💠دنیای فریبنده💠
✅ این جملات را با دقت بخوانید، چون جملاتیست که هر بند آن هزار معنا در خود نهفته دارد و برای آدم شدن ما کافیست؛
🌷حضرت علی (ع) فرمودند:
⭕️ بر شما باد به سعى و کوشش برای آخرت،
آمادگی و آماده شدن برای مرگ؛
⭕️و فراهم کردن زاد و توشه در دنیایی که زاد و توشه فراهم است.(چون بعد از مرگ دیگر زاد و توشهای نمیتوان جمع کرد)
💢دنیا شما را نفریبد چنانکه پیشینیان شما و امتهاى گذشته و مردمان درگذشته را فریفت،
آنان که از دنیا شیر فراوان دوشیدند و دچار غفلت و فریب آن شدند،
زمان را بیهوده سپرى کردند،
عمر تازه را کهنه نمودند،
💢سرانجام خانه هایشان گورستان، و سرمایه هایشان ارث این و آن گردید،
(زمانی برای آنان میرسد که) کسانی که بر سر قبرشان میآیند را نمیشناسند،
و به گریه کسانی که بر آنان بگریند، توجهی ندارند،
و به ندای کسی که آنان را صدا بزند، جواب نمیدهند.
📕نهجالبلاغه خطبه 221
🔷خدا نکند روزی فرا برسد که آنقدر درگیر و دار دنیا گرفتار شویم که این کلمات بلند امیرالمومنین (ع) درباره مذمت دنیا ، تأثیری ولو اندک در ما نگذارد و چون مردم زمانش نسبت به بیانش بیتفاوت شویم؛
خدا نکند به جایی برسیم که مسکن لذات دنیا، ما رو در برابر این جملات و مفاهیم بیتفاوت کند،
خدا نکند...!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بسیار #تاثیرگذار
چه کسانی در روز قیامت #لال محشور می شوند؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️ایت الله ناصری دولت آبادی:
🌹حاج آقا معین شيرازي كه از رفقای ما بود - خدا او را رحمت کند - این داستان را نقل میکرد.
🌹سیدي بسیار پاک وپدر عیال علامه طهرانی بود. ایشان می گفت: ما با یکی از تجار تهران كه ساکن تهران بود، بسيار رفیق بودیم.آن شخص، تاجر فرش بود و علاوه بر آن، چند مزرعه در اطراف تهران داشت.
🌹 یک روز آمد گفت: حاج آقا! من داستان
عجیبی دارم.
🌹مدتي قبل سراغ زمينهاي كشاورزيمان رفته بوديم. کشاورزها گندمها را درو کرده و سهم هر کس را جدا کرده بودند. با كشاورزها دور هم نشستیم و داشتيم چايي میخوردیم.
🌹دیدیم یکي از این زنبورهاي قرمز بزرگ آمد و نشست روي گندمها. و یک گندم برداشت و رفت. ما تعجب کردیم که یعنی چه؟ زنبور که گندم نمی خورد. زنبور، دنبال شیرینی مثل انگور، کشمش، شیره و امثال اينها ميرود.
🌹گفتیم حتماً اتفاقی بوده است. طولي نکشید که دو مرتبه آمد و یک گندم ديگر برداشت و رفت. چهار، پنج تا گندم، يكي يكي برداشت و رفت.
🌹من گفتم: «یک سِری در این کار است. بروم ببینم قضيه چیست.» وقتی گندم بعدي را برداشت و رفت، من هم دنبال او رفتم. رفت پشت يک دیوار؛ من هم به آن طرف دیوار دویدم؛ ديدم به یک شکافی رفت که داخل ديوار بود. جلو رفتم و نگاه کردم؛ دیدم آنجا يک گنجشک کور است که وقتی صدای زنبور را شنید، جیک جیک کرد و دهان خود را باز کرد. این زنبور هم گندم را در دهانش گذاشت و برگشت.
🌹میگفت: دیگر در و دکان را تخته کردم، تا یک مقداری به خودم برسم.
🌹با خود گفتم: من خدای به این مهربانی دارم که این گنجشک کور را اینجا فراموش نمیکند؛ آيا من را فراموش میکند؟ !
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️سوختن بیست سال ثواب با این گناه ...
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
💠چند پند آموزنده
🌺سه چیز برادر را از برادر جدا میکند
🔹 زن 🔹 زر 🔹 زمین
🌺سه چیز در زندگی یکبار به تو داده میشود
🔹 والدین 🔹 جوانی 🔹 شانس
💐سه چیز را همیشه بخور
🔹 سیب 🔹 سیر 🔹 سرکه
💐سه چیز را هرگز نخور
🔹حق 🔹مال حرام 🔹غصه
🌹با سه چیز همیشه دوستی کن
🔹 عشق 🔹 عدالت 🔹 عبادت
🌹سه چیز را از دست نده
🔹 برادر 🔹 رفیق 🔹امید
🌸سه چيز انسان را تباه ميکند
🔹 حرص 🔹 حسد 🔹حماقت
🌸سه چيز را بايد افزايش داد
🔹 دانش 🔹 دارایی 🔹درخت
🌷سه چيز باعث سقوط انسان است
🔹 غرور 🔹 دشمنی 🔹جهل
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
تو را عزت همیباید که آن فرعون را شاید
بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایتها
خنک جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر
پی اومید آن بختی که هست اندر نهایتها
دهان پرپست میخواهی مزن سرنای دولت را
نتاند خواندن مقری دهان پرپست آیتها
ازان دریا هزاران شاخ شد هر سوی و جویی شد
به باغ جان هر خلقی کند آن جو کفایتها
دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی
به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایتها
اگر خوکی فتد در مشک و آدم زاد در سرگین
رود هر یک به اصل خود ز ارزاق و کفایتها
سگ گرگین این در به ز شیران همه عالم
که لاف عشق حق دارد و او داند وقایتها
تو بدنامی عاشق را منه با خواری دونان
که هست اندر قفای او ز شاه عشق رایتها
چو دیگ از زر بود او را سیه رویی چه غم آرد
که از جانش همیتابد به هر زخمی حکایتها
تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش
که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایتها
🎙#دکترالهیقمشهای
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حضرت ایوب صبر کرد؟!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حضرت يونس درتاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود،
🔑کلیدش:
"لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت
حضرت أيوب به بیماریهای سختی دچارشد،
🔑کلیدش:
"رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ"
پس از درد و رنج نجات یافت
حضرت إبراهيم درآتش افکنده شد،
🔑کلیدش:
"حسبنا الله ونعم الوكيل"
پس نجات یافت و پیروز گشت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#قصه_سی_و_پنج:
✍حضرت ادریس(ع) با هفت تن از شیثیان که تنها یاران باقی مانده ی او بودند خود را به بابل(عراق ) رساند و در مکانی که امروز مسجد سهله قرار دارد( مسجدی که طبق روایات، پس از ظهور حضرت حجت بن الحسن(ع) مکان اقامت (خانه) ایشان در زمان حکومتش خواهد بود.1) سکنا گزیدند. ادریس نبی(ع) و هفت یار همراهش شروع به تبلیغ یکتا پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی کردند.
❇️آنان هیچ فرصتی را برای شناساندن دین حق به مردم از دست نمی دادند. رفته رفته آوازه ی ادریس نبی(ع) در دنیای آن روز پیچید و پیامش به جان وجدان های کمتر آلوده شده ی جهان قابیلی نشست.
🖋هر روز افراد بیشتری برای شنیدن سخنانش راهی بابل می شدند.
حضرت ادریس(ع) در مکان سکونتش شروع به تدریس کرد. ابتدا به شاگردانش نوشتن می آموخت و پس از آن معارف عمیق یکتا پرستی را به ایشان آموزش می داد. حلقه های درس تشکیل شد و هر روز بر تعداد آن افزوده می شد. خداوند بر ادریس نبی سی کتاب آسمانی نازل کرد که شامل پندها و اندرزهای آموزنده و بی نظیر و راهکارهایی برای شناخت حق از باطل بود.2
📚همچنین حضرت اولین کتابخانه ی تاریخ را در مکان اقامتش بنا نهاد. وی به معنای واقعی کلمه یک انقلاب علمی و فرهنگی را در عصر باستان رقم زد.
🌄انقلابی که توانست تعداد هفت یار اولیه ی او را به هزار نفر برساند و قدرت از دست رفته ی یکتاپرستان را تا حدی به ایشان بازگرداند.
📚منابع:
1)طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة،ص458. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج97، ص435
2) مجلسي، بحار الانوار، ج11 ص 276 و ص282
3) صدوق، علل الشرایع، ص28 باب19
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥پادشاه و فقیر ...!
🎙#استاد_عالی
روزی درویشی جایی نشسته بود...
پادشاه زمانش با درباریان و نگهبانان
از اونجا رد میشد..
هرکسی پادشاه رو میدید بلند میشد و جلوش خم میشد ...
پادشاه رفت تا به درویش رسید
درویش نگاهی عادی به پادشاه انداخت و سرش رو برگردوند
پادشاه بدش اومد رو کرد به درویش و گفت:
میدونی من کی هستم ...؟!☝️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز
🌺#بسیار_زیبا
✍حق، حق است ...
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد :
⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود...
هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم...
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدهاید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن که.......👇
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
∞🖤∞
❣ #سلام_امام_زمانم❣
نمےدانم ڪجا خیمهے عزا برپا ڪردهای
اما در حسنیهے قلبم بہ عزا نشستهام
به امیداینڪہ تسلاے قلبت شوم
سرت سلامت آقا...
#آجرڪ_اللے_یا_صاحب_الزمان
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣