eitaa logo
طریقت زندگی
837 دنبال‌کننده
339 عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
مجموعه روش ها و برنامه های صحیح زندگی که انسان رابه کمال اخلاق فردی و اجتماعی خود نزدیکتر می کند . ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Eslamdinehagh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌎مگر خداوند همه جا حضور ندارد ؟ پس چرا در بعضی مکان ها و یا زمان های خاص انسان حس آرامش بیشتر و در بعضی نقاط دیگر انسان حس سرما ، تاریکی یا تنهایی را دارد !؟ قسمت دوم آری خدا هم در جهنم است و هم در بهشت ! اما خدای بهشتیان همه آرامش است و معنویت و خدای جهنمیان همه آتش است و غضب و قهر و عقاب ... حق یکیست ! اما انسان ها با اعمالشان کاری می کنند که حقیقت در مقابلشان یا به بهشت مبدل میشود و یا جهنم ! خدایی که رحمن و رحیم است ، همان خدا ، شدید و قهار و متکبر هم هست ... اما آیا خداوند می تواند برای بنده مومنش هم رحمن باشد هم قهار ؟ خیر خدا یکیست اما حق این بنده به خاطر اعمالش رحمانیت و رحیمیت است . و حق بنده خیانت کار ، خودخواه و گناه کار هم آتش و عذاب و شدت و قهر الهیست ... پس خدا یکیست ! حق هم یکیست ! خدا همه جا هست ، حق هم تمام هستی را پر کرده است ، اما آیا حق انسانی که مومن بوده است با حق انسانی که خائن بوده است این دوتا یکی است ؟ بله قاضی یکیست ! علم هم یکیست ! اما به نسبت اعمال و انسان ها حق ها متفاوت یا رای ها گوناگون می شود . برای اینکه بهتر متوجه شوید ! شما به خانه اتان نگاه کنید ! خانه اتان خالی از آشغال یا کثافت است ، مسلما در این خانه شما آسایش زیادی دارید ! اما مثلا در مکانی که محل تجمع زباله ها هست ، هم نگاه کنید ، این مکان خالی از آسایش و رفاه در زندگی انسان است ! حقیقت این است که هم آشغال مخلوق خداست و هم خیابان و هم خانه و هم انسان ... و خدا هم همه جا هست و در همه جا هم حضور دارد ، اما شرایط برای زندگی انسان ، محیط خالی از زباله هست . حق این است که در مکانی که زباله باشد انسان امکان آسایش و رفاه را ندارد ، انسان باید برای رفاه و آسایشش زباله ها را از مکان زندگیش دور کند ! مکان های معنوی هم همینگونه است ! انسان اگر به دنبال آرامش است یا باید به این مکان ها برود ، یا اگر نمی تواند برود ، با گناه نکردن یا تلاوت قران و انجام فرایض الهی پاکی و آرامش را به محل سکونتش داخل کند ... و حق این است که با عبادت و اطاعت خداوند در منزل و سکونت گاه می توان آن محیط را پر از بارهای مثبت قرار داد و خداوند هم در مسجد است و هم در لانه های شیطان و خداوند در هر جا و مکانی به نسبت شرایط حکم و فعلیتش هم متفاوت میشود با عین حالی که حق یکیست ، و خدا هم همه جا هست ! اما فعلیت ها بسته به شرایط یکسان نخواهد بود ... و این کلام نهایت شرح و بسط مساله بود ... @tarighatezendegi
🌎آیا شر در عالم وجود دارد ؟ اگر وجود دارد ، آیا از خداوند سراپا رحمت و نور ، خلقت شر بعید نیست ؟ حقیقت این است که آنچه برای انسان سودمند است را خیر و آنچه برای انسان ضرر دارد را شر می نامیم . طبق این تعریف شر وجود دارد ، همچنانیکه خیر هم موجود است . اما سوال اینجاست که چگونه شر از خداوند سراپا خیر حادث میشود ... ؟ حقیقت این است که انسان مختار آفریده شده است و طبق فلسفه اسلامی باید شرایط زندگی او در زمین به گونه ای تدبیر شود که اختیار انسان صورت بگیرد ... اگر همه چیز برای انسان خیر در نظر گرفته میشد ، پس دیگر انسان اختیارش فایده و سودی نداشت ! چون او در هر صورت خیر را پذیرفته است ... اما انسان وقتی اختیارش معنا دار میشود که مختار باشد شر را بپذیرد یا خیر را متقبل گردد ، خب باید شری باشد تا امتحان برای انسان معنا دار شود ... باید رنجش و سختی ایجاد شود که انسان ها در آن بزرگ شوند و به هدف الهی دست یابند . اما شر و خیر برای سود و زیان انسان ها تصور میشود ... اما از نگاه فعل الهی ، شر به معنای ، عبث و بیهوده ، یا عدم یا خیانت یا ظلم معنا ندارد ... بلکه از نگاه الهی همه چیز عین وجود ، عین نور و عین ، حقیقت است ! همه چیز عین عدل ، عین انصاف و عین حکمت است ... گاهی این معنای شر و خیر مصدرش نامعلوم است یا به دلایلی این مصدر خلط و جا به جا می شود ، به خاطر همین اشتباهات زیادی بین انسان ها ، علما و فلاسفه رخ می دهد ... مثلا می گویند شر وجود دارد ( غافل از نگاه انسانی ) اما حدوث شر از خدا محال است ( خلط معنای انسانی و الهی ) پس اینجا ما بین دو تا محال قرار میگیریم که پاسخی برای آن نداریم ! یعنی هم شر وجود دارد ، که نمی توان آن را انکار کرد و هم حدوث شر از خدای پر از رحمت و نعمت بعید است که این هم باید انکار کرد ... در حالی که این دو گزاره قابل جمع هستند . هم شر وجود دارد ، و هم شر از خداوند حادث میشود ... به این معنا که شر موجود است به خاطر اختیار انسان ، و ضرر آن قابل شهود است . و از آن طرف از خداوند سراپا حق هم چون شر برای اختیار انسان و مشیت و هدف الهی در فلسفه زندگی او لازم است ، لذا بر خداوند سراپا حکمت و عدل و انصاف و حق ، واجب است که اجازه برای حدوث شر را بدهد . به عبارتی شر را خدا نمی آفریند بلکه اختیار آن را داده است ! اگر انسان با اعمالش راه ناصواب را در پیش بگیرد داخل در شر می شود ، و این شر را خود انسان می خواهد و اختیار می کند و خداوند هیچ گاه او را ملزم به شر نمی کند ... بلکه اگر او این اختیار را به انسان نمی داد ، دیگر نه بهشت معنا دار میشد و نه دیگر انسان مفهومی می گرفت ! بلکه انسان همانند فرشته مجبور به خیر می گشت و هدف خلقت الهی که ، موجودی از شهوت و عقل باشد که با اختیار خداوند را اطاعت کند که اشرف مخلوقات شود و تا ابد در بهشت بماند ، ناتمام می ماند . پس دانستیم شر به معنای عدم ، سراب ، پوچ و فریب نیست ! بلکه شر همان حقیست که در صورت عدم اطاعت الهی حادث میشود ... با رفتن رحمت الهی با انتخاب انسان ، تاریکی و ظلمت فرا میگیرد ... با رفتن نظم و آرامش ، تاریکی و کثافت که همان شر باشد صورت می پذیرد . که اگر غیر از این بود ناحق میشد ! مثلا بگوییم که با رفتن خدا در قلب انسان انسان قلبش همچنان نورانی میشد ، در حالیکه محال است و حق این است که با رفتن خدا در قلب انسان تاریکی و شر به سراغ او خواهد آمد ... و این شر ، هدفمند و حق است و تنها انسان است که با قدرت اختیارش آن را انتخاب می کند و اجازه خداوند هم طبق فلسفه اسلامی هدفمند و روی قائده می باشد ... یکی از دانشمندان می گفت ، که تنها نور وجود دارد ، وقتی نور برود تاریکی می آید تاریکی از خودش وجودی ندارد ، بلکه با رفتن نور ظلمت میشود ... شر هم همین است ، عالم همه بر روی نظم می چرخد ، اما با خودخواهی های انسان ، محور عالم تغییر می کند و نور می رود و سیاهی و شر دامان انسان را میگیرد ... پس این خدا نیست که خالق شر است ، بلکه این انسان است که با خودخواهی نظام عالم را بر هم میریزد و نور الهی را می برد و ظلمات را جایگزین آن می کند و همه این ها حق است و عین انصاف و عدالت و مطابق حکمت و هدف خلقت الهی است ... @tarighatezendegi
حفاظت از روح روح انسان مثل مملکت می ماند . باید او را از شر هر منقلب کننده ای محافظت نمود . اگر قلب منقلب شود ، جامعه افسار گسیخته شود ، دیگر مرزهای دفاعی مملکت کاری نمی توانند بکنند . برای حفاظت از روح ، باید ترسید . تا انسان از دزد نترسد ، از دشمن نترسد ، دیوار خانه اش را حصار کشی نمی کند . ما دشمن داریم ، اولا نفس حیوانی ماست و دوما شیطان . اگر ترسیدیم از انقلاب روح ، از شیطان ، از موانع قرب الهی ، نیمی از کار حل است . اما صحبت این است که ما از همه چیز و همه کس می ترسیم الا ، گناه . ما به تمام زندگی دنیاییمان می اندیشیم جز روحانیتمان . سطح روحانیت با تعقل ، با انسانیت و با تعامل درست با حق بالا می رود . من زیاد دیده ام که انسان ها چگونه از دنیایشان محافظت می کنند . مثلا الان ببینید ، چه قدر انسان ها یکدیگر را به زدن ماسک تشویق می کنند ، اما آیا این ها به روحانیت و اطاعت از اوامر الهی یا قرب خداوند توجهی هم دارند ؟ متاسفانه خیلی ها از این بعد انسانی غافلند ، اصلا روحانیتی حس نمی کند که در فکر حفاظت از آن بر بیاید . همه اتان دیده اید ، تا صحبت پول و دنیا میشود ، آقا نفر اول در صف ایستاده است اما برای روحانیتش ،اگر به زور برایش منبر هم بروی ، اگر چایی باشد ، چایی را می خورد و منبر را نشنیده مجلس را ترک می کند . هزار بهانه هم در میاورد که چون فلان صنف فلانند ، پس من حرف هایشان را نمی شنوم . برایم جالب است واقعا اگر صنف قصاب ها بد باشند و فلان قصاب فلان عمل بد اخلاقی را انجام داده باشد ، آیا همین آقا دیگر گوشت نمی خرد و گوشت خوردن را ترک می کند ؟ جدن نمی کند ، تازه میرود کنار همان قصاب گوشت را می برد و می خورد و چه لذتی از کبابش می ببرد . یا مثلا چون فلانی اسم و رسم ندارد ، یا چون فلان چهره اش ایده آل من نیست و هزار بهانه های دیگر ، آیا واقعا در خرید گوشت از قصاب محل باز ما همین فاکتورها را در نظر میگیریم ؟ در نظر نمیگیریم چون ارزش جسم و حیوانیت برای ما از ارزش روحانیت بالاتر است . اما چون روحانیت برایمان بسیار کمرنگ است ، اصلا تلاشی برای آن نمی کنیم ، نیم ساعت وقت نمی گذاریم و نمی گوییم حالا شاید این آدمه کافر و دزد و ستمگر و بیسواد شاید یه کلمه از دهانش بیرون بیاید که حرفش انقلابی در ذهن و روحمان به وجود بیاورد . ما فقط دنبال بهانه ایم ، مانند آن دوران مدرسه که درس نمی خواندیم و مدام به معلمان توجیه می آوردیم که آقا فلان و فلان ... معلممان هم چه کسی می گفت چطور یادتان بود نان بخورید ، دستشویی بروید ، بازی کنید ، اما یادتان نبود درس بخوانید . بله روحانیت ، تعقل و علوم آسمانی برایمان اصلا روشن نیست درکی از آن نداریم ، تمام هم و غممان دنیایمان شده است . یکی می گفت این عوام و مردم عادی بیچاره ها ظرفیت فهم و عقول آسمانی را ندارند ، به او گفتم خداوند همه ما را یکسان آفرید آنها فقط انتخابشان دنیایشان شد و ببین به خاطر آن چه کارها که نمی کنند چه درس ها که نمی خوانند ، چه رنج ها که نمی برند ، اما اگر روحانیت را انتخاب می کردند ، تا چین به دنبال علوم آسمانی می رفتند ، دیگر خسته نمی شدند ، بهانه نمی آوردند ، مدام تخریب شخصیتی نمی کردند ، جای دست و پا زدن برای پول ، دست و پا جلوی عالم می زدند تا به آنها چیزی یاد دهد . علم را گدایی می کردند . جای ادب و احترام جلوی پولدار و صاحب منصبان ، ادب و احترام جلوی علمای علوم الهی می کردند . اما آنها چه کردند و چه می کنند ، جز تخریب این علما ، جز بی ارزش دانستن آنها و راه آنها ، تمام فکرشان دهانشان ، شکمشان و زیر شکمشان شده است . جایی که در علوم روحانی این سه جا آتش داخل میشود و هیزم های جهنم از همین سه طریق روشن است . بیهوده نگفته اند که اگر می خواهی به علم و حکمت برسی باید راه این سه جا را ببندی ... خلاصه کلام تا انسان روحانی نشود ، تا انسان آسمانی نشود ، چگونه مرز های روحانیتش شکل می گیرد که حالا بخواهد از آنها محافظت هم بکند ! حالا بخواهد از آن ها هم بترسد ! حالا بخواهد فکرش به سمت و سوی قرب خدا هم برود ... اصلا نمی داند قرب خدا یعنی چه ! نمی خواهد بفهمد ... بگوییم هم نمی شنود ... از کلام حق جز این حروف چینی ژاپنی درکی ندارد ... قرآن را نمی فهمیم ... چون می گوید هدی للمتقین ... چگونه تفسیر قرآن و روایات را هم بفهمیم ؟ اصلا نمی خواهد بشنود ... لااکراه فی الدین ... عجیب است وقت خوردن با دست باشد می خورد با پوز باشد می خورد ، هر جوری باشد می خورد ... اما وقت شنیدن باید ، منبری ، یا نویسنده فلان و فلان باشد ... پرستیژش اینچنینی باشد ... روضه اش گیرا و سوزناک باشد ... اصولش هویدا و مفهومش آنچنانی باشد ... من برای شما می گویم ، هیچ یک از این چیزها نمی خواهد باشد اگر شنونده واقعی پیدا باشد ... خدا کند طرف طالب باشد... @tarighatezendegi
🌎انسانیت در تسلیم حق بودن است یا در خودخواهی ، طغیان و هوا و هوس ؟؟؟!!! قسمت اول جالب است بدانید ، که تمام آنچه اسلام با آن مخالف است در وجود انسان هایی جای دارد ، که جایی برای انسانیت باقی نگذاشته اند . مثلا شراب ، قمار ، خالکوبی ، موسیقی ، سیگار و مواد مخدر ، تجملات ، خودخواهی ، قلدری ، منیت و غرور ، مد و لباس های عجیب و غریب ، هرزگی و فاحشگی ، دروغ و نیرنگ ، خیانت و نامردی ، فحاشی و زبان درازی ، آدم کشی و نابودی خانواده ها ، بت سازی پول و زن و دنیا و هزاران صفات بد دیگر ... این صفات در وجود انسان هایی هست که اسلام با این انسان ها و با صفات پلید شان در جنگ و ستیز است . جالب توجه این است که آنها هم با اسلام و انسانیت در جنگ و محاربه هستند ... این آدم ها ، در جامعه منفور هستند و هر صاحب خرد و صاحب انسانیتی موافق این مدعاست . انسان های خرابکار ، لات ، و سرکش مجموع این صفات در آنها موجود است . و جایی برای انکار این مطلب نیست . حال بیایید و یک انسان خوب را در نظر بگیرید ، یک انسان خوب واقعی ، انسانی که دلسوز انسانیت است ، انسانی که دلسوز جامعه و خانواده است ، انسانی که اهل ایثار و از خودگذشتگی است . چنین انسانی نباید صفت های آدم های مغرور در او باشد . چنین انسانی کار هایی که انسان سرکش می کند را مسلما انجام نمی دهد ! من نمی دانم مصداق انسان خوب در نگاه شما چیست ؟ شاید فلاسفه : افلاطون را خوب ببینند . شاید اهل عرفان : بودا را خوب بدانند . شاید اهل شعر : عاشق نیمایوشیج باشند . شاید اهل سینما : عاشق فلانی و فلانی باشند ... و شاید و شاید های دیگر ... اما به واقع انسان خوب کیست ؟ انسانی که خودخواه و مغرور نیست چه شخصیتی دارد ؟ انسانی که تمام تلاشش رضایت حق است . این انسان چه صفاتی دارد ؟ آیا او معتاد است ؟ چگونه او خودخواه نیست در حالیکه خودش را اسیر یک ماده بیجانی کرده است که تا او نباشد او هم آرامش ندارد ! پس می توان گفت انسانی که معتاد نیست و وابستگی ندارد انسان نرمال تر و حق خواه تری است ! چون انسان معتاد ، اعتیادش مانع از حق خواهی و حق طلبیش می شود . یا شاید انسانی که مست می کند ؟ انسانی که به دنبال فرار از عقلانیت است ! چگونه چنین انسانی می تواند خودخواه نباشد و نرمال باشد و به جامعه و خانواده بپردازد ما که چنین انسان هایی را خانمان سوزهای جامعه دیده ایم ! آیا انسانی که به دنبال خودنمایی است ؟ آیا چنین انسانی دلسوز خانواده و جامعه می باشد ، چگونه ممکن است انسانی فقط خودش را ببیند و بتواند برای جامعه هم کاری انجام دهد ؟ آیا انسانی که اهل موسیقی و شب و شعر است ؟ آیا چنین انسانی می تواند دلسوز جامعه و خانواده باشد و بتواند برای آنها ایثار کند ؟ انسانی که به فکر هوا و هوس خود است ، به فکر لذت طلبی خود است ، چگونه می تواند یک انسان ایده آل باشد ؟ و بتواند بدون هوا و هوس حق خواه و به خاطر حقیقت از همه جان و مالش دریغ کند ؟ ما در زندگی یک انسان نرمال ، نه تنها موسیقی و خالکوبی و ، لباس و مد و شب و شعر و عیاشی نمی بینیم ، بلکه ما خضوع و خشوع را در کالبد انسان کامل مشاهده می کنیم ! ایمان به خدا و نماز و ترس از خدا را میبینیم ! کسانی که برای جامعه از خودگذشتگی کردند ، آیا مانند امیرالمومنین اهل روزه و عبادت بودند یا مانند معاویه ، اهل بخور و خوابیدن ؟ خانواده زیبا را ما در زندگی امام علی میبینیم یا در زندگی معاویه هوس ران و شهوت باز ؟ از خودگذشتگی و ایثار را ما در زندگی علی ع می بینیم که به بطن جامعه می آمد و دوش به دوش یاران از جامعه اسلامی دفاع می کرد یا در بطن زندگی معاویه و عمرو عاص ترسو ! به واقع انسان علی ع است ؟ یا معاویه ، شهوت ران و خودخواه و طالب دنیا ؟ آیا معاویه ضد علی نیست ! ؟ آیا با شناخت علی ع معاویه ها و راه آنها شناسایی نمی شود ؟ آیا ما نمی توانیم حقیقت را در طول تاریخ ببینیم ؟ آیا ما نمی توانیم راه حق را در زندگی علی ع جستجو کنیم ، و خودخواهی و طریقت باطل معاویه ها و مدافعان و هم کیشان اهل معاویه ای را بفهمیم و از آن دوری بجوییم ؟ آیا این بینش انقدر سخت است که ما به جنگ با اسلام برخواسته ایم ؟ اسلام اگر می گوید شراب نخور ، ببین معاویه ها را که شراب می خوردند و ببین علی ها را که لب به شراب نمی زدند ! حالا هی جدال کن ، انکار کن ... ! به خاطر هوا و هوست خودت را به کوری بزن ... . آیا نمی بینی آن شهوت پرستان را که اهل هوا و هوس بودند ، چگونه تیشه بر جامعه و خانواده زدند و چه گونه انسانیت را به تباهی کشاندند ! @tarighatezendegi
🌎انسانیت در تسلیم حق بودن است یا در خودخواهی و طغیان و هوا و هوس ؟! قسمت دوم خودت که بچه بودی، آیا دوست نداشتی مامان با بابا مهربان باشد ، در خانه صمیمیت و عشق ورزی باشد . تو خندان ، پدر خندان و مادر هم خندان باشد !؟ آیا به واقع این خانواده را دوست نمی داشتی !؟ تو که خانواده را دوست داری ، آیا نمی بینی ، چشم چرانی ، هرزگی ، فاحشگی ، هوا و هوس قاتل خانواده هاست؟ شراب و قمار ، الواتی و خودخواهی و تک روی و بی احترامی و غرور و عصبانیت اینها نابودی خانواده است! مگر میشود هم مادر خندان ، هم پدرخندان و فرزند خندان ، همه کنار هم باشند و هرزگی و خودخواهی هم وجود داشته باشد !؟ آیا این ها با هم ضدیت ندارد؟ آیا این وحدت غیر عقلانی را فقط در فیلم نمی بینید؟ پس چرا با اسلام می جنگید،مگر اسلام چیزی جز نابودی منیت و تسلیم بودن در برابر حق ، عدالت و انسانیت و عقلانیت چیز دیگری از شما می خواهد؟ آیا واقعا نمی بینید علی ع را؟ نمی بینید خانواده را ؟ نمی بینید قاتل علی را و نمی بیند قاتل خانواده را؟ پس چرا تیشه بر ریشه خودتان می زنید و علی و راه علی را به تمسخر و تردید می نگرید ؟ من به شما می گویم چرا ! شما همه اتان خوب مفهوم انسانیت را می دانید ! همه عاشق خانواده و همه اتان عاشق جامعه ای پر از وحدت و رفاه هستید ! اما شما همه اتان هم خر می خواهید هم خرما را . معاویه می گفت علی خیلی خوب است اگر من یاری مثل علی ع داشتم بر دنیا مسلط میشدم ! معاویه هم علی را دوست می داشت و هم دشمن ! اما معاویه از طرفی می خواست علی با او هم پیمان شود از طرفی خودخواه بود و با علی در جنگ بود . او هم خودخواهی را می خواست هم جامعه ایده آل را . ما همه خودمان می خواهیم هزار گناه جورواجور بکنیم اما از مردم انتظار داریم همه مثل امام علی در جامعه باشند . و چون امام علی با ظلم و خودخواهی در جنگ بود ، پس ما هم با علی ها در جنگ هستیم ! ما هم عدالت می خواهیم هم نمی خواهیم ! ما هم خودخواهی می خواهیم هم نمی خواهیم و این محال است و اصلا شدنی نیست ! آری علت اینکه نمی بینیم و نمی شنویم ، چون خودخواه هستیم ، خودمان هر غلطی می کنیم ، خودمان همچون معاویه زندگی می کنیم ، و دوست داریم همه علی وار زندگی کنند ، همه هم معاویه وار چیزی هم به ما نگویند ! و مدام به ما لبخند بزنند . جالب است بگویم یک خانم خودخواهی که اهل هرزگی بود را دورادور اوصافش را شنیدم ، به دنبال شوهر سربزیر ، مطیع و چشم و گوش بسته می گشت . از یک طرف دوست می داشت که آن شوهر علی وار ، تنها به خانمش توجه کند و به پایش عشق و محبت بریزد ، از طرف دیگر می خواست این انسان چشم به هوا و هوس و آزادی های این خانم ببندد . این خانم در روابطش آزاد باشد و شوهر هم چیزی نگوید . او در واقع یک شوهر خر می خواست . غافل از آنکه او خودش را خر کرده است . شوهر خوب ، پا به پای هوا و هوس همسرش جلو نمی آید . تا خودش مشکل نداشته باشد همسرش را آزاد نمی گذارد . آزادی را کسی می دهد ، که خودش اهل حال و طغیان باشد . و اینگونه است که معاویه ها ، علی ها را نشناختند ، و برای همین کبوتر با کبوتر میشود باز با باز .و حال انکه معاویه ها غافلند و اصلا نمی دانند و نخواهند فهمید . خلاصه کنم برادران و خواهران گرامیم ! انسان خوب قابل شناسایی است ، اما چون بعضی ها اهل حالند ، خوب ها را بد و بد ها را خوب می بینند . اما اگر کمی ریز شوند و پا به پای حقیقت جلو بیایند خواهند فهمید علی ع خوب بود ، ولی چون با شهوت و هوا پرستی معاویه می جنگید ، در چشم معاویه بد شده بود . اگر علی با معاویه رفاقت می کرد . اگر اسلام به کافر باج می داد . الان علی معاویه شده بود و اسلام هم تبدیل به طغیان و غرور . و حال آنکه علی ع همیشه علی است و اسلام همیشه اسلام . درد دشمنان اسلام همین است ، اسلام دست و پای خودخواهی و هوا و هوس را بسته است ، اهل حال و هوا هم چون اسلام را مانع عملکرد و منافع خودشان میبینند ، از اسلام متنفرند و با اسلام سر جنگ دارند . آنها هم به دنبال عدالت و زندگی خوبند فقط به خاطر خودخواهیشان و هوا و هوسشان گوش و چشمانشان کرو کور شده است و عدالت واقعی و زندگی درست را نمی بینند . آقا نمی توانند ببینند . هزاری استدلال و دلیل نیاوری، نخواهند فهمید . آنها دنیا طلب شده اند ، اهل دنیا شده اند . دوستان آنها ، اساطیر آنها ، افتخارات آنها همه و همه دنیا و دنیا طلبانی همچون خودشان است . اما اسلام و عدالت اسلامی و امیرالمومنین اینها صحبت آسمان می کنند ، صحبت روحانیت می کنند . جالب است بدانید ، دوستان آنها ، اساطیر آنها ، و افتخارات انسان های روحانی ، همه همه مانند خودشان اهل روحانیت است . تمام لذاتشان در آسمان هاست . تمام افتخارشان در انسانیت و عقلانیت است . اما اهل زمین کجا و اهل آسمان کجا . از زمین تا آسمان فاصله است.. @tarighatezendegi
🍀آیت الله مجتهدی(ره): حدیث داریم قلب هایمان به ده دلیل مرده است و باعث شده دعاهایمان مستجاب نشود: ▫️اول: خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم. ▪️دوم: گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم. ▫️سوم: قرأن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم. ▪️چهارم: نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم. ▫️پنجم: گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم. ▪️ششم: گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم. ▫️هفتم: گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم. ▪️هشتم: دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم. ▫️نهم: به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم ▪️دهم: مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم @tarighatezendegi
🌎 اسلام جنگ با احساسات ندارد ، اسلام تنها خواستار حاکمیت عقل بر احساسات آدمیزاد است ! قسمت اول اسلام با عواطف و احساسات انسانی ، مشکلی ندارد ، تنها می گوید ، کنترل این عواطف و احساسات باید به فرمان عقل باشد . به عبارتی عقلانیت است که فرمان خروج احساسات و عواطف را می دهد . خارج از عقلانیت ، همین عواطف و احساسات پاک انسانی ، آدم را به تباهی می کشاند . انسان حیوان نیست ، که هر جا عواطفش گل کرد احساساتش به جریان افتاد ، همان جا خودش را تسلیم کند ! انسان عاقل است ، و عقل است که خط و مشی احساسات را برنامه ریزی می کند . اسلام یکسری برنامه و تمرین برای حکومت عقل بر احساس را دارد . مخالفان ، شهوت پرستان و گمراهان با این طریقت اسلامی به مبارزه برخواستند و سعی دارند که اعمال و خواسته های شیطانی و غیر معقول خود را زیبا جلوه دهند . به طور مثال اسلام نماز و روزه را دو عامل تربیتی برای رشد روح و حکومت عقل بر احساس را برنامه ریزی می کند . به انسان می گوید دور و بر گناه نچرخد حتی فکر آن را هم نکند تا مبادا دست و پایش آلوده شود . او باید فاصله زیادی با خطا و اشتباه داشته باشد . به انسان می گوید از افکار و احساسات شیطانی و خطا دوری کند . مثلا در باب روابط زن و مرد ، از مومن می خواهد که پروبال به هوا و هوسش ندهد . از تنبلی و فکر کردن و دیدن موسیقی ها و فیلم هایی که آدمی را به سراب عشق و هوس فرو می برد ، دوری گزیند ، زیرا وقتی هوا و هوس سراغ انسان آمد و او هم کمی در آن شنا کرد و دست و پایی هم زد ، این هوا و هوس او را مثل باتلاق در خود فرو می برد و انسان را هلاک می کند . برای استحکام خانواده و روابط اجتماعی سالم و اخلاق و عدالت انسانی ، بعضی از اعمال و افکار را برای انسان ممنوع می کند و به خاطر اینکه انسان دچار چنین باتلاقی نشود و به حقوق دیگر انسان ها خیانت نکند ، حکومت عقل را بر احساس واجب می داند . احساس دوست دارد هر غلطی بکند و هر طغیانی انجام دهد ، اما عقل احساسات حیوانی او را محدود می کند مثلا می گوید برو ازدواج کن و در غیر این عمل هر هوا و هوسی در فکر راه بیاندازی خیانت کرده ای ! اما یک مشت گمراه ، هوس باز ، خودخواه با دستورات اسلام مبارزه می کنند و سعی دارند اسلام را دین خشک و دین غیر عقلانی و زور و شمشیر معرفی کنند . البته یک عده شهوت ران همچون خودشان هم آنها را همراهی می کنند و گول حرف هایشان را هم می خورند و همه این اتفاقات به خاطر حکومت هوا و هوس انسان بر عقلانیت شده است و اسلام این جریان را بسیار خطرناک و این انسان ها را بسیار کوچک و پست می داند . از طرفی اسلام می گوید که برای حاکم کردن عقل بر شهوت و حیوانیت ، باید از هوا و هوس دوری نمود و از مرزهای آن هم باز بیشتر دور شد ، از آن طرف حزب خائنین و حزب شیطان الان با رشد موسیقی ، و فیلم و ، تبلیغات شهوانی خودشان ، در تلاشند تا بعد حیوانی انسان را قوی تر کنند و بالکل بعد روحانی را نابود سازند . اما اسلام که می داند این هوا و هوس قاتل عقلانیت است ، قاتل فهم درست است ، به مومنین واقعی دستور می دهد ، تا از آلات شیطانی دوری گزینند . آلاتی که انسان را از مسیر عقلانیت خارج می کند و حجابی بر سمع و بصر آنها می اندازد . بله اسلام با اساس احساس و عواطف انسانی مشکلی ندارد ، فقط سخنش آنجاییست که این احساس و عواطف باید در جای خودش قرار بگیرد . انسان باید محبت کند باید عشق بازی کند ، اما این محبت و احساس برای محارم اوست نه با زن مردم ، نه با دختر همسایه ، نه بازی و خیانت با حدود الهی ... انسان های خودخواه چون شهوت عقلشان را بلعیده است دیگر فکر حقوق ، دیگران نیستند ، نمی دانند بازی با احساسات نامحرم چه تبعات منفی برای خودش و آن شخص و اطرافیان او به بار می آورد . @tarighatezendegi
🌎 اسلام جنگ با احساسات ندارد ، اسلام تنها خواستار حاکمیت عقل بر احساسات آدمیزاد است ! قسمت دوم لذا او فقط فیلم های عاشقانه را می بیند می گوید در آن فیلم فلان زن شوهر دار با فلان مرد مجرد عاشق شد و آخر فیلم خیلی رمانتیک آن دو نفر در لب ساحل عشق بازی کردند و به خوبی و خوشی فیلم با نوازنده نجس شیطانی به پایان رسید . پس ببین وقتی توی فیلم به خوبی و خوشی تمام می شود پس حتما باید در واقعیت هم همین گونه باشد ... ! اما در واقعیت چه می شود ؟ یک خانواده به هم می پاشد ، فرزند خانواده بی مادر بزرگ میشود ، شوهر آن زن ، نابود میشود و او هم دست به طغیان دیگری می زند ، آن زن آینده خودش را خراب کرده است و آبرو و حیثیتش را به باد داده است ، آن پسر ۱۸ ساله هم بعد از کلی عشق بازی او را رها می کند و سراغ بی بندوباری دیگری می رود . این آخر ماجرا تازه خیلی خوب تمام شد ، بماند از عذاب های الهی که در آینده این انسان ها نقش بسزایی دارد ! بماند از دادگاه و اعدام و آبروریزی ... بماند از زندان و یک عمر پشیمانی ... بله شیطان خدا لعنتش کند گناه را خیلی زیبا نشان می دهد ، می گوید این احساسات لطیف تو است باید احساساتت را بیرون بریزی ... این آخوند ها خشکند ، آنها دشمن آزادی های تو هستند ، بریز بیرون عواطفت را ای دوست شیطانی من ! بریز عزیزم .... اما همین نامرد و حزب خائن او کل فیلم را نشانت نمی دهد ! فقط آن صحنه عشق بازی را نشانت می دهد ! تازه آن صحنه هم اشتباه است و تو با کلی ترس و خفقان این غلط را انجام می دهی ... این فیلم نجس به تو نشان نمی دهد ، که جامعه با عمل زشت تو چگونه به نحسی و بدبختی و بی آبی و سیل و زلزله و بیچارگی کشیده می شود و انسان خودخواه فقط خودش را با چنین فیلم ها و موسیقی هایی خر می کند و این است که اسلام با آن مشکل دارد . اسلام می گوید واقعیت را ببینید ، حقیقت را ببینید ! موجود شهوت پرست می گوید نه من می خواهم در رویای خودم باشم من واقعیت را دوست ندارم واقعیت سیاه و ترسناک است ، من می خواهم در عواطف خودم فرو بروم و برای خودم دنیایی رمانتیک درست کنم پس می گوید بریز جام شراب را ، بنواز برایم ! زن ها برقصند ... مرد ها پایکوبی کنند ... من می خواهم به جهنم عروج کنم ... روشن کن سیگاری را و کوفت و زهرمارهای دیگر را ...من می خواهم کمی از این دنیا فاصله بگیرم و کمی عشق و حال خاک برسری بنمایم ... بله نتیجه این عشق و حال ها و خودخواهی ها را ما امروز داریم در جامعه خودمان خوب می بینیم ! نتیجه تبلیغات غرب را ما داریم الان کاملا رصد می کنید که چگونه به حقوق همدیگر تجاوز می کنیم ! فراموش می کنیم زن مردم هم مثل ناموس ما هست ، انقدر بیغیرت می شوند که ناموس خودشان را هم دیگر تشخیص نمی دهند چه برسد به ناموس مردم ... البته این فقط از یک بعد احساسات و عواطف بود . خیلی ابعاد این احساسات ما را بیچاره کرده است ، شهوت شکم ، شهوت زبان ، شهوت زیر شکم ، شهوت تنبلی و بیکاری و بی عاری ، شهوت خودخواهی و پستی ، شهوت نامردی و خیانت و قس علی هذا ... اسلام می گوید ، در وجود تو شهوت است ؟ من قبول دارم اما این شهوت تو باید در جای خودش خالی شود ! باید با هوا و هوست مبارزه کنی تا عقلانیت بر آن حاکم شود ، تا مبادا دچار خودخواهی و کوردلی و خیانت و نابودی حقوق خودت و دیگران بشوی ... آیا اسلام بد می کند که می خواهد خانواده را نجات دهد تا فرزند خندان پدر خندان و مادر خندان باشد ؟ آیا ظلم نمی کنند کسانی که می خواهند این عقلانیت از سر تو بیافتد و تو به فحشا و هرزگی و نجانست و خودخواهی برسی تا در زمین فساد کنی ، تا اجازه به فساد آنها هم بدهی ! آری شیطان تو را گمراه می کند تا تو خانواده و جامعه را نابود کنی تا او بتواند در خانه و جامعه بهتر به نابودی انسانیت بپردازد ... اگر تو همراه او نشوی و حق و باطل را ببینی تو مانع کارهای شیطانی او می شوی ! و این شیاطین را خیلی می ترساند ... قلب خودتان را با دستورات دینی از هوا و هوس خالی کنید و عقلانیت را حاکم کنید تا هم خودتان در امان بمانید و هم بتوانید یک جامعه را از تباهی نجات بدهید . وقتی که مثل یک سرباز با سیستم زرهی بالا در مقابل سیاهی ها و ظلم و ستم در جامعه بایستی ، چه قدر زیبا و غرورآفرین است . و درکی نمی توانند بکنند از ماهیت کار تو ، تو که دست به نابودی ناحق ، سیاهی و هر شیطانی می بری ، مگر کسانی که هم چون تو قلبشان از سیاهی و شهوت خالی شده است و راه درست و قداست مسیرت را با قلب و جان می بینند . و درود بر مردان و زنان پاک فطرت ... کسانیکه عقلانیت بر احساساتشان حکومت می کند ... درود بر یگانه سربازان الهی ... درود بر خلفای خدا روی زمین ... درود بر تمام پرچم داران حق و حقیقت ... درود بر پرچم سفیدی و پاکی و درود بر حق درستی و راستی و خدا و راه خدا .... @tarighatezendegi
🌎پنج دلیل محکم برای ریاضت دادن نفس ، نزدیک نشدن و بزرگ نکردن هوا و هوس ، احساسات و عواطف و شهوات آدمی ( بعد حیوانی ) : .۱- این قانون است ( با بزرگ شدن حیوانیت ، عقلانیت کمرنگ میشود ، و با بزرگ شدن عقلانیت حیوانیت کم رنگ می شود ) یعنی انسان هر چه قدر به خاطر دل خودش ، به خاطر هوس خودش کاری را انجام دهد ، از عقلانیت و روحانیت دورتر میشود . و این تمرین است برای حیوانیت یا عقلانیت و با کار کردن روی هر بعد ، آن بعد بر دیگری غالب تر میشود . انسانی که تمرین کرد عقلانیت را نبیند ، در ادامه هم عقلانیت را نخواهد دید ! و بر عکس انسانی که ممارست به عقلانیت نمود ، همیشه بعد حیوانیش را با عقلش به چالش می کشد . ۲- با ریاضت دادن و سختی دادن به خود و پیروی نکردن به حرف های هوایی نفس ، انسان کمال و هدف بندگی خدا را به نحو احسنت انجام می دهد . چرا که چون خدا عقل است و پیروی از عقل صرف و بدون دخالت هوا و هوس یعنی اطاعت و تسلیم عقل و حضرت حق ... . ۳- عالم بر پایه و مدار عقلانیت و حقانیت چیده شده است ، پس با ریاضت دادن نفس و توجه نفس به عقلانیت و تجرد روح ، اعمال انسان مطابق با حق و واقع می شود ، و انسان که خودش از حق است در هر صورت این کمال آرامش را دارد که کار درست را در جای خودش انجام داده است . ۴- خانواده و جامعه با پیروی از عقل و دوری از هوا و هوس سالم باقی می ماند ، پس ریاضت نفس واجب است . ۵ - انسانیت ، اقتدار ، و کمال نفس و عزت روح انسان به قرب به عقلانیت ، قرب به خداوند است . و قرب الهی صورت نمی گیرد مگر اطاعت پذیری از خداوند ، مگر اطاعت پذیری از حق ... خدا حق است ، انسان نیز حق میشود ، طاهر می شود اگر به جریان حق کشیده شود ، اگر آنجایی قدم بگذارد و عمل بکند که خداوند می خواهد . حضرت حق می گوید ، جناب عقل می گوید . پس اگر آنچه را که خدا می گوید را فکر کند ، زندگی کند و عمل کند او به کمال خودش یعنی معیت و قرب الهی رسیده است . @tarighatezendegi
🌎طریقت ریاضت اسلامی عمل به دستورات اسلام به خودی خود ریاضت است . و دقیقا معنای ریاضت همان اطاعت و بندگی خداوند است . همان گوش دادن به روایات معموصومین است . هر چه قدر شما بیشتر بندگی حقیقت و عقلانیت را بکنید و کمتر به هواهای نفسانی و خواسته های نفسانی تان بپردازید ، شما بهتر و بیشتر نفستان را ریاضت داده اید . ریاضت یعنی کشیدن افسار نفس و تادیب و رام کردن آن که جز عقل را اطاعت نکند . چرا به حرکت به سوی عقل ریاضت گفته اند ؟! چون ما انسان ها کالبد حیوانیمان بر روحانیتمان غلبه دارد . و این نفس منیت خواه ، شهوات و خودخواهیش غلبه دارد . او باید بر خلاف خواسته خودش جلو برود . و این برای نفس کمی دردناک است . البته چون بعد روحانی او هم وجود دارد و در بعضی شدید تر و در بعضی کمرنگ تر است ، به مراتب عشق به آدم شدن و مطیع شدن بیشتر و کمتر می شود . انسان اولش با حقیقت سرجنگ پیدا می کند چون دلش چیزی می خواهد که عقلش آن را نمی خواهد . اما وقتی که فهمید و دانست که عقل صلاح او را می خواهد اصلا عقل رحمت و مایه آرامش اوست . وقتی دانست که حقیقت به نفع اوست ، لذا خودش را تسلیم حق می کند . تا دیروز با حق در جنگ بود ، حال او به دنبال عقل می رود ... او به بندگی و بردگی او میشتابد ... رابطه نفس با عقلانیت رابطه عاشقانه لیلی و مجنونی می شود ... حالا او از عقل در خواست عاقل شدن و آدم شدن را دارد ... و لذا این جهاد برایش مقدس می شود ... با عشق به جنگ نفس و حیوانیتش می رود ... او درد می کشد اما درد را به لذت وصال معشوقش دیگر نمی بیند و نمی فهمد ... بله این حرکت نفس به سوی عقلانیت ، شاید با لذت شروع نشود ، اما در نیمه های راه چه رابطه عاشقانه و خالصانه ای می شود ... گویند ریاضت نفس از دو طریق است : یک طریق از نوع روحانیت که با بالا بردن معلومات و سلوک و پرواز روح به سمت عالم عقل و کسب فیض از این مصدر که از آن به همان عرفان نظری سخن گفته اند. دو : ریاضت نفس از طریق اعمال و اخلاق بگونه ای که مطابق خواستگاه خداوند و عقلانیت در بیاید . من می گویم هر کدام یک بال سالک است . سالک الی الله ، هم باید از مصدر عقلانیت و تجردگاه وجودش وارد شود و هم باید از طریق اعمال و مصدر زمینی به حق و حضرت عقل نزدیک شود . اگر تنها یک مسیر هدایت شود انگار از هیچ درگاه سالک الی الحق داخل نشده است . این انسان ناقص است و اصلا سلوک نکرده است . زیرا انسانی که تنها بداند و عمل نکند ، گویا ندانسته است و انسانی که عمل کند و نفهمد انگار عمل نکرده است . در بحث فهم و شعور و علم ، وقتی سالک فهمید از طریق حواس است که ورودی و خروجی نفسش معنا میگیرد ، حماقت و عقلانیتش روشن می شود ، جهنم و بهشتش شکل می گیرد . لذا خیلی مواظب این حواس است . حتی یک پا را فراتر می گذارد و با روزه داری ، و قناعت در دنیا ، یعنی به قدر حاجت از دنیا بر می دارد مثلا به یک همسر قناعت می کند ، به غذای کم لذت و متناسب و به اندازه بسنده می کند ، صحبت این نیست که خودش را مریض کند خیر اتفاقا با پرخوری و خوردن غذا های لذیذ و چرب است که انسان مریض میشود . به اندازه کار می کند ، و حریص دنیا نمی گردد ، علاوه بر فواید زیاد این بحث قناعت که خودش مطلب جدا و طولانی است ، نفس را نیز یاغی نمی کند . آدمی که به نفسش بها دهد ، و برود به دنبال غذا های رنگین و لذیذ ، دیگر عقلانیت را فراموش می کند ، زیرا او فقط هوا و هوس را می بیند نگاه نمی کند که این غذای رنگین چگونه به دست بیاید ، حلال باشد یا حرام ، آیا دلی بشکند یا نشکند . او فقط خواسته اش را میبیند . لذا انسان عاقل خودش را ادب می کند ، با قناعت جلوی هوا و هوسش را می گیرد . کار ندارم ما این کارها را نمی کنیم و می گوییم این کارها عارفانه است و هزار بهانه و دلیل میاوریم که اسلام اینگونه نمی خواهد مدام کلاه شرعی بر سر خودمان می گذاریم . اما حقیقت این است عرفان و عارف چیز دور و عجیبی نیست !عرفان همان اسلام است و عارف همان مومن . وقتی به سیره زندگی مولا علی و اهل بیتمان توجه می کنیم در آن به نماز ، ذکر ، عبادت ، قناعت و زهد می رسیم . اما چون ما نمی خواهیم در مسیر بندگی خدا که جاده اش برای همه است و همه باید در این مسیر گام بردارند پا بگذاریم ، به زهد و قناعت که می رسیم می گوییم این کارها مال عرفاااست ! این چیز ها را انسان های بسیار نادری می کردند . ما کجا و آنها کجا و قس علی هذا ... بله ما کجا و یاران معدود علی ع کجا ... بالاخره یا شیعه حق بود که معدودشمار و اندک شمار کنار علی ع ایستادند یا مخالفان راه علی که به جز آن اندک نفر همه گی را شامل می شدند ! علی ع چه چیزی داشت که کسی همراه علی نمی شد ؟ بله سفره ای که در دم و دستگاه دیگران باز بود آن سفره کنار علی نبود ... یار علی باید مجاهدت کند ، باید در مقابل دنیا بایستد . @tarighatezendegi
✍امام رضا عليه السلام: مؤمن، كسى است كه هر گاه خشمگين شود، خشمش او را از جادّه حق بيرون نمى‏بَرد و هر گاه خشنود شود ، خشنودى‏اش[از كسى‏]، او را به باطل نمى‏كشانَد و چون قدرت پيدا كند، بيشتر از آنچه حقّ اوست، نمى‏گيرد 📚الكافی جلد‏2 صفحه‏233 💠: @tarighatezendegi
🌎در دنیا یا باید ، از خودگذشتگی کنید یا باید ظلم کنید راه سوم وجود ندارد در این دنیا یا باید ، بری دنبال حق خودت یا باید بری دنبال حق ... اگه بری دنبال حق خودت ظلم کردی چون فقط خودت رو دیدی و به زوایا و ابعاد دیگر حقوق توجه نکردی ، اما اگر بری دنبال حق ، از خودگذشتگی و ایثار کرده ای ، درسته به ظاهر خودت را ندیدی ، اما تو جزئی از حق هستی ، رضایت حق ، رضایت تو است ، آرامش تو در رضایت خداوند است و رضایت خداوند در رضایت تو است . در این دنیا شاید به ظاهر همه دارند حقوق تو را نادیده می گیرند ، شاید تو به حق و حقوقت نرسیده ای ، اما اگر تو در مقابل این طوفان عظیم ناجوان مردی نایستی ، و احساسات ، غرور و منیتت را خرد نکنی ، آن وقت تو هم مانند بقیه ، باید برای گرفتن حقوقت فریاد بزنی ، تو هم ظلم کنی ، تو هم حقوق دیگران را نبینی ، در حالیکه اگر تو بایستی ، و طوفان را به آسمان هدایت کنی ، آن وقت دیگر این طوفان و سیل عظیم نمی تواند از تو عبور کند و تو را هم در برگیرد ... برای این سخن داستان زیاد است ، به تمام آیات و نشانه های خداوند همه اش داستان و مثال است ... اما بر حسب عرف یک مثال می آورم . پدری را می بینم که در خانه همسرش به او محبت نمی کند ، او از منزل خارج میشود ، به سر کارش می رود ، آنجا هم همکاران و جامعه با او به خوبی آنگونه که حق اوست مدارا نمی کنند . فشار اقتصادی بر روی دوش پدر فراوان است ، به خانه می آید همچنانی که به فکر مسکن و پوشاک و قسط و وام و طلبکار است ، درب خانه را می زند ، کسی به استقبال او نمی آید ، او وارد خانه میشود و با عشق و محبت به همسر و فرزندانش می رسد و اصلا این درد را به روی خودش نمی آورد ... نمی دانم شاید اصلا دردی نمی کشد ... چگونه می تواند ساکت بماند و فریاد نکشد ، چگونه می تواند تمام انرژی های منفی ، طوفان ها و سیلاب ها را در وجودش خنثی کند ... چگونه می تواند از کسی انتظار نداشته باشد ؟ این مرد عجب صبری دارد ! صبرش را از کجا بدست اورده است ! با عین حالیکه دنیا روی او فشار می آورد که او هم طغیان کند و او هم ظلم کند اما او نمی کند ... چنین انسانی رضایت حق را بر رضایت خودش ترجیح داده است . او خود را شهید کرده است و شهادتش را دوست می دارد . او دیگر منیتی ندارد ... او می داند و میبیند حقیقت را ! او میفهمد که با خشونت کاری درست نمی شود ... او میبیند که با فریاد و زور جز آنکه خودش هم ظلم کند کار دیگری نکرده است ، چون او حق را می بیند او دیگر نمی خواهد دستی بشود که حقوق دیگران را پایمال می کند او می گوید من می خواهم حق اجرا شود و حق با پایمال کردن حقوق زیر پا گذاشته می شود . بله اینجا پدر می تواند عقده های دلش را در خانه یا در بیرون از منزل خالی کند اما به خاطر حق ، وجود خودش را نادیده میگیرد ، او اگر می خواست تا حقوق خودش را باز پس بگیرد ، باید با خودخواهی ، حقوق خیلی ها را نادیده می کرد اما به خاطر خدا این کار را نکرد ، او نه عقده ای شده است و نه احساس حقارت و پوچی می کند . چون پدر خوب می داند که خداوند از کار او راضی است و او به رضایت خداوند شادمان می شود . لذا پدر را عروس و پژمرده نمی بینیم ، پدر را نالان و افسرده نمی بینیم . پدر مثل یک سردار محافظ حقوق الهی است . به راستی چه شده است که این پدر انقدر روح سالم و سرزنده ای دارد ؟ او تنها از خدا انتظار دارد و حق خودش را در حق و خواسته خدا می بیند ، لذا شهادتش برایش لذت بخش است . و شهادت مبارکت ای پدر دلسوز و ایثارگر . حال فرض کنید این پدر با خودخواهیش جلو می رفت و رضایت خودش را بر رضایت خداوند ترجیح می داد ، حال چه اتفاقی می افتاد ، پدر با سرو صدا و دادو فریاد هم خودش را لرزاند و هم یک جماعتی را . انرژی های منفی از هر سو به سراغ او می آمد ، پدر افسرده ، و نالان و خسته و عصبی می گشت ، پدر فقط به فکر انتقام از زمین و زمان بود ، مادر یاغی تر می شد ، فرزند از خانواده دور تر . زندگی از هم می پاشید ، تازه اگر کار به کوچه هم می کشید ، مردم پدر را مقصر می دانستند و آبروی پدر آنجا هم می رفت .بیچاره پدر با خودخواهی هایش هم ظلم به خودش کرد و هم به خانواده و هم کوچه ... پدر به دنبال حقش رفت اما با عین حال که همه حقوق را تباه کرد ، آن تهمانده حقی را هم که داشت همان آبرو حیثیت را ، آن را هم از دست داد.دنیا محل حق طلبی شخصی نیست!دنیا محل طلب حق هست ، اما نه حق من ، طلب حق ! بین حق من تا طلب حق خیلی فاصله است . گاهی اوقات حق به نفع تو تمام میشود گاهی هم نمی شود . انسان اگر به دنبال حق برود ، همه حقوق را در نظر میگزرد ، اما اگر در ابتدا فقط خودش را ببیند او گویا هیچ ندیده است . امیدوارم که برایتان روشن شده باشد که وقتی می گویم یا باید شهید راه حق شوی و خودت را فدای حقیقت کنی یا باید ظلم کنی و شق سومی ندارد ، دقیقا منظورم چیست ! ✍علیرضا ساغندی @tarighatezendegi