5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیبای خشکسالی و ...
#دکتر_انوشه
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#شهیدانه
فاطمه خانم دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گلدار خرید، گفت:
«خانم این چادر را برای دخترمان بدوز، بگذار بهمرور با چادر سر کردن آشنا شود.»
از آن به بعد هر وقت پدر و دختر میخواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد میگفت:
«نمیخواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه میدوید و چادر سر میکرد و میدوید جلوی بابا و میگفت «بابا خوشگل شدم؟»
باباش قربانصدقهاش میرفت که خوشگل بودی، خوشگلتر شدی عزیزم، فاطمه ذوق میکرد.
یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود، گفتم:
«امروز بدون چادر برو» فاطمه نگران شد گفت:
«بابا ناراحت میشود» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون، وقتی آقا جواد نماز میخواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن میکرد و همان چادر را سَر میکرد و به بابایش اقتدا میکرد و هر کاری بابایش میکرد، او هم انجام میداد.
شهید جواد محمدی🕊🌹
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
اینو بزارید پس زمینه گوشیتون
تا اگه خواستید توی گوشی گناهی بکنید
به این متن نگاه کنید و منصرف بشید از گناهتون . .🖐🏽!'
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 گناه اکثر جهنمی ها ......
#عالی
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•✨| ترک گناه |✨•°
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۴۰ نیمهشب باز قلم مرا به خلوت میخواند. درد دل میکنم
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۴۱
حساب و کتاب سلف دانشگاه، چند روزی است فکریام کرده. هرچه حساب میکنم میبینم روزانه تعداد زیادی غذا اضافه میماند و اسراف میشود. نامیزانیِ این حساب و کتاب، نامیزانم میکند. زنگ میزنم به مهرداد. میکوشد که حالیام کند این تعداد اضافه آمدن غذا در مقایسه با تعداد کلی غذاها، طبیعی است. من اما از چیزهای نادرستی که برایمان طبیعی شده میترسم!
بیطاقتیام را با مهرداد شریک میشوم. شب که میشود میرویم به سلف. تعداد زیادی از غذاهای باقیمانده را بستهبندی میکنیم. ماشینی جور میکنیم و از دانشگاه بیرون میزنیم. فاصله نسبتا زیادی را تا آن سوی تهران طی میکنیم؛ جایی که انگار تهران در آن رنگی نیست! بارانِ زمستان، میچکد روی شیشه ماشین و سُر میخورد. دستم را از ماشین بیرون میبرم تا چند قطرهای را شکار کنم. میرسیم به آنجا که باید... تا از ماشین پیاده میشوم خشکم میزند. قابِ غریب روبرویم، دلم را به هم میریزد. پسرکی که جثهاش میگوید عدد سنش هنوز دو رقمی نشده، دستها و زانوهای کوچکش را روی زمینِ خیسِ بارانخورده گذاشته؛ جایی نزدیک شیرابههایی که باران نتوانسته بشویدش. خواهری که قدش اندکی- فقط اندکی!- بلندتر است، کفشها را درآورده و پاهای کوچکش را بر پشت برادر گذاشته و توی تاریکی شب، چشم تیز کرده که لقمه نانی بین زبالههای مردم بیابد. میخواهم جلو بروم اما پای رفتن ندارم. مهرداد چند تا غذا میبرد برایشان. خواهر، سرش را از میان زبالههای سطل بیرون میکشد؛ چشمهایش توی تاریکی برقی میزند. ترکیبِ سیاهی از اندوه و غبارِ نمزده، گونههای کوچکش را پوشانده. چیزی میگوید و دوتایی، با برادر، دست هم را میگیرند و به دو میروند. کلمات از ذهنم میگریزند. ساعتی بعد برمیگردیم. غذاها تمام میشوند اما شب، تمام نمیشود. آن برادر و خواهر انگار خواب را هم با خود به دو برده بودند... حساب و کتاب قلبم هنوز نامیزان است... بیخوابی میکشاندم پای قفسه کتابهایم. انسانِ کاملِ علامهی شهید را برمیدارم و ورق میزنم. کلمات با صدای علامه در ذهنم مرور میشوند:«فرق انسان و غیرانسان این است که انسان، صاحبدرد است.» بغضِ گلوگیر، شعر میشود در ذهنم: هرکجا دردی، دوا آنجا رود...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۴۲
مسافر جاده میشوم و میروم به ورامین؛ خانهی مادربزرگ. مهربان است و معنوی؛ مثل همه مادربزرگها. از هیاهوی دنیا که خسته میشوی، میتوانی پناه ببری به کنج خانهاش. هرسال نزدیک عید که میشد، خودم را میرساندم به خانهاش که دستتنها نماند برای خانهتکانی. امسال هم گردگیری خانهاش روزیام میشود! پنجشنبهی قبل از عید است. مادربزرگ مرا که توی قابِ در میبیند، از احوال فاطمه میپرسد:«چرا دخترعموت رو نیاوردی؟» میزنم به در شوخی:«تنهایی خونه رو بهتر تمیز میکنم!» لابد مادربزرگ فکر میکرده حالا که دوتا شدهایم، گذارم به خانهاش نمیافتد. خوشحال شده بود از دیدنم. جلدی زنگ زد که امین، پسرداییام بیاید به کمک.
تمام وقت را خندیدیم و کار کردیم. گردهای خانه رفتهرفته پاک میشدند و من فکر میکردم، میشود خدای محولالاحوال، سال نو که میرسد، گردهای دل مرا هم پاک کند؟...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔 #راستی_دردهایم_کو
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥صد بار اگر توبه شکستی،باز آ...
🎙#استاد_انصاریان
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
الهی!
عمر مرا تا زمانی که صرف طاعت تو شود، دراز گردان و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بگیر و به سوی خود ببر..
صحیفهسجادیه،دعای20
🕊️قرار شبانه با شهدا🕊️
ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
محب اهلبیت🌸
سرباز امام زمان🌸
وان شاءالله شهادت 🍃😍
امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🌸
♥مهدی باکری♥
ان شاءالله شهید مهدی باکری
دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️
اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَجبحقزینبکبرے
مشمولدعایشهداءباشید
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1