eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
627 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
6 فایل
📿السلام علیک یا علی ابن الموسی الرضا📿❄️💫خوش اومدید 💫پخش زنده حرم رضوی🌹https://razavitv.aqr.ir/index/ ✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادری را پرسیدند؛ «کدامیک از فرزندان خود را»، «بیش از دیگری» دوست میداری؟ 💖مادر گفت؛ غایب آنها را تا وقتی که «بازگردد»، بیمار آنها را تا وقتی که «خوب شود»، کوچکترین آنها را تا وقتی که «بزرگ شود»، و،«همهٔ آنها را»، تا«وقتی که زنده هستم»دوست دارم.!!! قدر این «گوهر نایاب»، و «غیرقابل تکرار» را «تا هست»، بدانیم، «حرمتش»را، «عاشقانه پاس بداریم.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♥️ آن‌‌سفر‌‌ڪرده‌‌ڪه‌‌صدقافله‌‌دل همرهِ‌‌اوست؛ هر‌ڪجا هست خدایا به سلامت دارش! ٰ
داستان آموزنده🌹. «شیبانی» می‌گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که بیل به دست داشت و مشغول کار بود و عرق از پشت وی می‌ریخت. عرض کردم: به من اجازه دهید تا این کار را من انجام دهم، امّا ایشان فرمود: من دوست دارم مرد در طلب معیشت به گرمای آفتاب اذیت شود. . همچنین «فضل بن ابی قرّه» می‌گوید: امام را بیل به دست در حال کار دیدم و عرض کردم: بگذارید من یا غلامان این کار را انجام دهند. ایشان در پاسخ به من فرمود: نه، رهایم کنید، می‌خواهم خدای متعال مرا در حالیکه با دست خود کار کنم و مال حلال را با اذیت نفس خویش تهیه می نمایم، ببیند. (وسايل الشيعه-جلد12صفحه23و24). هرگاه پیامبر اکرم از شخصی خوشش می آمد از شغل او می پرسید اگر می‌گفتند او شغلی ندارند می‌فرمود از چشم من افتاد وقتی از آن حضرت علت آن را می‌پرسیدند می فرمود مومن اگر دارای شغل نباشد با دین فروشی زندگی خودش را اداره می‌کند. 📚 بحارالانوار جلد 103 صفحه 9 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند وقت پیش از آقا (آیت‌الله‌العظمی بهجت) پرسیدم: چطور می‌شود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را درک کرد؟» گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.» از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه‌ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته باشم؟ بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه 🔥سرم را انداختم پایین حساب و کتاب چشم‌هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💚‌‌﷽ـ وَ صَيِّرْنَا إِلَى مَحْبُوبِكَ مِنَ التَّوْبَةِ (دعای نهم صحیفه سجادیه) و مرا ببر به سمت همان توبه‌ای که تو دوستش داری! وقتی جنسِ دوستت دارم‌ها عمیق‌تر می‌شود؛ دیگر انتخاب‌هایت را به او می‌سپاری، تا همان کند با تو ... که خودش می‌خواهد! شبیه همین "مرا ببر" ها شبیه همین "برگرد" ها شبیه همین "با من باش" ها... با زبان تو، باید با تو حرف زد؛ اگر پای عشق در میان است... مرا ببر با خودت؛ به همان مسیری که اگر من یک قدم در آن بردارم، تو به سمت من خواهی دوید! (استاد شجاعی) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کراماتی از علامه طباطبایی ✔استاد بزرگوار علامه طباطبایی می‌فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغهای روی درخت، یکپارچه « الله! الله! » می گویند» و نیز می فرمود: «هنگامی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می‌کنم درختهای حیاط خانه هم با من ذکر می‌گویند.» ✔سیده نجمه السادات طباطبایی (دختر علامه) نقل میکردند: «زمانی در درکهٔ تهران بودیم که دیدم مرحوم پدر بر سجاده نماز، مشغول عبادت اند. همان لحظه به حیاط رفتم و مشاهده کردم که ایشان در حیاط قدم می زنند. باز به اتاق رفته و دیدم همان لحظه،سرگرم عبادت اند! تعجب کردم که چطور در یک لحظه ایشان در دو جا هستند! این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و مادر فرمود: «دخترم! مگر نمی دانی این دست از انسانها (اولیاء خدا) هنگامی که دست از عبادت می کشند، خداوند فرشته ای را به شکل آنان می آفریند تا به جای آنان عبادت کند؟!». •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ، بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .‌همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم . ‌‌‌ قسمتی از زندگی آیت الله العظمی 🦋 مرجع تقلید مرحوم سیدشهاب الدین مرعشی نجفی‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️بخشش در قیامت ...! 🎙 قالَ رَسولُ اللّٰه (ص) : أَنَّ رَجُلاً یدخلُ النّٰار ... لَقَد رَجَوْتُ ألّٰا تُعیدُنی إلَیها بَعدَ إذ أَخرَجتَنی مِنها ، فَیَقولُ اللّه تعالی: اِذهَبوا بِه إِلی الجَنَّة . پیامبر اکرم (ص) : هما نا فردی را به جهنم میبردند و گفت : من امید داشتم که من را به جهنم بازنگردانید بعد از خروج از آن ، پس خداوند متعال میفرماید : او را به بهشت ببرید . 📙جامع السعاداة ، ج ۱ ، ص ۲۸۵ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
• • "خیالِ روۍ‌تو در‌هر‌طریــق‌همراھِ ماست♥️🌱" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 قلبِى مَديٰنة حُبٍ كُلّ سُكّٰانِها أنْتِ دلم‌ شهر عشق‌ است‌... و تو تمام‌ مردمش‌ هستۍ!💚✨ ☁️🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹نشانه ایی ازقرآن🌹 🌸سوره بقره (آیه ۲۰۱ _۲۰۲) 🌿و بعضی می‌گویند: « ! به ما در دنیا (*نیكی*) عطا كن! و در آخرت نیز (*نیكی*) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ نگاه دار!»(۲۰۱) آنها از كار (و دعای) خود، و بهره‌ای دارند؛ و خداوند، است.(۲۰۲) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌چقدر زیبا کفت: ازعالمي پرسیدند بالاترین وزنه چندکیلو است که یه نفربزنه وبهش بگن پهلوان گفت بالاترین وزنه یه پتوی1کیلویی است که هنگام نمازصبح بتواندازروی خودبلندکند هرکی این وزنه روبلندکنه پهلوان است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠دنیای فریبنده💠 ✅ این جملات را با دقت بخوانید، چون جملاتیست که هر بند آن هزار معنا در خود نهفته دارد و برای آدم شدن ما کافیست؛ 🌷حضرت علی (ع) فرمودند: ⭕️ بر شما باد به سعى و کوشش برای آخرت، آمادگی و آماده شدن برای مرگ؛ ⭕️و فراهم کردن زاد و توشه در دنیایی که زاد و توشه فراهم است.(چون بعد از مرگ دیگر زاد و توشه‌ای نمی‌توان جمع کرد) 💢دنیا شما را نفریبد چنانکه پیشینیان شما و امتهاى گذشته و مردمان درگذشته را فریفت، آنان که از دنیا شیر فراوان دوشیدند و دچار غفلت و فریب آن شدند، زمان را بیهوده سپرى کردند، عمر تازه را کهنه نمودند، 💢سرانجام خانه ‏هایشان گورستان، و سرمایه‏ هایشان ارث این و آن گردید، (زمانی برای آنان می‌رسد که) کسانی که بر سر قبرشان می‌آیند را نمی‌شناسند، و به گریه کسانی که بر آنان بگریند، توجهی ندارند، و به ندای کسی که آنان را صدا بزند، جواب نمیدهند. 📕نهج‌البلاغه خطبه 221 🔷خدا نکند روزی فرا برسد که آنقدر درگیر و دار دنیا گرفتار شویم که این کلمات بلند امیرالمومنین (ع) درباره مذمت دنیا ، تأثیری ولو اندک در ما نگذارد و چون مردم زمانش نسبت به بیانش بی‌تفاوت شویم؛ خدا نکند به جایی برسیم که مسکن لذات دنیا، ما رو در برابر این جملات و مفاهیم بی‌تفاوت کند، خدا نکند...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بسیار چه کسانی در روز قیامت محشور می شوند؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥حکايتي شگرف از مقدس اردبيلي💥 ☘مير فيض الله تفرشي ، که از شاگردان مرحوم مقدس اردبيلي بود، براي انجام کاري شبانه از خانه بيرون مي رود. هنوز به در خانه مقدس اردبيلي نرسيده بود که مقدس از خانه بيرون آمد و متوجه روضه ي مقدسه علويه (ع)شد. حس کنجکاوي مير فضل الله او را به دنبال مقدس کشاند. نيمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب، لطف ديگري داشت. کوچه هاي نجف خلوت و خالي بودند، سکوت سنگيني بر گرده شهر سايه انداخته بود. گاه سکوت نشسته را صداي گريه ي کودکي يا ناله ي مرغي مي شکست. 🌸مقدس آهسته قدم بر مي داشت. سايه قامت رشيدش به روي ديوارهاي گلي مي افتاد و همراه او حرکت مي کرد. مير فيض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقيب او سر از پا نمي شناخت. در پشت نخل ها و ديوارها پنهان مي شد تا اگر مقدس نگاهي به عقب انداخت او را نبيند. هميشه آرزو کرده بود که شبي شاهد خلوت او با خدايش باشد و آن شب که به پندار خود، چنين فرصتي دست داده بود چقدر خوشحال بود. دلش در انتظار مشاهده ي وصال عارفانه استادش لحظه اي از تپش نمي ايستاد. 🌸مقدس تا به صحن حرم رسيد، درها گشوده شد. درکنار ضريح ايستاد و سلام کرد، صداي جواب زمزمه وار به گوش مير فيض الله رسيد و او گوش تيز کرد که ديگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابي خواهد شنيد. اما مقدس تنها دست به ضريح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چيزهايي زمزمه کرد و لحظاتي بيرون آمد وبه سوي مسجد کوفه رهسپار شد. ☘مير فيض الله باز از پي او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت . مير فيض الله از لاي در مسجد، چشم به طرف محراب دوخت. توي محراب کسي رو به قبله نشسته بود. مقدس نزديک شد و در کنار آن شخص زانوي ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. مير فيض الله از ديدن اين صحنه به تعجب و حيرت افتاد و با خود مي گفت: ⁉️اين کيست خدايا؟مگر داناتر از مولاي ما مقدس نيز کسي در اين شهر وجود دارد که مولاي ما خاضعانه در مقابل او زانو مي زند و از او سوال مي کند؟ 💔قلبش تپيد و بدنش لرزيد . هنوز از تماشاي صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بيرون آمد . مير فيض الله به کناري رفت و پنهان شد و مخفيانه باز به تعقيب مقدس پرداخت . مقدس خوشحال و قبراق راه مي رفت . نزديک حرم مطهر رسيده بودند که مير فيض الله تنحنحي (سرفه اي )کرد و مقدس فورا سر به عقب گرداند: 🌱مير فيض اللهً ! اينجا چه کار مي کني؟ عرق شرم بر پيشاني مير فيض الله نشست و از خجالت سر به زير انداخت و خاموش شد. مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد ودوباره سوال فرمود: - تو با من بودي اولاد پيغمبر؟! - بلي !براي پرسيدن سوالي به طرف خانه شما راه افتاده بودم . وقتي به نزديکي هاي در رسيدم شما از خانه بيرون آمده بوديد نخواستم مزاحم بشوم . اما حس کنجکاوي مجبورم کرد که دنبال تو بيايم و ببينم کجا مي روي ؟ ☘ملايمت و ملاطفت آخوند شرم و خجلت را از وجود فيض الله برگرفت و ميرفيض الله جرات کرد او را سوگند دهد که وي را خبر دهد از آنچه مشاهده کرده بود . مقدس قبول کرد و فرمود: 🌱مسئله اي از مسائل دين بر من مشکل شده بود، آمدم به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) و از آن حضرت پرسيدم. آن حضرت فرمود :« امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر (عج)در اين شهر است ، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن.» پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنيدم. 🌹السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع) 🌹السلام علیک یاحجت ابن الحسن العسکری(عج) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♥️🍃 💠 حاج محمد اسماعیل دولابی (ره): خوشحال کردن شخص محزون، چه با بذل مال و چه با حرف و سخن و چه با نشستن پهلوی او کفاره گناه است... 📚 مصباح الهدی ص 268 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥تلنگری تکان دهنده ✨ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛ ( قاف ۱۸) "از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند!" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❣پروفایل بسیار زیبای منتخب روز •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حضرت ایوب صبر کرد؟! 🎙 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ حضرت يونس درتاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود، 🔑کلیدش: "لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت حضرت أيوب به بیماریهای سختی دچارشد، 🔑کلیدش: "رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ" پس از درد و رنج نجات یافت حضرت إبراهيم درآتش افکنده شد، 🔑کلیدش: "حسبنا الله ونعم الوكيل" پس نجات یافت و پیروز گشت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
: ✍حضرت ادریس(ع) با هفت تن از شیثیان که تنها یاران باقی مانده ی او بودند خود را به بابل(عراق ) رساند و در مکانی که امروز مسجد سهله قرار دارد( مسجدی که طبق روایات، پس از ظهور حضرت حجت بن الحسن(ع) مکان اقامت (خانه) ایشان در زمان حکومتش خواهد بود.1) سکنا گزیدند. ادریس نبی(ع) و هفت یار همراهش شروع به تبلیغ یکتا پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی کردند. ❇️آنان هیچ فرصتی را برای شناساندن دین حق به مردم از دست نمی دادند. رفته رفته آوازه ی ادریس نبی(ع) در دنیای آن روز پیچید و پیامش به جان وجدان های کمتر آلوده شده ی جهان قابیلی نشست. 🖋هر روز افراد بیشتری برای شنیدن سخنانش راهی بابل می شدند. حضرت ادریس(ع) در مکان سکونتش شروع به تدریس کرد. ابتدا به شاگردانش نوشتن می آموخت و پس از آن معارف عمیق یکتا پرستی را به ایشان آموزش می داد. حلقه های درس تشکیل شد و هر روز بر تعداد آن افزوده می شد. خداوند بر ادریس نبی سی کتاب آسمانی نازل کرد که شامل پندها و اندرزهای آموزنده و بی نظیر و راهکارهایی برای شناخت حق از باطل بود.2 📚همچنین حضرت اولین کتابخانه ی تاریخ را در مکان اقامتش بنا نهاد. وی به معنای واقعی کلمه یک انقلاب علمی و فرهنگی را در عصر باستان رقم زد. 🌄انقلابی که توانست تعداد هفت یار اولیه ی او را به هزار نفر برساند و قدرت از دست رفته ی یکتاپرستان را تا حدی به ایشان بازگرداند. 📚منابع: 1)طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة،ص458. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج97، ص435 2) مجلسي، بحار الانوار، ج11 ص 276 و ص282 3) صدوق، علل الشرایع، ص28 باب19 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥پادشاه و فقیر ...! 🎙 روزی درویشی جایی نشسته بود... پادشاه زمانش با درباریان و نگهبانان از اونجا رد میشد.. هرکسی پادشاه رو میدید بلند میشد و جلوش خم میشد ... پادشاه رفت تا به درویش رسید درویش نگاهی عادی به پادشاه انداخت و سرش رو برگردوند پادشاه بدش اومد رو کرد به درویش و گفت: میدونی من کی هستم ...؟!☝️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز 🌺 ✍حق، حق است ... امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد : ⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود... هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم... هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد… سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به‌ من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️ همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است… هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید. راننده تبسمی کرد و گفت: ⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمده‌اید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر می‌کنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!! آن امام جماعت مسجد می گوید: وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم… 🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!! چنان زندگی کن که.......👇 کسانی که تو را می‌شناسند، اما خدا را نمی‌شناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌∞🖤∞ ❣ ❣ نمے‌دانم ڪجا خیمه‌ے عزا برپا ڪرده‌ای اما در حسنیه‌ے قلبم بہ عزا نشسته‌ام به امیداینڪہ تسلاے قلبت شوم سرت سلامت آقا...