📚 طعم شیرین خدا
این مجموعه ی شش جلدی برای چشاندن حلاوت ارتباط با خالق هستی به مخاطب نوجوان و جوان و بزرگسالان است.
این مجموعه که جزو معدود آثار جوان پسند در این زمینه است، با بیانی روان، ادبیاتی لطیف و با استفاده از آیات و روایات به معرفی پروردگار عالم پرداخته و همچون دیگر آثار استاد عباسی ولدی، جزو کتب پرفروش به حساب میآید.
جلد 1⃣ من با خدای کوچکم قهرم
در این جلد با گفتارهایی خودمانی درباره عظمت پروردگار متعال صحبت شده است. نویسنده معتقد است اگر خدایی که در ذهن ماست، بزرگ نباشد، پرستیدنی نیست... خدا را باید بزرگ دید تا طعم شیرین بیمثالش را چشید.
جلد 2⃣ می شود اینقدر مهربان نباشی؟!
در جلد دوم، مهربانی و محبت خداوندی توصیف شده است. به سوالاتی از این قبیل پاسخ می گوید: «خدا برا بندههایی که دوسشون داره چیکار میکنه؟» «چه جوری میشه هر لحظه در حال بندگی بود؟» و...
جلد 3⃣ با تیغ مهربانی ات آخرش میکشی مرا
این جلد هم درباره «مهربانی» خدا نوشته شده و بیشتر بر جنبههای بخشندگی ذات ربوبیت تأکید دارد. «چرا همهاش از خدای اخمو حرف میزنیم؟!»، «خدا سخت میبخشه یا آسون؟»
جلد 4⃣ با رشته محبتت به کجا می کشی مرا؟!
در این جلد لطف و فضل الهی را با زبانی شیرین به مخاطب یادآور شده و امید به خداوند را از زاویههای گوناگون بررسی کرده است.
جلد 5⃣ با شکر شکرت شیرین می شود کامم
در ابن جلد شکرگزاری و توجه به نعمات خدای متعال محور گفتارهای آن است. نویسنده معتقد است بدون توجه ریزبینانه به نعمتهای خدا، نمیتوان به خوبی شکر آن عزیز بنده نواز را به جا آورد.
جلد 6⃣ با حمد جا را برای فرشتگان تنگ میکنیم
در این جلد درباره «اهمیت شکر» حرف می زند و کسی که خودش را غرق نعمت بداند،اهل شکر می شود.بخش زیادی از این کتاب درباره این است که چرا ما خودمان را غرق نعمت نمی دانیم و باید چه کار کنیم که این حس به ما دست بدهد.
📚 درباره کتاب پنجره های تشنه:
وقتی از مهدی قِزِلی خواسته شد تا همراه با کاروان سفینه النجاه شود و لحظههای ناب سفر دو هفتهای ضریح جدید امام حسین(ع) از قم تا کربلا را در قالب روزنوشت بنویسد شاید کمتر کسی از جمله خود نویسنده باور میکرد که «پنجرههای تشنه» حوادث و اتفاقاتی را در خود جای دهد که به خوبی بیانگر طوفان احساسات و ارادت مردم کشورمان به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) را روایت کند.
کتاب «پنجرههای تشنه»، فقط یک سفرنامه نیست که صرفاً به توصیف اماکن و آدمها و غذاهای هر محل و مکان بپردازد، بلکه نتیجه نگاه هنرمندانه، کنجکاو و نکتهیاب نویسنده در برخورد با مردمان هر منطقه است. نگاهی که رهبر معظم انقلاب در تقریظ خود بر این کتاب آن را بسیار خوب و با ذوق و سلیقه دانستهاند. قزلی برای نگارش اثر خود هرجا که لازم بوده با نگاهی جامعهشناسانه به موضوعات، اتفاقات و شرایط نگاه کرده و گاهی نیز همانند یک دوربین بیطرف اما تیزبین به ثبت و ضبط رویدادها پرداخته است و البته در این میان گاهی نیز با توجه به دغدغهها و حساسیتهایش به نقد برخی افراد و یا برخوردهایشان پرداخته است و با این کار توانسته شیوه ابتکاری خود را در سفرنامه نویسی عملی کند.
رهبر معظم انقلاب در تقریظی بر این کتاب که بیشتر دلنوشتهای است از جان مشتاق حضرت آقا خطاب به امام حسین علیهالسلام، چنین مرقوم فرموده است:
«بسماللهالرّحمنالرّحیم
این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانۀ اوست
اى شعلۀ فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با اینهمه لشکر دلبههمراه، با غلغلۀ فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟
تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟
چه کردهاى در راه خدایت که پاداش آن خدایىشدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟
بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکتهیاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.»
این کتاب زیرنظر متخصصان باتجربه منتشر شده و علاوهبر سرگرمی و لذت مطالعه آموزش و تربیت را هم به همراه دارد. خواننده بعد از مطالعه کتاب میتواند با نگاهی بازتر نسبت به مسائل در جامعه زندگی کند.
صدرا دانشآموزی است که خوابهایی درباره کلاس و بچهها و یکی از همکلاسیهایش دیدهاست. روز بعد در مدرسه قسمتی از خواب او تعبیر میشود و این موضوع برای صدرا و بچههای دیگر کلاس سوالاتی ایجاد میکند...
🔸قسمتی از کتاب
آقا معلم گفت : « گاهی آدم خواب چیز هایی را میبیند که بعداً اتفاق می افتند.»
حامد گفت : « مثل پیش گوها؟»
مهدی گفت : « پیش گوها حقه بازند.»
آقا معلم گفت : « هر کسی که میتواند پیشگویی کند، حقه بازنیست.»
مهدی گفت : « یعنی شمامیگویید بعضی آدم ها می توانند اتفاقاتی را که قرار است در آینده بیفتد، بفهمند؟»
آقا معلم گفت : « بله.»
چشم های مهدی گرد شد. حامد، صدرا را نگاه کرد و چشمک زد. صدرا خندید...
خواندن کتاب صدرا در فردا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این داستان و دیگر کتابهای مجموعه آینههای کوچک راههای تفکر منطقی را به کودکان آموزش میدهند و خواندنشان را به همه کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم
🔸 بخشی دیگر از کتاب صدرا در فردا
آقای معلم با کمک آقای صبوری، مربی پرورشی دبستان شهید شیرودی، همهٔ بچههای کلاس سوم ب را در یک گوشهٔ میدان آزادی جمع کرد. یکی از بچهها به خیابان اشاره کرد و گفت: «اینجا چقدر ماشین هست!»
حامد گفت: «خیابان ما از این هم بیشتر ماشین دارد.»
بهنام گفت: «امکان ندارد. اینجا یکی از بزرگترین میدانهای شهر است. خیابان شما باریک است، برای همین خیال میکنی که ماشینهایش بیشتر از اینجاست.»
حامد گفت: «خانهٔ ما طبقهٔ پنجم است. وقتی توی بالکن میروم، کل خیابان را میتوانم ببینم. یکبار که جلوی ساختمانمان ترافیک شده بود، رفتم توی بالکن و ماشینها را شمردم. هشتادوسه تا ماشین توی خیابان بود بهعلاوه بیستودو تا موتور و سه تا اتوبوس.»
بهنام گفت: «توی میدان آزادی خیلی بیشتر از اینها ماشین پیدا میشود.»
حامد گفت: «از کجا میدانی؟ بشمار ببینم.»
بهنام گفت: «از اینجا معلوم نیست، چون نمیتوانیم همهٔ میدان را ببینیم.»
آقای صبوری گفت: «چه طور است برویم بالای برج.»
بچهها گفتند: «بله، عالیه!»
آقامعلم و مربّیِ پرورشی، بچهها را به صف کردند. آقای صبوری ابتدای صف ایستاد و آقای حکیمی هم وسط صف و به طرف برج به راه افتادند.
زیرِ برج که رسیدند، صدرا به بالای سرش اشاره کرد و گفت: «بچهها، اینجا را ببینید. چقدر بلند است.» بهنام گفت: «ارتفاع برج آزادی ۴۵ متر است، یعنی تقریباً به اندازه یک ساختمان ۱۵ طبقه یا به اندازهٔ طول دو تا و نصفی اتوبوس بی.آر.تیِ دوکابینه...» حامد گفت: «باز این آقای جدول شروع کرد!»
صدرا با خودش آهنگی را زمزمه میکرد. مهدی گفت: «چرا اینقدر ویزویز میکنی؟»
صدرا خندید و گفت: «توی خوابم داشتیم دستهجمعی یک شعر را میخواندیم، ولی.......