eitaa logo
تاریخ و سیاست
4.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
23 ویدیو
12 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام در مورد یک سری از اعجوبه‌های عرفان و ادب قبلا به طور کامل توضیح داده‌ام . مثلا در مورد شهاب‌الدین سهروردی در چند جا در همین کانال ، صحبت کردم و لذا از ذکر مجدد آن خودداری میکنم . لطفا و حتما سرچ و مطالعه بفرمایید. در مورد حافظ و سعدی صحبتهای زیادی کردم. در مورد رودکی و بزرگان ادبیات و عرفان از اینجا به بعد خیلی صحبت کردم. یک سری دیگر از عرفا هم هستند که آثار ادبی و عرفانی هم دارند اما به نظر میرسد در حق آنها غلو شده و صفاتی را به آن‌ها نسبت داده‌اند یا اینکه فضائلی را به آن‌ها چسبانده‌اند که این فضائل در انبیا و ائمه هم وجود نداشته و اینها زاییده یک سری اخبار جعلی است که مدتها دامنگیر اسلام بوده و هست. مثل راه رفتن فلان عارف بر روی آب یا ذهن‌خوانی یا مطالبی که برای ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر و .... می‌گویند. کتاب تذکره‌الاولیاء از این دست اخبار خیلی دارد. هدف بنده این استکه در اینجا از کسانی نام ببرم که کمتر ذکر آنها رفته. یکی از این بزرگان ، عطار نیشابوری است که هم شاعر و ادیب است و هم عارف. عطار ، مؤلف همین کتاب تذکره‌الاولیاء است که ذکر شد. این آقا که محمد نام داشته ، لقبش فریدالدین و شهرتش به خاطر اینکه عطاری داشته عطار نیشابوری بوده است. عطار نه از آن‌جهت که عطرفروشی میکرده بلکه از آن جهت که گیاهان دارویی میفروخته است. این آقا در سال ۵۴۰ قمری در اطراف نیشابور به دنیا آمده و در سال ۶۲۷ هم در حمله مغولان به نیشابور به قتل رسید . البته در تاریخ قتل او اختلاف نظر هست. اینکه شیعه بوده یا سنی ، معلوم نیست و هر دو روایت را در تاریخ گفته‌اند. عطار هم شاعر بوده و هم عارف و هم منجّم و پزشک و فقیه و فیلسوف و مفسّر. کشورهای زیادی را دیده و در حوزه‌های علمی در هند و شام و مصر و عراق و ایران درس خوانده و صاحب فضایل زیادی شده. عطار ، نزد عرفای بزرگ زمان خود از جمله نجم‌الدین کبری و مجدالدین بغدادی ، در زمینه عرفان و تصوف ، شاگردی کرده و به این مقامات سیده که شهید مطهری ، او را از اکابر درجه اول عرفا دانسته است. علامه تهرانی یکی از عرفای معاصر و بزرگ عصر ما خیلی از عطار تعریف کرده. این آقا هم عطار و هم ابن‌عربی را شیعه می‌داند. این علامه تهرانی را یک وقت با آقابزرگ طهرانی صاحب الذریعه اشتباه نگیرید. علامه تهرانی ، همین چندسال پیش در سال ۱۳۷۴ فوت کرد و آقای بهجت بر ایشان نماز خواند و در حرم امام رضا ع دفن شد. از عرفای بزرگ دوره ما و از شاگردان علامه طباطبایی بوده. از محضر آقابزرگ طهرانی هم استفاده کرده. خب بقیه داستان عطار ، انشالله بماند برای قسمت بعدی. @tarikhbekhanim
👈کانال آنتی‌خصوصی سازی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 تحلیلهای سیاسی اقتصادی 📈بررسی دلایل تورم و مشکلات اقتصادی در ایران ... 💵تاریخ بانک ، پول و بانکداری.... 📉بررسی دلایل افت ارزش ریال.... 🇮🇷بررسی عملکرد اقتصادی سیاسی دولت‌ها... 👈به کانال آنتی‌خصوصی‌سازی بپیوندید. @antikhosusiiii
باسلام عرض شد که عطار نیشابوری یکی از عرفای بزرگ قرن ۶ و ۷ هجری است. این آقا کودکی خوبی نداشته و در زمان کودکی‌اش ، غُزها به نیشابور و اطراف آن حمله شدیدی می‌کنند و قتل و غارت و جنایات زیادی راه می‌اندازند. بنده خودم اعتقاد دارم اگر در وجود کسی استعداد یک کاری قرارداده شده باشد و علاقه و پشتکار هم ضمیمه آن گردد ، هیچ چیز نمیتواند مانع برجسته شدن آن فرد در جامعه بشود . ولو اینکه جانش در خطر باشد ‌ ولو اینکه یتیم شود. ولو اینکه در وسط بیابان زندگی کند. داستان حی‌ّبن یقظان بر اساس همین نظریه ساخته و پرداخته شده است. در مورد حی‌بن یقظان خیلی کتاب نوشته شده و من توصیه میکنم که حتما یکی از آنها را خریداری و مطالعه فرمایید. این داستان یک داستان کم‌حجم و کوتاه تمثیلی است. یعنی در جهان واقع ، وجود نداشته و ساخته پرداخته ذهن یک دانشمند برجسته آندلسی به نام ابن‌طفیل است. ابن‌طفیل که خودش پیرو ابن‌سینا و فلسفه مشّاء بوده است این کتاب را می‌نویسد و در خیال خود ، یک کشتی را در اقیانوس هند غرق می‌کند. افراد کشتی همگی غرق می‌شوند. آب دریا ، کودکی را به ساحل یک جزیره در اطراف هند میآورد و این کودک در آن جزیره تحت تربیت یک ماده آهو قرار می‌گیرد. این آهو به حیّ ، شیر میدهد و کم‌کم بزرگ میشود و متوجه تفاوت بین خودش و مادرش که آهو بوده میشود‌. این اولین شناخت حی‌بن یقظان است. این کنجکاوی در نهایت عامل کشف بسیاری از مطالب می‌شود و حی بن یقظان از طریق عقل و تجربه کم‌کم ، بسیاری از مطالب را یاد می‌گیرد. مادرش می‌میرد. به فکر می‌افتد که چه چیزی عامل حیات مادرش بوده که تاحالا زنده بوده و با توقف آن ، مادرش مرده. سینه مادرش که آهو بوده می‌شکافد ، قلب را متصل به همه‌جای بدن می‌بیند و لذا قلب را عامل حیات میپندارد. مقدار زیادی علم تشریح یاد می‌گیرد و در نهایت مادرش را به خاک میسپارد. شبها در زمینه ستاره‌شناسی کار می‌کند. به فکر خالق این ستاره‌ها و خالق جهان هستی می‌افتد. تعقّل می‌کند و مقدار زیادی از مبانی فلسفی را کسب می‌نماید. ابن طفیل از این داستان تخیلی خیلی نتیجه می‌گیرد و یکی از نتایجی که می‌گیرد این استکه ذات انسان ، خداجو است و برای این خداجویی استعداد تعقل و علم‌جویی در همه گذاشته شده . یکی کمتر و یکی بیشتر. آنکه با علاقه و پشتکار به دنبال این ذاتش برود موفق می‌شود و آنکه تنبل باشد و به دنبال پرورش ذاتش نرود بدبختی ، دامن او را می‌گیرد. یکی دیگر از نتایج داستان ابن‌طفیل این استکه پس از مدتی دو دانشمند یکی اصولی و یکی اخباری ، وارد این جزیره می‌شوند و حیّ‌بن یقظان را کشف می‌کنند. بین آن سه نفر مباحثات علمی زیادی صورت میگیرد . یکی از راه نقل و یکی از راه عقل مناظره میکرده و حیّ هم تجارب عقلی و فلسفی و عملی خودش را می‌گفته و ..... حالا در مورد افرادی مثل عطار و حافظ هم همینطور بوده. اینها در شرایط سخت و بسیار ناامن بزرگ شده‌اند و این شرایط را تحمل و تهدیدها را به فرصت تبدیل کردند و شهره آفاق گشتند. یادم هست که استادم می‌فرمود که در دوره حافظ ، هشت بار شیراز مورد حمله قرار گرفت و مردمانش هربار به کوهها فرار میکردند و دشمنان در شیراز قتل و غارت راه می‌انداختند و حافظ در همین بلبشوها و رفت و آمدها ، یک چنین اشعاری سروده که کل دنیا را تحت تاثیر قرار داده است. خب بقیه داستان عطار انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام عطار نیشابوری صاحب تالیفاتی هم هست که برخی از آن‌ها صرفا جنبه ادبی دارند یعنی داستان‌هایی در آنها آمده که وقوع آنها در واقعیت امکان‌پذیر نیست و همانطور که قبلا هم عرض کردم این مقامات و این حرکات برای انبیاء و ائمه هم نقل نشده است. مانند اینکه رابعه عدویه به مکه رفت و کعبه در میانه راه به استقبال او آمد. رابعه به کعبه گفت که مرا با تو کاری نیست و هدف من از مکه آمدن ربّ‌البیت بوده ، نه بیت.😳 ابراهیم ادهم به مکه رفته بود و کعبه را ندید . پرسید کعبه کجاست ؟ گفتند به استقبال رابعه رفته است.😳 از این داستان‌ها در تذکره‌الاولیاء زیاد است. در مورد همین رابعه که یک خانم عارف بوده ، نقل شده که مسیر خانه تا مکه را سینه‌خیز رفته.😳😳 یا اینکه خرش در میانه راه مرده و این رابعه یک وردی خوانده و خرش زنده شده. یا اینکه یک شب ، حسن بصری که استاد رابعه بوده با چندتا از مریدانش به دیدار رابعه می‌رود . وقتی به خانه او می‌رسند، خانه رابعه کاملا تاریک بوده و چراغی نداشته. مریدان حسن بصری ، بر تاریکی اعتراض می‌کنند. رابعه یک بشکن می‌زند و بر سر انگشتش یک شعله ایجاد می‌شود و تا صبح با همین شعلهء انگشت ، مجلس را روشن کرده بوده. (من😂 ادیسون 😭) این متن‌ها را البته من به بیان خودم عرض کردم ولی متن اصلی آنها بسیار زیبا و ادبی است . این استکه می‌گویم اینها جنبه ادبی دارند و این حالات و داستان‌ها برای انبیاء و ائمه هم قفل است. این کتاب تذکره‌الاولیاء را حتما بخوانید. کتاب منطق‌الطیر ، هم بسیار زیبا و تاثیرگذار است. آن را هم بخوانید . اما اینکه تحت تاثیر جریان اخباری در این کتابها قرار بگیرید و خدای‌ناکرده اخباری شوید ، خوب نیست. راه رسیدن به این مقامات ، انجام اینجور کارها نیست. برخی از این مقامات ، ساختگی است. اما راه رسیدن به برخی از آن‌ها صرفا دو چیز است. انجام واجبات و ترک محرّمات. هر نوع ریاضتهای غیرشرعی و توسل به داستان‌های مضحک باعث تقلیل عقل می‌شود. یک نکته دیگر هم اینکه یک تاریخدان باید بر همه مسائل تاریخی مسلط باشد. تاریخ ، فقط داستان ظهور و سقوط حکومت‌ها نیست . تاریخ ِعرفان هم هست. تاریخ ادبیات هم هست . تاریخ اجتماعی هم هست. تاریخ تمدن و تاریخ قبل از انسان و تاریخ علم و تاریخ اسلام و شیعه و اروپا و ایران و ....هم هست. یک تاریخدان با همان تسلط که در مورد تاریخ اسلام حرف می‌زند باید بتواند راجع به تاریخ انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه و یا تاریخ اقتصاد هم حرف بزند. مثلا ما خودمان در این کانال دو تا موضوع را تا حالا عرض کرده‌ایم که در هیچ کتاب رفرنس تاریخی نیامده بلکه مطالب ذوقی و متفرقه است. یکی تاریخ اقتصاد و یکی هم تاریخ جریانات سیاسی حوزه‌های علمیه. تاریخدان باید اینها راهم بداند و اطلاعاتی هم راجع به اصل مطلب ، یعنی اقتصاد یا فقه یا سیاست یا علم کلام یا ... داشته باشد. القصه ، آثار عطار نیشابوری زیاد هستند . خودش در اواخر عمر در کتاب خسرونامه ، ۹ کتاب برای خودش ذکر کرده که ۸ تا منظوم است و یکی منثور . جمع اینها با خود کتاب خسرونامه می‌شود ۱۰ کتاب. ولی دیگران کتاب‌های دیگری را هم به او نسبت داده‌اند و می‌گویند که از عطار است. اینها یا متعلق به یک عطار دیگر بوده که ما در تاریخ ادبیات چند نفر داریم که به عطار معروفند. یا اینکه یک شخصی خودش نوشته و برای اینکه خودش معروف نبوده به اسم عطار منتشر کرده. خلاصه ، این ۹ کتاب منظوم عطار عبارتند از : الهی‌نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح القلب، مصیبت‌نامه، منطق الطیر، دیوان اشعار، مختارنامه. کتاب منثور هم همان تذکره‌الاولیاء است که ذکر شد. عطار در سال ۶۱۷ یا ۶۱۸ یا ۶۲۷ در حمله مغول به نیشابور ، اول اسیر شد و بعد هم به قتل رسید و مقبره او در نیشابور است. در تقویم ما ، روز ۲۵ فروردین به نام روز عطار نامگذاری شده است. @tarikhbekhanim
باسلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که تازه به جمع ما پیوسته‌اند. از آنجا که اغلب کانالهای تاریخی مطالب خودشان را به شکل جسته گریخته بیان می‌کنند، برآن شدیم که مطالب تاریخی را بر اساس موضوع و به شکل آکادمیک و دسته بندی شده در قالب این کانال ارائه کرده و بر بعضی از مطالب ، تحلیل‌های سیاسی ارائه دهیم. تا کنون به ترتیب ، موضوعات ذیل در این کانال ارائه شده است: ۱.تاریخ پول ، اقتصاد و بانکداری . لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/11 ۲.تاریخ یهودیت و یهودشناسی تا دوران معاصر. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/47 ۳. تاریخ جریانات فکری حوزه‌‌های علمیه. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/117 ۴. جریان‌شناسی سیاسی و تاریخ جریانات سیاسی در ایران. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/128 ۵.از حمله مغول به ایران تا دولت جمهوری اسلامی. شامل تاریخ دولت‌های ایلخانی ، دوره فترت ، دوره ملوک‌الطوایفی ، تشکیل دولت صفویه ، حمله افغانها، افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی و تاریخ کامل دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تا پایان دولت روحانی. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/137 ۶.تاریخ جهان باستان شامل تمدن‌های بین‌النهرین ، مصر باستان ، ایران باستان ، دولت مادها ، دولت هخامنشیان ، دولت اشکانیان ، دولت ساسانیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/851 ۷.تاریخ ایران اسلامی تا ابتدای حمله مغول ، شامل تاریخ ورود اسلام به ایران ، دولت‌های طاهریان ، سامانیان ، غزنویان ، غوریان ، آل زیار ، آل بویه ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/981 ۸.تاریخ اروپا ، شامل اروپای باستانی ، دولت روم باستان ، تاریخ قرون وسطی ، امپراطوری مقدس روم ، تاریخ دولت بیزانس و جنگهای صلیبی. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1073 ۹. تاریخ اروپا در دوره رنسانس ، عصر روشنگری ، تاریخ اروپای جدید ، تاریخ اروپای معاصر و جنگهای جهانی ، تاریخ جنگ سرد و فروپاشی شوروی ، دنیای تک قطبی لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1143 ۱۰.تاریخ انبیا و ادیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1391 ۱۱.تاریخ اسلام لینک ورود به این مبحث عبارتست از: https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1556 ۱۲.تاریخ تشیع و امامت و تاریخ خلفا. شامل تاریخ فرقه‌های شیعه ، تاریخ شیعه و تاریخ خلفا لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1827 ۱۳.تاریخ فرهنگ و تمدن لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/2187 ۱۴.تاریخ نهضتهای دینی و سیاسی اسلام در دوره معاصر لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/2554 ۱۵. تاریخ شخصیت‌های تاریخی لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/2688
باسلام یکی دیگر از نخبگان ادبیات و عرفان اسلامی ، مولوی بوده است. اینکه می‌بینید که اغلب عرفا ، ادیب هم هستند به علت آن استکه اولا همه عرفا ، دانشمند بوده‌اند و طبق قاعده آن روزها آدم دانشمند ، ادیب هم بوده . چرا که علوم محدود بوده و یک عالم ، در همه علوم تبحر داشته از جمله ادبیات. ثانیا برای بیان اندیشه‌های عرفانی نیاز به یک ادبیات فاخر است و چاره‌ای جز یادگیری این ادبیات فاخر نیست. القصه ، اسم این آقای مولوی ، جلال‌الدین محمد بوده و در سال ۶۰۴ در شهر بلخ به دنیا آمده است. پدرش که بهاء‌الدین ولد نام داشته ، خودش از علما و بزرگان و وعّاظ معروف شهر بلخ بوده است. این بلخ ، الان در افغانستان است و تبدیل به یک شهر خیلی کوچک شده . اما در آن روزگار ، جزو ایران بوده و یک شهر بسیار آباد و بزرگ با دانشمندان و شعرای زیادی بوده است. در سال ۶۱۶ که مولوی ۱۱ ساله بوده مغول‌ها به ایران حمله می‌کنند. بهاءالدین ولد ، خانواده‌اش را برمی‌دارد و به سمت مکه فرار می‌کند و بعد هم از مکه به دعوت حاکم سلجوقی روم ، در شهر قونیه ساکن می‌گردد و تا آخر عمر آنجا بو ه است. اینکه پدر مولانا از دست مغول‌ها فرار کرده یا از دست سلطان محمد خوارزمشاه ،معلوم نیست . برخی می‌گویند در آن دوره که می‌گویید پدر مولوی از دست مغول‌ها فرار کرده ، هنوز مغول‌ها به ایران حمله نکرده بودند. بلکه پدر مولوی با سلطان محمد خوارزمشاه ، درافتاده بود و تحت تعقیب بوده و لذا از آنجا فرار کرده و در نهایت تحت حمایت سلجوقیان روم قرار گرفته. نقل شده که پدر مولوی بر اساس سیر حرکت آن روزها از نیشابور هم عبور می‌کند و دیداری هم با عطار داشته و عطار خیلی آنها را تحویل می‌گیرد و ارشاداتی میکند و بعد هم آنها به حرکت خود به سمت مکه و بعد هم روم شرقی ادامه می‌دهند. در این کانال چند بار خدمت شما عرض کردم که منظور از روم شرقی همین دولت روم است که همسایه ایران بوده و قبل از اسلام ، سالها با دولت ساسانیان سر جنگ داشته و اغلب جنگهای آنها هم در منطقه ارمنستان و شمال عراق بوده. این دولت روم شرقی شامل یونان فعلی و جزایر مدیترانه و قبرس و ترکیه فعلی و شامات و شمال آفریقا و شمال عراق و بالکان بوده است . در قرن ۵ هجری ، تعدادی از ترکهای سلجوقی از سمت ایران ، برای فتح روم شرقی ، حمله می‌کنند و قسمتی از روم شرقی را اشغال کرده و دولت سلاجقه روم را تشکیل می‌دهند که حدود ۳۰۰ سال بعد دولت عثمانی از دل همین دولت سلاجقه روم بیرون می‌آید. خلاصه اینکه پدر مولوی همراه با خانواده به مکه فرار میکند‌. بعد هم به آن قسمت از روم شرقی که محل سلطنت سلاجقه بوده رفته و در شهر قونیه ساکن میشود و مورد توجه حاکم و مردم آن منطقه قرار می‌گیرد. مولوی در همینجا رشد و نمو کرده و تحصیل می‌کند و به مولوی رومی معروف می‌شود. انشالله بقیه بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام پدر مولوی در قونیه با حمایت حاکم سلجوقی قونیه ، مفتی آن منطقه شد. یعنی در آن حدود ، فتوا می‌داد و خلاصه جایگاه خانواده مولوی خیلی خوب شد. در سال ۶۲۸ پدر مولوی که گفتیم بهاءالدین ولد ، نام داشت ، فوت کرد و حاکم قونیه ، علاءالدین کیقباد ، بلافاصله خود مولوی را که در آن موقع ۲۴ سال سن داشته به جای او نصب میکند. مولوی تا پایان عمر در این مقام بوده و مورد احترام حاکمان آن منطقه قرار داشته. اینکه مولوی چه مذهبی داشته ، اختلاف نظر هست. اغلب می‌گویند که سنی حنفی بوده است. اما برخی مورخین معتقدند که به واسطه شعرهایی که در مدح امیرالمؤمنین ع و واقعه غدیر و همچنین در مورد واقعه کربلا گفته است ، شیعه بوده و تقیه میکرده. والله اعلم. القصه در زندگی مولوی در طول این مدت که مقام افتاء داشته واقعه مهمی رخ نداده بجز دیدار با شمس تبریزی. یعنی تا وقتی با شمس تبریزی ملاقات نکرده بود ، مثل یک عالم دینی ، تدریس می‌کرد، فتوا می‌داد، وعظ میکرد ، منبر می‌رفت، شعر می‌گفت، شاگرد پرورش می‌داد، قضاوت میکرد و..... اما وقتی در سن ۳۸ سالگی با شمس ملاقات کرد زندگی‌اش عوض شد. منبر و درس و بحث و شاگرد و همه‌چیز را رها کرد و مرید شمس شد و ۳۰ سال بعدی عمرش را جور دیگری زندگی کرد که توضیح خواهم داد. مردم قونیه که مولوی را خیلی دوست داشتند از تغییر حال شیخ خود ، ناراحت شدند و فکر کردند که شمس ، مولوی را جادو کرده. از شمس متنفر شدند و برعلیه او توطئه کردند . شمس هم بعد از سه سال که از ورودش به قونیه و ملاقاتش با مولوی گذشت ، قونیه را رها کرد و رفت و در تاریخ گم شد و دیگر اثری از او یافت نشد. شمس حدود ۲۰ سال از مولوی بزرگتر بوده و برخلاف مولوی که یک فیلسوف و عقل‌گرا و البته زاهد بوده است ، شمس در زمینه عرفان و تصوف کار کرده بود. خب حالا برای اینکه خیلی خلاصه خدمت شما عرض کنم که چه بلایی بر سر مولوی آمد که حالش عوض شد باید به یک مطلب اشاره کنم که این مطلب را جایی پیدا نخواهید کرد. پس همینجا یاد بگیرید😂. عرفا به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند. یک سری از عرفا مناجاتی هستند و یک سری هم خراباتی. مناجاتی‌ها آنهایی هستند که به کشف و شهود اعتقاد زیادی ندارند و معتقدند برای شناخت خدا باید مطالعه کرد. عبادت کرد . خدا را شناخت . خدا را اطاعت و عبادت کرد. انجام واجبات و ترک محرمات ، راه رسیدن به خدا است. اینها را مناجاتی میگویند. در این دسته از عرفا ، خوف بیشتر از رجا است. خوف و رجا یکی از ملزومات عرفان است و عارف ، هم باید از خدا بترسد و گناه نکند و هم به او امیدوار باشد که خطاهایش را ببخشد. خراباتی‌ها خیلی اهل کشف‌وشهود هستند و معتقدند تنها راه شناخت خدا ، مطالعه و تفکر و شناخت و عبادت و اطاعت نیست. بلکه انجام یک‌سری ریاضتها و آداب هم باعث میشود که معارف عظیمی از عالم غیب به قلب عارف القاء شود. به اینها می‌گویند خراباتی. رجای خراباتی‌ها از خوفشان بیشتر است. هم مناجاتی‌ها و هم خراباتی‌ها در بسیاری از اصول ، مشترکند اما اختلاف ، در روش عرفان آنهاست. خراباتی‌ها ، بیشتر اهل کشف و شهود هستند و مناجاتی‌ها ، بیشتر اهل علم و دانش و تفکر و عبادت و زهد و ... خلاصه اینکه شمس ، خراباتی بود و ملاقات او با مولوی که مناجاتی بود باعث شد که به تعبیر حضرت امام ره ، از مسجد و از مدرسه بیزار شود. این شعر حضرت امام دقیقا وصف‌حال مناجاتی‌ها و خراباتی‌هاست که میفرماید: در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم انشالله بقیه بحث بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که معمولا عرفا ، هم خراباتی هستند و هم مناجاتی. یعنی خوف و رجایشان یکسان است. اما بسته به اینکه کدام یک اندکی بیشتر باشد ، آنها را به دو دسته خراباتی و مناجاتی تقسیم می‌کنند. برخی هم مثل مولوی در یک برهه مناجاتی بوده اند و در یک برهه دیگر ، خراباتی. حضرت حافظ و جناب سعدی و خیلی از عرفای قدیمی خراباتی بوده‌اند و در وصف این حالتِ خود خیلی شعر گفته‌اند‌. از عرفای جدید مرحوم میرزاعلی آقای قاضی طباطبایی و مرحوم شیخ محمد بهاری ، خراباتی بوده‌اند. بسیاری از عرفای دوره ما از جمله مرحوم آیت‌الله بهجت ، آیت‌الله شهید دستغیب ، سید هاشم حداد ، آیت‌الله خویی ، علامه طباطبایی و .... از شاگردان مرحوم قاضی بوده‌اند. میرزا جواد آقای ملکی تبریزی ، از عرفای مناجاتی عصر مااست. مرحوم آیت‌الله اراکی و مرحوم ایت‌الله نجفی مرعشی از شاگردان این مرد بزرگ بوده‌اند. القصه، مولوی ، سه سال در خدمت شمس بود و برای این سه سال ، داستان‌های زیادی نقل شده که برخی جنبه تفنّنی دارد اما ارزش ادبی آنها خیلی بالاست . مانند وقتی که شمس ، مولوی را برای خرید مشروب به محله مسیحی‌ها می‌فرستد و وقتی شاگردان مولوی متوجه قضیه می‌شوند، جلو راه مولوی را می‌گیرند و می‌خواستند که به اصطلاح از مولوی ، آتو بگیرند که شمس فرا می‌رسد و یک وردی می‌خواند و شرابها به سرکه تبدیل می‌شود و شاگردان ، شرمنده می‌شوند و .... بنده خودم خیلی اعتقادی به اینها ندارم. قبلا در مورد تورات عرض کردم که توراتی که الان نزد ماست، مجموعه کتاب‌ها و معارف و ادبیات یهودیت است و کلام خدا نیست. اما یهودیان برای غنای ادبیاتشان ، در حفظ این تورات ، کوشا هستند. در مورد کتب عرفانی هم نظر بنده این است‌که اینها اولا وحی مُنزل نیست و نمی‌شود بر اساس این مطالب ، مسیر معنوی و سیروسلوک برای زندگی ، ترسیم کرد. ثانیا اینها برای غنای ادبیات فارسی در طول تاریخ بعد از اسلام واقعا لازم بوده. اگر همین متون عرفانی با آن داستان‌های ساختگی نبود، ادبیات ما شامل چه چیزهایی میشد؟ اگر اینها را از متون ادبی ما بگیرند چه چیز دیگری برای ما میماند؟ متون ادبی ما از هر دریچه ای که نگاه کنیم ، عرفانی است. کار به جایی رسید که نصرالله منشی هم در ترجمه کلیله و دمنه مطالب عرفانی و قرآنی و روایی را از دهان حیوانات بیان می‌کند. یعنی در ادبیات فارسی ، حیوانات هم عارفند و هم اینکه با زبان دینی با هم صحبت می‌کنند و یا مثلا در کتاب مرزبان‌نامه ، وقتی که ماری ، لانه موشی را اشغال می‌کند، موش برای دفع مار از مادرش مشورت می‌گیرد و مادرش با استناد به آیات و روایات راه درست را به او نشان می‌دهد. یعنی وسط داستان ، موش ، آیه قرآن میخواند😂 این نوع ادبیات از زبان حیوانات ، واقعا در سایر ملل ، قفل است و اینها از این نظر به اصطلاح ، فقر ادبی دارند. خلاصه اینکه در طی این سه سال که مولوی در خدمت شمس بوده ، سیره عرفانی او عوض می‌شود و مرید شمس میگردد تا اینکه شاگردان مولوی از دیدار و مصاحبت با مولوی محروم می‌شوند. مولوی غرق در شمس می‌شود و مریدانش آواره. ناگهان در سال سوم ، شمس ناپدید می‌گردد. عده‌ای می‌گویند که خود شمس از این اوضاع که برای مولوی پیش آمده بود ، نگران شده و از قونیه می‌رود و در تاریخ ، گم می‌شود. عده‌ای دیگر معتقدند که شمس را تعدادی از شاگردان تندرو مولوی ، سربه‌نیست کردند و بعدها جسدش پیدا شد. ناپدید شدن شمس ، خودش چند اثر عرفانی بر روی مولوی داشت که انشالله اینها را در قسمت بعدی عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام اینکه ناپدید شدن شمس چه تاثیری بر روی مولوی داشته ،چند مورد را گفته اند: یکی اینکه تمام حرف شمس این بود که دلخوش بودن به شهرت و منبر و کرسیِ وعظ و داشتن تعداد زیادی شاگرد و اعتبار و پس‌رو و پیش‌رو و خدم وحشم ، اینها هدف نیست . اینها ریا است . اینها حائل است . پرده است . حجاب بین مرید و مراد و عاشق و معشوق است . خب حالا مولوی به حرف شمس گوش کرد و همه اینها را کنار گذاشت و از شاگردانش برید و قید مدرسه و منبر و وعظ را هم زد . اما یک مشکل دیگر بوجود آمده بود. یعنی حالا مولوی، خودش غرق در شمس شده بود. حجاب و حائلش ، خود شمس بود . کم‌کم داشت هدف اصلی را فراموش می‌کرد و ذوب در شمس شده بود. بنده خودم مخالف مرید بازی و ذوب شدن در یک شخص یا یک گروه هستم. اینکه آدم از یک نفر ، بُت بسازد و به عبادت این بت بپردازد و او را خیلی گُنده کند و بالا ببرد این کار درستی نیست . حتی یک بار مقام معظم رهبری نسبت به این حرف بعضی‌ها که می‌گفتند ذوب در ولایت هستیم ، انتقاد کردند و فرمودند که ذوب در ولایت معنا ندارد . رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد. القصه ، بنده فکر میکنم که خود شمس هم متوجه این قضیه شده بود و از این نظر نسبت به مولوی انتقاد داشت و شاید یکی از دلایل ترک مولوی توسط شمس همین بوده. یک مورد دیگر اینکه عارف میتواند هم مناجاتی باشد و هم خراباتی . اصلا درستش این استکه عارف ، مقام خوف و رجا را به یک میزان داشته باشد. این آقا که یک عمر مناجاتی بود در یک برهه سه ساله قید همه چیز را زد و خراباتی شد . اما از آن خراباتی‌هایی که جامعه تحمل و ظرفیت پذیرش او را نداشت. شیخ مفتی قصه ما ، قید مسجد و مدرسه را هم زد و رفت در میخانه(به تعبیر عرفا) و شعر از رقص و سماع و پایکوبی می‌گفت. مدح شراب می‌کرد. جلسات رقص و سماع می‌گذاشت. جلسات خاصی با تعدادی از شاگردان خاصش می‌گذاشت و اشعاری می‌گفت که به مذاق بعضی‌ها خوش نمی‌آمد. بعضی وقتها هم در اشعارش توضیح می‌داد که : اصطلاحاتی است مر ابدال را که از آن نَبوَد خبر غفال را و یا می‌گفت : شعر عاشق ز حيرت و مستي است به موسیقی پرداخت و در موسیقی تبحّر پیدا کرد و همنشین دف و دایره و تنبک و بربط شد . شمس ، دید عجب کاری کرده. آمدیم ابرویش را درست کنیم زدیم چشمش را هم کور کردیم. این بنده خدا که رقّاص شد. خود شمس طرفدار سماع بود . سماع و رقص و پایکوبی را توصیه می‌کرد. اما مولوی موسیقی را هم به آن افزود. این بود که حذف شمس حالا چه خودش رفته باشد ، چه او را کشته باشند، مولوی را تعدیل کرد و به تنظیمات کارخانه برگرداند. خب حالا سوال من از شما این استکه خداوکیلی اگر خود شما هم یک استاد و مرجع تقلید بسیار موجّه و آبرودار داشتید که جلسات بزن و برقص راه می‌انداخت، با شمس چه میکردید؟ آیا او را عامل انحراف مولوی نمیدانستید؟ آیا او را کافر و مهدورالدم و واجب‌القتل نمیدانستید؟ آیا اقدامی برای نجات آن جامعه که این مولوی‌خان ، مفتی و عالم بزرگ آن بود نمیکردید؟ من کاری بااعتقادات حالای شما ندارم. اگر در آن موقعیت بودید و شاگرد مولوی هم بودید ، چه میکردید؟ جواب این سوال را در خصوصی برای بنده بفرستید😁 من هم نظر خودم را خواهم داد. انشاءالله بقیه بماند برای فرداشب @tarikhbekhanim
باسلام کانال تاریخ و سیاست دارای چند خصوصیت است که لازم دیدم این ویژگی‌ها را خدمت شما عرض کنم. اولا صرفاً تاریخِ‌نقلی نیست. یعنی یک سری تحلیل‌ها و ارتباطها هم ارائه می‌دهیم. در خیلی از موارد مسائل تاریخ را به مسائل روز جامعه، تعمیم داده و تفسیر سیاسی میکنیم. چرا که اصلا تاریخ برای عبرت گرفتن ، مطالعه میشود. اگر فقط مطالعه کنیم و به اوضاع روز نپردازیم ، فایده‌ای را که قرآن فرموده ، بدست نمی‌آوریم. ثانیاً ، مطالب به شکل موضوعی و کلاسیک بررسی میشوند و تا حالا سرفصلهایی را عرض کرده‌ام که در بالای صفحه سنجاق شده‌اند. بنده فرض کرده‌ام که به عنوان یک معلم در کلاس درس ، مشغول به تدریس بوده و مطالب را برای تعدادی از شاگردان ، عنوان میکنم و لذا از آنچه در ذهن خواننده مطرح می‌شود تا حدودی آگاهم و سعی میکنم که به سوالات ذهن خواننده هم پاسخ بدهم. مثلا در مورد شخصیت اطرافیان رضاشاه ، همچون تیمورتاش و علی‌اکبرخان داور و ... و خدمات آنها مطالبی گفته‌ام و تحلیل کرده‌ام که واقعا در کمتر کتابی آمده و یا در مورد همین مولوی مطالبی عرض کردم که خواننده به راحتی متوجه بشود که حال مولوی چگونه بوده و چه تغییری کرده . اینها خیلی کم در کتاب‌های تاریخ آمده و اصلا تاریخ در این مورد وظیفه‌ای ندارد. القصه ، نظر خود بنده در مورد مولوی ، طبق معمول یک نظریه حدوسط است. بعضی از اساتید بنده ، مولوی را در حد یک عارف بالله و یکی از اولیاءالله بالا برده و متاسفانه مثنوی معنوی را وحی منزل می‌دانند. برخی دیگر که خیلی هم به آنها علاقه و اعتقاد دارم ، معتقدند که مولوی بعد از دیدار با شمس ، منحرف شد و آثار او مثل مثنوی معنوی جایگاهی در حوزه و فلسفه ندارد. اینها چرندیات است . به قول معروف معتقد بودند که مثنوی معنوی را باید با انبُر جابجا کرد . یعنی اینقدر نجس و ناپاک است که نباید به او دست زد. من معتقدم بیان مطلب ، با این صراحت ، در شأن یک استاد و منتقد آثار ادبی نیست. همین آقایی که این حرف را زده ، حساب این را نکرده که علامه جعفری رحمه‌الله علیه با آن مقام علمی و عرفانی ۱۲ جلد تفسیر بر مثنوی معنوی نوشته که البته بنده چاپ قدیم را دارم و اخیرا چاپ ۱۵ جلدی در بازار آمده. خب در این ۱۵ جلد چه آمده؟ فقط انتقاد و نفی مطالب است؟ فقط سرکوب است . فقط اثبات نجاست است؟ نخیر . اغلب مطالبش تفسیرهای فلسفی است. نقدهایی هم داشته. اما خیلی کم. چه نتیجه‌گیری‌هایی در زمینه‌های فلسفی و کلامی و اخلاقی شده و حتی شرق‌شناسان و مولوی‌شناسان فرنگی ، چه استفاده‌هایی از این کتاب کرده‌اند که انسان، حیران میماند. آیا این درست است که ما بیاییم با نظرتنگی جلو ترویج آثار او را بگیریم. اگر در کتابخانه‌های ما ، مثنوی و سایر آثار مولوی را حذف کنند ، آثار عطار که عرض کردم خیلی‌شان خرافی است حذف کنند ، آثار سعدی که خیلی‌شان تغزُل و حتی غلام‌بارگی است حذف کنند و.... خب دیگر چه چیزی برای ما میماند. اگر دو روز دیگر دانشجوی ما خواست مقاله‌ای در مورد آثار مولوی یا سعدی تهیه کند به کجا مراجعه نماید . اگر من بخواهم در کلاس درسم یک نمونه از آثار عطار بیاورم چه کنم ؟ اصلا ادبیات هر کشوری مجموعه‌ای از همین آثار است. اگر اینها از بین برود پس ادبیات هم از بین می‌رود. این همان افراط‌هایی است که در اول انقلاب قرار بود در مورد برخی ابنیه تاریخی همچون مقبره فردوسی و مقبره حافظ و تحت‌جمشید و ... صورت بگیرد و با هوشیاری برخی دیگر از علما جلو آن گرفته شد. یک نکته دیگر اینکه میگویند مولوی سنّی بوده و لذا حرفهای فلسفی او برای ما شیعه‌ها ، کاربردی ندارد. ما خودمان اینقدر منابع فلسفی شیعه داریم که نیازی به آثار شخصی مثل مولوی نداریم. این هم یک اشتباه دیگر است. بسیاری از پایه‌گذاران فلسفه اسلامی سنی بوده‌اند. سهروردی سنی بوده. فارابی احتمالا سنی بوده. شیخ‌الرئیس احتمالا اسماعیلی بوده. کندی سنی بوده و... تا همین چندسال پیش ، رفرنس منطق در حوزه‌های شیعه سراسر جهان ، کتاب تهذیب‌المنطق از تفتازانی بوده که سنی متعصبی بوده است. سیوطی با آن آثار متعددش که در حوزه‌های ما تدریس میشود سنی بوده و... یک مورد دیگر اینکه می‌گویند مولوی راه افراط پیمود و بعد از ملاقات با شمس ، به اصطلاح خیلی خراباتی شد . خب این شاید درست باشد. اما در قسمت قبل، عرض کردم که یکی از آثار غیب‌شدن شمس این بود که مولوی به تنظیمات کارخانه برگشت و ملغمه‌ای از مناجات و خرابات شد. شاید لازم بود که مولوی پله‌هایی از ملکوت را هم طی می‌کرد تا درهای تازه‌ای از عرفان به روی او گشوده می‌شد که تا کنون بسته بوده. ملاقات با شمس این امکان را البته به مولوی داد.
دیگر اینکه ملاک قضاوت ما رقص‌های سماع دراویش فعلی نباشد. رقص‌ها و ادا اطوارهای فیلم‌های ترکیه‌ای که سالانه در قونیه پُر میشود ، نباشد . از کجا معلوم که مولوی هم اینطور میرقصیده و قر میداده؟ این استکه بنده فکر میکنم که نه باید مولوی را در حد اولیاءالله بالا برد و نه اینکه او را اینقدر منکوب کرد. او هم یکی مثل سعدی و عطار‌ . چطور عطار را روی سرمان می‌گذاریم و حلوا حلوا میکنیم اما آثار مولوی با آن غنای علمی بالا باید با انبُر جابجا کنیم؟ البته حساب حضرت حافظ از بقیه جداست. @tarikhbekhanim