eitaa logo
تصاویر کتابهای رضوان
2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3 ویدیو
13 فایل
کانال فروش کتاب : @child_book کانال معرفی کتابهایی با قیمت مناسب یا موجودی کم : @kamketab ادمین ثبت سفارش: @book_20 ادمین ثبت سفارش: @clerk2 تحت مدیریت کانال بزرگ کودک خلاق @koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا اینجا و اونجا
برشی از کتاب در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است: تو چرا بخشیدی و من چرا نمیبخشم حسین حرّ پیش از این که نماد گذشت خدا از گناه بنده اش باشد نمونه‌ی گذشت بنده‌ای از جفای بنده ای دیگر است. گویی حرّ در کربلا ظهور کرد، تا گذشت در میان ما رواج پیدا کند. اما روضه‌ی حرّ را چنان تفسیر کردیم، که دلمان برای گذشت کردن تکان نخورد. ما با روضه ی حرّ، دنبال تکان دادن دل خدا هستیم. نه دل خودمان. یک عمر هیزم در آتش کینه ریختیم و شمشیر زهرآگین کینه را صیقل دادیم. ولی یکبار به خودمان نگفتیم. مگر این کسی که کینه اش را به دل گرفته ایم و اورا سزاوار گذشت نمیدانیم چه کرده؟! مگر دل زینب سلام الله علیها را لرزانده؟! چرا تو از حرّ گذشتی و من از کسانی که در حقم جفا کردند نمی گذرم...
dar miane roozehayat.pdf
650.4K
نمونه صفحات کتاب در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است نوشته محسن عباسی ولدی
برشی از کتاب: شب آن روزی که می خواستیم دنبال کارنامه برویم خیلی سخت گذشت. تا صبح خواب های کج و معوج می دیدم، مثلا دوچرخه سواری می کردم و با سر داخل دره می افتادم. دره هایی که در فیلم های خارجی دیده بودم؛ دیده بودم که ماشین پایین می افتد و آتش می گیرد من هم در خواب می دیدم که با دوچرخه می افتم و دوچرخه ام آتش می گیرد.فکر هم نمی کردم دوچرخه باید برای چه منفجر شود. از این خواب که می پریدم می رفتم داخل خواب بعدی.توپ فوتبال چهل تکه جلوی چشمم می آمد.با لذت بازی می کردم. با سوباسا هم گروه بودم. با هم کاکرو را دریبل می کردیم. نامرد کاکرو وقتی میخواستم به سوباسا پاس بدهم آن چنان به ساق پایم زد که فریادم بلند شد…
برشی از کتاب باغ طوطی: – کوفه قبرستانی است که در سکوت مرگ فرو رفته. – با این حساب این قبرستان نیازی به طوطی ندارد. مگر نه؟ میثم با تأسف سری تکان داد و آهسته گفت: «روزگاری این سرزمین باغی بود که همه در سایه نعمت هایش زندگی خوشی داشتند ولی… – نمی خواهی بگویی که آن زمان درست مدت خلافت علی بوده؟ – چرا همین گونه بود. او بهشتی ساخته بود که در آن به احکام خدا عمل می شد. بهشتی که در آن سرخ و سیاه و سفید فرقی نداشتند. همه با هم برابر بودند و زندگی در آن … – شعار بس است مرد عجم! این قدر خوش زبانی نکن. عبایش را روی دسته تخت انداخت. حریر زیبایی که زیر عبا پوشیده بود در نسیم تکانی خورد. تن صدایش را نرم تر کرد و ادامه داد: «ببین همین حالا می گویم تو را خواهم بخشید اما به یک شرط… میثم که کمی به پای چپش تکیه کرده بود سعی کرد راست بایستد. جای ضربه ای که سرباز به پهلویش زده بود بدجوری زجرش می داد. مجبور بود سنگینی اش را روی نیمه دیگر بندش بیندازد. – اگر همین جا، در جمع بزرگان کوفه به علی ناسزا بگویی و اذعان کنی هرچه به تو گفته دروغ بوده تو را رها می کنم. بدون هیچ قید و شرطی. – تو؟ به زودی دستور خواهی داد که دست و پای مرا قطع کنند و زبانم را بیرون بکشند و دهان را بدوزند. – باور نمی کردم من این قدر سنگدل باشم. – این را مولایم علی به من مژده داده. – من نمی دانم که علی چه به شما داده است که مرگ را این قدر دوست دارید. از پنجره دور شد و گفت: «پس آن دروغگو به تو گفته که چطور تو را خواهم کشت. اگر همین الآن رهایت کنم قبول می کنی که او دروغ گفته؟ مکثی کرد و در را نشان داد و گفت: «می توانی بروی». میثم تکان نخورد. پسر زیاد چرخید و رو به خنجری که به دیوار نصب بود گفت: «اما با این حرف هایی که تو زده ای رها کردنت حماقت است. من تو را به گونه ای خواهم کشت و زجر خواهم داد که مولای دروغگویت رسوا شود.» – او داماد پیامبر بود و در دامانش پرورش یافته بود. هرگز دروغ نمی گفت و هیچ وقت لب به بیهوده نمی گشود. من جز راستی چیزی از او ندیده ام. به طرف مردهایی که ایستاده بودند رو کرد و گفت: «اینان می توانند گواهی دهند که علی چگونه مردی بود.» – ولی همه می گویند او دروغگو بوده. – همه می دانند هرچه گفته به حقیقت پیوسته. – نمی دانستم که طوطی علی این قدر می توانی بلبل زبانی کند. اما من باغ او را ویران می کنم. – طوطی هنگامی زنده است که باغی باشد. اگر باغی نباشد همان بهتر که طوطی ای هم نباشد. پسر زیاد که از حاضر جوابی میثم به خشم آمده بود ریش سفید او را گرفت و کشید و به چشمان او خریده شد و گفت: «علی این را هم گفته بود که …» می خواست دستور دهد که همان جا سرش را جدا کنند که صدای زنگوله مخصوص بلند شد.
سقای حرم
جایزه دخترانه
کتابهای نارنجی ۳۱ قصه تصویری تیر ماه
قاصدک کربلا