برادرها در شان شما نیست که سر این شبکه و آن شبکه دعوا کنید.
این جعبه جادو همه حرفها و تصاویری که نشان میدهد پوچ است؛ درست مثل برنامه سازانش فکر میکنید حالا اگر اخبار تلویزیون بغداد را نگاه کردید، حرف های راست حسینی شنیده اید؟ برعکسش اگر چهار تا خواننده ترک آمدند و قر دادند لذتتان تکمیل شده؟
بعداً سامی برایم تعریف کرد که استوار از این حرف من بُر گرفته بود و به نفع خودش شبکه رقص و آواز را آورده بود. توجیه او هم این بود که من با این شبکه ها موافقم. به او گفتم: «مرد حسابی، ما آن موقع که چشم داشتیم این چیزها را نگاه نمیکردیم حالا که کار از کار گذشته دیگر چرا خودمان را بدنام کنیم. حکایت آش نخورده و دهان سوخته است.»
🌹@tarigh3
🍂 مگیل / ۳۸
داستان طنز
اثر ناصر مطلق
✾࿐༅◉○◉༅࿐✾
بعد از جنگ و دعوای آن شب بر سر شبکه تلویزیون، با سامی خلوت کردیم. سامی که بعد از آمدن دکتر در جریان کامل مجروحیت من قرار گرفته بود، میگفت باید تو را به ترکیه بفرستیم. ظاهراً سامی با کردها صحبت کرده بود و آنها هم برای عمل کردن چشمهای من رضایت داده بودند. قرار شده بود پول این کار را هم سامی بدهد. به او گفتم مرد حسابی معلوم است چکار میخواهی بکنی؟ عمل جراحی، آن هم در ترکیه مگر پولش یک ذره دو ذره است. اما سامی اصرار داشت که من فکر این چیزها را نکنم میگفت بیشتر از یک میلیون خرج برنمی دارد این پول را پدر من میفرستد. اما به کردها گفته ام که پدر تو پول را تهیه کرده اینجوری نظرشان هم مساعدتر میشود؛ چراکه مطمئن میشوند پدر تو هم قصد دارد تا نظرشان را جلب کند. به هر حال خواسته یا ناخواسته من هم از دید کردها یک بچه مایه دار بی درد و عار شده بودم. آنها من و سامی را به یک اندازه تحویل میگرفتند و البته به خاطر پول پدرهایمان. هر چه میخواستیم مهیا میکردند. بیخود نیست که میگویند: "آدم پولدار پولش مال خودش است احترامش از دیگران." این وضع باعث شده بود تا بچه های دیگر به ما حسادت کنند؛ بخصوص استوار که این چیزها خیلی برایش ارزش داشت. چند روز بعد که رئیس کردها سفر ما به آنکارا را پذیرفته بود، حتی اتاق ما را هم سوا کرد. حالا ما از نظر آنها آدمهای با ارزشی بودیم که نباید یک مو از سرمان کم میشد. برای سفر لباسهای رسمی تدارک دیده بودند و یک محافظ که همه جا با ما بود. لباسها عبارت بود از یک دست کت و شلوار، بارانی بلند و کروات. اولش با کروات مخالف بودم اما با توضیحات سامی راضی شدم. سامی، که خودش از اشراف زاده ها بود و قبلا کروات میبست، زحمت بستن کروات مرا کشید. به او گفتم جای حاج صفر خالی تا با دیدن این کرواتها شعار مرگ بر لیبرال سر بدهد.
سامی که حالا حاج صفر و علی گازئیل و بقیه بچه های گروهان ما را واضحتر از خود من میشناخت با من تکرار کرد که "کروات ور افتاد به گردن خر افتاد" گفتم: اگر مردم ترکیه فارسی میدانستند و حرف هایمان حالی شان می شد یک فصل کتک میخوردیم. با محافظ توی باغ قدم میزدیم و آماده رفتن بودیم که احساس کردم کسی از پشت خودش را به پروپایم میمالد. این بار بیدرنگ شناختمش. مگیل بود. بازهم درحال نشخوار. سامی از دیدن مگیل تعجب کرد. وقتی برایش تعریف کردم که در اصل به خاطر اوست که من اینجا هستم مگیل را در آغوش کشید و ناز کرد. اون هم معطش نکرد کروات سامی را تا ته در دهانش برد و با یک گاز جانانه مثل سیم چین آن را قطع کرد. سامی که برایش غیر منتظره بوده از خنده روده بر شد. این حیوان همین طوری است. فقط بلد است گند بزند. اما با او که باشی حسابی شانس می آوری.
وقتی این را گفتم سامی به فکر آورد که باید مقداری از راه را با قاطر میرفتیم. به او گفتم یا این کت و شلوار و کروات سوار خر شدن خیلی چیز عجیبی است.
🌹@tarigh3
مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط ره:
در #بیداری_سحر و #ثُلث_آخر_شب، آثار عجیبی است.
🍃 هر چیزی را که از خدا بخواهی در بیداری سحرها می توان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست، در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد.
👈🏻 وقت ملاقات و رسیدن به وصال، هنگام سحر است.