4_293413254921716397.mp3
4.21M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠
⚜ #جزء_15 #قرآن_کریم ⚜
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
هر روز ماه مبارک رمضان در کانال :
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 #توصیه جالب آیت الله بهجت (ره)
به آقای پناهیان و همسرشان
🔴 #استاد_پناهیان
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان تکاندهنده خانم آل ایوب ( خاله نرگس) در مراسم افطاری خادمان رسانه ای مسجد مقدس جمکران:
من توی سازمانی دارم کار میکنم که همیشه توی برنامه کودک به خاطر صلوات و دعای فرج بازخواست شدم .
طبق شنیده ها ایشان برای دفاع از اعتقادات شون ممنوع از کار شدند و بناست بعد از رمضان دیگه برنامه ای نداشته باشند.
توی مملکتی زندگی میکنیم که یه مشت خواننده تازه به دوران رسیده با شعرهای مزخرفشون توی صداوسیما جولان میدن ولی پخش دعای فرج برای کودکان ایراد داره
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
🔸حضرت علامه طباطبایی:
ما بزرگترین و مهم ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اَطوار و شؤون زندگی ما مهم تر از آن نیست؛
آن است که خودمان را درست بسازیم،
کاری مهم تر از خود سازی نداریم.
🔻ما، ابد در پیش داریم...
هستیم که هستیم.
📍شما برای معدوم شدن و نابود گشتن آفریده نشده اید، بلكه برای بقاء و ابدیت بوجود آمدید.
و اینست و جز این نیست كه بواسطۀ مُردن از خانه ای به خانۀ دگری كوچ می كنید.
🔘🔸🔘🔸🔘🔸🔘
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
🔴هرکسی را بهر کاری ساختند..
🌷حجت الاسلام قرائتی:
✨من خودم به درد آخوندی نمیخوردم. یک عده هم غصه من را میخوردند و میگفتند: قرائتی تو در اخلاق که گیر داری، صدا هم که نداری، نمیتوانی روضه هم بخوانی، پس به چه درد آخوندی میخوری؟!
💥و لذا در یک روستا هم که رفتم مرا بیرون کردند. گفتند: تو نمیتوانی روضه بخوانی. مرا بیرون کردند، یعنی نامه نوشتند به امام جمعه کاشان آیتالله یثربی که ما این شیخ را نمیخواهیم.
روضه میخواندم و مردم میخندیدند.(خنده حضار).
🌟هرچه روضه میخواندم مردم میخندیدند. نامه نوشتند بابا این را نمی خواهیم!
📝من ،قرائتی روضهخوان ورشکسته هستم.
بعد شغلم را عوض کردم و پای تخته سیاه آمدم،کارم گُل کرد.
♻️اگر کسی در کنکور رفوزه میشود نگوید: خاک بر سرم! دو سال است پشت کنکور ماندم. برو خیاطی کن ممکن است لباس عروس بدوزی دویست هزار تومان مزدش بشود.
✅چه کسی گفته شما حتماً دانشگاه بروی؟ ممکن است کسی در دانشگاه رد شود و در حوزه قبول شود. در حوزه رد شود و در تجارت موفق شود.
🔰حدیث داریم اگر در یک شغلی شکست خوردید، نگویید: بخت من بد است. شغلت را عوض کن ..
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
4_5886315578964049995.mp3
6.96M
🍂ای دل وامونده ای دل تنهامونده
🍂دلی که از #رفیقای_شهیدش جامونده
🎤 بانوای: #حسین_سیب_سرخی
#صوت_شهدایی
#جامانده_منمـ😔
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
● 🌍 #ترک_گناه
● @tarkgonah1
°•✨| ترک گناه |✨•°
قسمت #121رمان سجاده صبر بعد هم به سمت دستشویی رفت. فاطمه رو کرد به سها و گفت: زودتر برو سها جون، ا
قسمت #122رمان سجاده صبر
سهیل با غیض سرش رو باال آورد و گفت: خیلی هم خوب میدونی اون نامه ها رو کی فرستاده؟
فاطمه با تعجب گفت: اما ...
ولی سکوت کرد، سهیل گفت: اما چی؟ ... بگو ... نمیدونی؟ ...
و صداش رو باالتر برد و گفت: نمیدونی؟
فاطمه با صدای آرومی گفت: اون موقع نمیدونستم
سهیل با خشم لبش رو گاز گرفت و بعد از چند لحظه گفت: حاال که میدونی ... منم میدونم ...
-اما...
-هیچی نگو فاطمه ... هیچی نگو ...
فاطمه با چشمهای اشکبار لبخندی زد و گفت: هزار تا دلیل و مدرک مستند از خیانتت شنیدم، حتی تاییدش رو از
زبون خودت گرفتم، باز هم بهت اعتماد کردم ... و تو ... به خاطر دو تا نامه ... به خاطر چیزی که برات ثابت نشده ...
تو ... تو حتی بهم اجازه حرف زدن هم ندادی ...
سرش رو انداخت پایین و آروم تکونشون داد، استکان چایی رو برداشت و به سمت آشپزخونه رفت.
سهیل هم چیزی نگفت، خودش گیج تر از اون بود که بتونه تحلیل کنه، فشار عصبی ای که این مدت بهش وارد شده
بود قدرت تفکر رو ازش گرفته بود ... فقط میخواست هر چه زودتر از اینجا بره ... شاید اوضاع عوض میشد ... شاید
میتونست باور کنه فاطمه بهش دروغ نگفته ....
محکم مشتی به دیوار خونه زد، از شدت مشت سهیل گچهای دیوار فرو ریختند، اما سهیل هیچ دردی احساس نکرد،
دلش میخواست هر چه زودتر همه چی درست بشه... دندون هاش رو محکم روی هم فشار داد و مشغول جا به جایی
وسایل شد...
فاطمه که از مشت سهیل ترسیده بود، نگاهی به شوهرش انداخت و وقتی صورت سرخ شده و دست مشت شدش رو
دید فهمید اوضاع واقعا خراب تر از چیزیه که فکرش رو میکرد، با دستش اشکهاش رو پاک کرد و بدون هیچ حرفی
مشغول جابه جایی وسایل شد.
خداحافظی غم انگیز، سفر پنهانی تو دل شب، حتی سهیل بهش اجازه نداده بود از مادرش خداحافظی کنه و حاال این
جاده تاریک و بی رنگی که اونها رو به مقصد نامعلومی وصل میکرد ... دلش خیلی گرفته بود، گریه های سها رو که به
یاد آورد احساس کرد با این که چند ساعتی بیشتر نیست که ازش جدا شده اما دلش بی نهایت برای سها تنگ شده
... ضبط ماشین رو روشن کرد، تا شاید چیزی اون سکوت وحشتناک رو توی اون شب سیاه بشکنه:
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹