مقبره دسته جمعی شهدای کربلا
نام این شهدا در کتیبه بالای آن هست.
این مقبره هم در نزدیکی مقبره امام حسین ع است.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، نوبت به رزم امام حسین ع رسید.
خب چند نکته را خدمت شما عرض کنم.
یکی اینکه از صبح روز عاشورا ، شخص امام حسین ع چند بار بر لشکر دشمن حمله کرد و چند بار یاران خودش را از محاصره نجات داد . دیگر اینکه چند بار به دشمن حمله کرد و خودش را بالای سر یارانش که در حال شهادت بودند رسانید از جمله بر بالای سر حبیب بن مظاهر و علی اکبر ع و قاسم بن حسن و حضرت عباس ع.
دیگر اینکه قبلا عرض شد به نقلی امام ع و حضرت ابالفضل ، با هم وارد میدان جنگ شدند و بعد دشمن بین آن دو فاصله انداخت و حضرت ابالفضل ع به شهادت رسید و بعد نوبت به امام حسین ع رسید.
و در پایان اینکه بر طبق نقل راویان در مقاتل معتبر ، آخرین وداع امام با اهلبیت برای حضور در میدان حدود ساعت ۳ بعداز ظهر بوده و ساعت شهادت ایشان ساعت ۵ .
خب حالا اگر بپذیریم که امام ع و حضرت ابالفضل ع ، با هم وارد میدان کارزار شده باشند ، پس امام بعد از شهادت حضرت ابالفضل و آخرین وداع با ایشان ، به خیمهها بازگشت و به اهلبیت خودش و خصوصا حضرت زینب س ، آخرین سفارشات و توصیهها را کردند و پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند.
سپس آماده رفتن به میدان شد و برای آخرین اتمام حجت ، طفل شیرخوار که علیاصغر باشد را به دست گرفت و جلو لشکریان کوفه رفت و برای او طلب آب کرد که این طفل رضیع به تیر حرمله ، به شهادت رسید.
در مورد این طفل رضیع ، چند نقل قول هست. یکی اینکه آخرین فرزند امام از رباب و نامش عبدالله و یا علی اصغر بوده و یا اینکه نامش عبدالله ، مشهور به علی اصغر بوده.
دیگر اینکه فرزند یکی دیگر از اهلبیت بوده و نامش عبدالله.
در زیارت ناحیه مقدسه فقط به طفل رضیع اشاره شده و میفرماید
أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک»
و به اینکه این طفل از چه کسی بوده اشاره نشده است.
در مورد اینکه حضرت علی اصغر توسط چه کسی به شهادت رسیده هم اختلافنظر هست. اما اغلب مورخین معتقدند که به تیر حرمله بن کاهل اسدی.
این حرمله ، برای خودش داستانی دارد بطوریکه در بین مورخین شیعه و سنی ، آدم منفوری است و حتی در بین اهل تسنن هم ، مَثَل شده و آدم بیرحم را به حرمله تشبیه میکنند.
این سگ کافر ، در شهادت حضرت عباس ع هم نقش داشت و در زمانی که همه روی جسد او ریخته بودند و اربا اربا میکردند ،او هم ضربات کاری به ایشان وارد میکرد.
حرمله ، تیرانداز ماهری بود و به درخواست عمرسعد ، تیر سه شعبهای به سمت علی اصغر پرتاب کرد بطوریکه گلوی او پاره شد و صدایش خاموش گردید.
در اینکه این تیر سهشعبه هم چه شکلی بوده اختلاف نظر هست.
به هر حال بعدها که مختار بر این کلب نجس دست یافت ، او را دستگیر نمود و دست و پایش را قطع کرد و سرش را به مدینه فرستاد و جسدش را آتش زد.
برخی از دوستان میپرسیدند که در مورد مجازات قتله کربلا توسط مختار ، در فیلم مختارنامه ، چیزهای دیگری نشان میدهد در حالیکه در مقاتل چیزهای دیگری نوشته شده.
باید عرض کنم که اولا در بین مورخین در این مورد اختلاف هست. مخصوصا اینکه خیلی از مورخین چه شیعه و چه سنی ، دوست داشتند که نهایت غیظ و خشم خود را نسبت به قتله کربلا نشان دهند و لذا به اصطلاح ، نمک و فلفل قضیه را زیاد کردند.
ثانیا اگر هم ، اینچنین باشد آیا به نظر شما درست است که در یک فیلم که قرار است جهانی بشود ، اینهمه خشونت به تصویر کشیده بشود که مثلا شمر را بگیرند و در دیگ روغن در حال جوش بیندازند تا سقط شود ؟
خلاصه اینکه قتل و مجازات حرمله ، خیلی باعث تسلی خاطر اهلبیت شد و به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد ، آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید. هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، او را نفرین کرد و سه مرتبه فرمود: خداوندا، حرارتِ آهن را به او بچشان!
منهال وقتی از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.
حضرت علی اصغر ع ، فرزند رباب بوده. این خانم ، مادر سکینه هم بوده است و از اعراب شامی بوده که نصرانی بودند و مسلمان شدند.
رباب در کربلا حضور داشت و جزو اسیران ، به شام رفت. نقل شده که در بازگشت از شام ، به کوفه و سپس کربلا رفت و در همانجا ساکن شد و تا یکسال عزاداری کرد تا اینکه در همانجا از شدت غم و غصه ، وفات کرد.
این قول البته خیلی ضعیف است و اغلب مورخین معتقدند که با اسرا به مدینه رفت و در سال ۶۲ در همانجا وفات کرد.
بنده معتقدم که ذکر این وقایع و نشر فضائل اهلبیت و همین کاری که ما داریم میکنیم ، ثواب بزرگی دارد . اما اگر خدای ناکرده مطالبی را خلاف واقع بیان کنیم ، این ثواب ، هباء منثورا و یا حتی گناه خواهد بود و لذا اقوال مختلف را با احتیاط و با اما و اگر زیاد مطرح میکنم تا ذهن خواننده مغشوش نگردد.
علی ایحال امام بعد از شهادت علی اصغر و دفن ایشان در پشت خیمهها ، باز هم بسوی میدان جنگ حرکت کرد و وارد معرکه شد که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، امام حسین ع کاملا تنها شد . برخی منابع از شخصی بهنام ضحاک بن عبدالله نام بردهاند که تا آخرین لحظه در کنار امام بود ولی در نهایت امام را رها کرد و فرار نمود. به قولی این آقا در حین نماز ظهر فرار کرد و به قول دیگری در لحظات آخر که عباس ع هم به شهادت رسیده بود ، فرار کرد.
ضحاک از صبح عاشورا با امام ، قرار گذاشت که تا جایی که برای امام ، فرد مفیدی است امام را یاری کند. اتفاقا از همان صبح چندین بار به دشمن حمله کرد و تعدادی از کوفیان را هم به قتل رسانید اما در نهایت فرار کرد. این مسئله ، میرساند که ضحاک از مرگ نمیترسیده ، چرا که صرف حضور در معرکه و جنگیدن در میان دشمنان ، شجاعت زیادی میخواهد. اما اینکه چرا در نهایت ، امام را ترک کرد ، این شاید برمیگردد به دنیاطلبی و علاقه به زن و فرزند. چرا که گاهی انسان به خاطر علاقه به زن و فرزند ، از خیلی چیزها میگذرد.
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت!
او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید :
«ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة.»
القصه ، امام در حدود ساعت ۱۵ به میدان رفت . اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان یعنی ذوالجناح متوجه قضیه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف گودال قتلگاه آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
به نقلی ، زمان شهادت امام حسین ع موقع اذان نماز عصر بوده است که حدود ساعت ۱۶ و نیم میشده.
منظور از این گودال قتلگاه که شماها خیلی شنیدهاید ، یک حفره در صحرای کربلا بوده که ذوالجناح امام را در آن انداخت. ذوالجناح نام اسب امام حسین ع بوده که میگویند از پیامبر ص به امام حسین ع به ارث رسیده بود. من خودم شخصا این نقل قول را قبول ندارم. چرا که پیامبر در سال ۱۱ هجری فوت کرد. چگونه اسب او در سال ۶۱ هجری زنده بوده و در میدان جنگ اینقدر شهامت به خرج داده؟
البته نقل قولهای دیگر هم هست . اما همه این نقل قولها ، معتقدند که ذوالجناح اسب خیلی چابک و باهوشی بوده و وقتی امام خیلی تیر و سنگ و نیزه و شمشیر خورد و خون زیادی از او رفت و بیحال شد ، امام را به داخل یک فرورفتگی انداخت تا از تیر و سنگ در امان باشد. به این حفره ، گودال قتلگاه میگویند. امام یکبار هم برای نوشیدن آب ، خودش را به نهر علقمه رسانده بود که دشمن فریاد زد که ای حسین ، چگونه آب میخوری در حالیکه چادرهای اهلبیت در حال غارت است؟ امام هم زود برگشته و آب نخورده بود.
خلاصه اینکه امام مدتی در این گودال بود و کسی جرات نمیکرد کار امام را یکسره کند. امام در این مدت مرتب ، استرجاع میکرد. دعا میخواند. امر به معروف و نهی از منکر میکرد و در نهایت شمر و یا سنان بن انس وارد گودال شده و سر مبارک امام را از قفا یعنی از پشت سر ، جدا کردند.
بعد از این واقعه ، یکی از اصحاب امام ع به نام سُوید بن عمرو که از شدت خونریزی ناشی از جنگ ، بیحال شده و روی زمین افتاده بود و همه فکر میکردند که به شهادت رسیده ، شنید که همه فریاد میزنند که حسین کشته شد. لذا خنجر خود را درآورد و به سمت کوفیان حمله کرد. کوفیان ، او را دوره کرده و به شهادت رساندند و این آقا آخرین صحابی امام بود که به شهادت رسید.
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
نزدیک غروب آفتاب ، سر امام را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از مسائلی که ذکر آن در اینجا لازم است ، مسئله بیماری امام سجاد ع در روز عاشورا است.
قبلا خدمت شما عرض کردم که در واقعه عاشورا تقریبا تمام فرزندان حضرت فاطمه س به شهادت رسیدند و هدف اصلی هم از اول همین بود و در این بین فقط حسن مثنی و امام سجاد ع باقی ماندند که حسن مثنی هم چندسال بعد ، به نقلی ، مسموم شد و به شهادت رسید.
اگر بپذیریم که امام باقر ع هم در سن طفولیت در کربلا حضور داشته ، میتوان گفت که ایشان هم جزو بازماندگان نسل فاطمه س است.
خلاصه اینکه تقریبا تمام مصادر و منابع ، معتقدند که امام سجاد ع ، کوچکتر از حضرت علی اکبر ع بوده است. اما مقام امامت از اول برای ایشان پیشبینی شده بود و در حدیث جابر که از طرف پیامبر ص ، صادر شده و نام ائمه ع در آن آمده و جزو احادیث معتبر شیعه و حتی سنی است ، نام امام سجاد ع به عنوان چهارمین امام ، آمده است و خصوصا اینکه به نام حضرت باقر ع ، اختصاصا اشاره شده که فرزند امام سجاد ع بوده و نه فرزند علیاکبر ع.
اینکه اصلا آیا حضرت علی اکبر ع ، زن و فرزند داشته یا نه ، خیلی محل اختلاف است و تنها سند مورخین در این رابطه ، سلام بر فرزندان علیاکبر ع در برخی زیارتنامهها است.
خلاصه اینکه امامت همیشه متعلق به فرزند ارشد نیست و شان و منزلتی است که خدا در اختیار هرکس خواست قرار خواهد داد.
خب حالا حضرت زینالعابدین ع در سفر کربلا همراه امام بوده و در منازل مختلف فرود آمده و شاهد ریز و درشت ماجرا بوده و باید حامل مقام امامت برای آینده هم باشد . چه عاملی باید ایشان را از شهادت نجات بدهد تا نسل فاطمه زهرا س ، قطع نگردد و سلسله امامت ادامه یابد؟ قطعا بهترین گزینه ، بیماری در روز عاشورا است. آن هم بیماری سختی که باعث چشمپوشی دشمن از او گردد و در هنگام غارت چادرها از قتل او هم صرفنظر کنند.
در روایات تاریخی داریم که حضرت سجاد ع تا روز تاسوعا سالم بوده اما امام حسین ع در اختفای او میکوشیده تا دشمن به وجود او پی نبرد. امام سجاد ع در شجاعت و جنگاوری ، هیچ از بقیه کم نداشته ، اما خواست خدا این بوده که به میدان نرود و بشود ذخیرهای برای آینده. چنان که در نقلهای بسیاری آوردهاند که : سپاه کوفه ، چندین بار قصد جان امام را کردند، اما همین شدت بیماری مانع آنها شد.
امام بعد از عاشورا ، سلامت خود را بازیافت و از همان لحظه شهادت امام حسین ع ، مقام سنگین امامت به دوش او گذاشته شد و روایات کلامی ، فقهی و تاریخی از او صادر گشت و همانطور که قبلا عرض کردم ، پایه و اساس علوم شیعه از ایشان آغاز شد. همان علومی که ما به عنوان شیعه به راحتی از آنها استفاده میکنیم و به آنها استناد و اقتدا و اجتهاد میکنیم و اهل سنت از آنها محرومند.
همین امام بزرگوار که خیلیها متاسفانه از لفظ زینالعابدین بیمار از او یاد میکنند و فکر میکنند در طول عمرش در بستر بیماری بوده ، در حملات لشکر شام به مدینه ، لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و در مقابل شامیان از خانه و خانوادهاش حفاظت کرد که شرح آن را جداگانه خواهم گفت.
خلاصه اینکه عمر سعد ، بعد از غارت چادرها ، دستور به جمعآوری اسرا کرد. خیلی از کودکان به خاطر حمله دشمن به چادرها ، در بیابان متواری شدند و برخی به شهادت رسیدند. به زنان بیحرمتی شد و اهلبیت پیامبر به بدترین وضع ممکن به اسارت گرفته شدند . اسرا را شبانه جمعآوری کردند و در قسمتی از صحرای کربلا جادادند و همان شب ، سر امام حسین ع را به همراه برخی سرها به شتاب به کوفه و نزد عبیدالله فرستادند.
از صبح زود روز یازدهم محرم ، عمر سعد دستور داد که کشتههای کوفیان را به خاک بسپارند و البته شهدای کربلا در صحرا رها شدند و در زیر آفتاب ماندند.
بعداز ظهر روز یازدهم ، سپاه کوفه و عمر سعد و شمر و سنان بن انس و سایرین ، همراه اسرای اهلبیت، راهی کوفه شدند . تعداد اسرا در حدود ۴ مرد و حدود ۱۰ زن و تعدادی کودک بوده است. مردان عبارت بودهاند از امام سجاد ع ، امام باقر ع ، حسن مثنی و یکی از نوههای امام حسن ع.
در برخی منابع ذکر شده که چند مرد دیگر هم بودهاند که جزو اهلبیت نیستند و غلام بودهاند.
زنان هم تعدادی از زنان اهلبیت ع و دختران امام حسین ع و تعدادی از زنان و دخترانِ اصحاب امام بودهاند. رباب ، همسر امام حسین ع هم جزو اینها بوده است.
سکینه ، رقیه ، فاطمه و زینب دختران امام حسین هستند که نام آنها جزو اسیران کربلا آمده است.
ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است که اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند. این احمقهای مذبذب ، همان مرد و زنهایی بودند که امام و اهلبیت را به کوفه دعوت کردند. ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم گفتهاند ولی بنده خودم این نقل قول را بعید میدانم.
چرا که مسیر کربلا تا کوفه با آن شرایط اسارت ، حداقل دو روز با سواره و با سرعت پیاده است. اگر اسرا ظهر روز ۱۱ راه افتاده باشند ، زودتر از عصر روز ۱۳ به کوفه نرسیدهاند. روز ۱۴ هم ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب(س) و عبیدالله گزارش شده است. جمله معروف «ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.
یک نقلی هست که میگوید عبیدالله قبل از ورود اسرا به کوفه ، سر امام حسین ع و حضرت عباس ع و سایر سرها را با یک فتحنامه پُر آب و تاب به شام فرستاد. یک نقل دیگر میگوید که سرها چندروز بعد همراه با اسرا به شام فرستاده شدند. بنده خودم نقل اول را صحیحتر میدانم که دلیل آن را انشالله فرداشب ذکر خواهم کرد.
@tarikhbekhanim