eitaa logo
تارینـــو (حال و حیاتی نو)
675 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
849 ویدیو
1 فایل
☀️در این کانال نکات کلیدی و حال خوب برای خوشبختی رو پیدا کنید🤩 همراه ما باشید❤️ https://zil.ink/tarino ارتباط با مدیر : @farghelit29
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ❁﷽❁ ( اینجا کربلاست 9) زمان کوتاهی از آمدن رقیه به خیمه نگذشته بود که صدای گریه اهل حرم بلند شد. رباب تا در خیمه رفت. لحظه‌ای به بیرون نگاه کرد و دست بر سر گذاشت. جلوی دهانش را گرفت و سیل اشک از دیدگانش جاری شد. رقیه که دیگر طاقت ایستادن روی پاهایش را هم نداشت، نیم خیز شد: چه شده است؟ بابا حسین به میدان رفت؟ با دست به گهواره اشاره کرد : او که بیرون از خیمه با علی اصغر دارد بازی میکند!! رباب زانوانش دیگر جان نداشت. یک دفعه بر زمین افتاد. زنان حرم دور او جمع شدند. همه اشک می ریختند. یکی از زنان رباب را در بغل گرفت: می‌خواهید به داخل خیمه بیارمش؟ رباب دست بر سینه ی زن گذاشت: نه، اباعبدالله از روی من خجالت می کشد. علی اصغر را به دست بابا حسینش سپردم. رقیه چشمهایش دیگر اشک نداشت. حتی قدرت تکلم را هم از دست داده بود. پلک هایش سنگین شده بود. دست و پایش چون مردگان سرد و بی جان شده بود. به سمت گهواره رفت. دستش را داخل آن برد و شروع به نوازش آن کرد : حتی تو؟ چرا تو؟ مگر شمشیر کشیده بودی؟ به من بگو... مگر به میدان رفته بودی؟ با هر سوالی که می کرد صدایش بلند تر میشد: مگر به دیدار باباحسین نرفته بودی؟ تو کجا رفتی؟ من قول داده بودم در حیاط بزرگ خانه یمان در کوفه تو را بچرخانم تا به خواب ناز بروی. الان خوابیده ای، خوابی که دیگر بیداری ندارد؟ جوابم را نمی‌دهی؟ عمه زینب همان لحظه وارد خیمه شد. وا مصیبتا، از علی اصغر. وای از غم دل حسین. وای بر روزگار سخت کربلا. وای از عطش، ووووووای از خونی که به آسمان رفت و بازنگشت . همه حرم را صدای گریه پر کرده بود. هر کس در گوشه ای عزادار نشسته بود. عمه زینب کمی رقیه را در بغل گرفت. ولی رقیه دیگر آن دختر پر جنب و جوش گذشته نبود. بدنی بی جان بود که فقط حرارت نفس کشیدنش خبر از زنده بودنش میداد. عمه زینب اشک هایش را پاک کرد. مانند کسی که هیچ غمی ندارد رفت و جلوی در خیمه رو به زنان کرد: وعده ی خدا حق است، از اینجا هر آن کس که رفت به بهشت خدا پا گذاشت. راضی به رضای خدا باشید سپس با شتاب از خیمه خارج شد و به سوی قتلگاه رفت. رقیه نمیدانست چرا، ولی میدانست آنجا انقدر مهم بوده است که عمه زینت سراسیمه خودش را به انجام برساند. انجا چه چیز در انتظار زینب بود؟!! ♻️ ادامه دارد.... ✍️به قلم :سرکارخانم آمنه خلیلی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ میثاق با ولایت، عرضه جمهوری اسلامی به جهان، معرفی حجاب و عفاف زینبی به تمام عالم، و تجربه سرد و گرم زندگی، و اتحاد عرب و عجم برای زمینه های ظهور حضرت مهدیست. تا کور شود هر آن که نتوان دید.. ✍️ به قلم :سرکارخانم مریم رضایت ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 دلمو به جاده ها زدم و...... 🎞️تولیدگر :جناب آقای مهرداد شاهسنایی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🟢 بار سنگین گذشته رو زمین بگذار و با..... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢سلام بر آن مظلوم بی یاور ..... 🎞️ تولیدگر : سرکارخانم سمیرا حاج محمّدی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈