eitaa logo
کاش یک دانه ی تسبیح تو باشم..
344 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
10هزار ویدیو
97 فایل
میخوای برای امام زمانت مفیدباشی؟ میخوای یه تصمیم جدی برای آخرتت بگیری؟ ظهورنزدیکه؛جانمونی😉 کانال نذر پدرم صاحب الزمان🌷 نشرمطالب؛(در صورت امکان باذکر یک صلوات)؛ #حلال میباشد همسایه مون: @zohore_deltangiii ارتباط با ما: @FaghatKhodayam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 مجموعه پیام‌های مکتب عاشورا ♨️ پیام یازدهم: عمل امام بر اساسِ امرِ خداوند، و تدبیر او منطبق با تقدیر خداوند است‼️ ✅ امام معصوم(ع)، به استناد آیات قرآن و روایات معصومین(ع)، «صراط مستقیم» است. سؤال پرسیدن مؤدبانه درباره‌ی حکمتِ تصمیم‌گیری و عملکردِ امام، بر بصیرت ما می‌افزاید؛ اما زیر سؤال بردنِ بی‌ادبانه‌یِ عملکردِ‌ امام، توفیق هدایت را از ما می‌گیرد! مواظب اظهار نظرهای خود درباره‌ی سیره‌ی معصومین(ع) باشیم که ممکن است، زیر سوال بردنِ مشیّت و تقدیر الهی باشد! 🔺 @tasbiheto📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝آخرالزمان عرصه بشین یک نفر دیگه بیاد کاری کنه نیست 🔹هرکاری از دستت برمی آید برای امام زمان انجام بده @tasbiheto📿
تا حسینی شدن | تبعید فرج امام‌زمان ارواحنافداه! 💠 قدم دوم "۲۱ محرم" @tasbiheto📿
✨⭐️✨⭐️✨⭐️✨⭐️ 🌷مرحوم آقا نجفی قوچانی رحمه الله علیه ضمن گزارش ماجراهای دورانِ خود در اصفهان، می نویسد: 🍃 در این حجره تازه که حجره هایمان به هم وصل بود از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سرِ ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر ریسمان را من به دست خود می بستم که سحر هر کدام زودتر بیدار شویم دیگری را بدون این که صدایی بزنیم، توسط همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد سیاحت شرق: 198 - 199. @tasbiheto📿
✅خدا رحمت کند علامه چند روزی به کلاس درس نیامد و شاگردان از او پرسیدند که چرا درس را تعطیل کردید؟ ♨️ ایشان فرمودند: که چند شب قبل من نیمه شب بیرون آمدم و دیدم که چراغ خانه هایتان خاموش است و صدای گریه و مناجات از خانه های تان نمی آید ،من برای چه کسی درس بدهم ؟ ⚠️ کسانی که اهل نماز_شب نیستند علم به چه دردشان می خورد. بزرگان می گفتند که اگر کسی به جایی رسید با درک شب و سحر رسید . در این ایام که بستر نماز شب فراهم است آنرا غنیمت بشماریم . 💞 @tasbiheto📿
32.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 من می‌ترسم ❗️ از شروع یه کار بزرگ / از ورشکستگی از تنهایی / از فوت عزیزانم از فقر و بی‌پولی / از سرطان / از آینده / از کنکور / از ازدواج .... راه کنترل ترس رو که یاد بگیری، با همه ترس‌هات خداحافظی می‌کنی❗️ ※ منبع: کارگاه تفکر 🌐 آپارات | یوتیوب | کاور@tasbiheto📿
*✍🏻 ماجرای خواب مرحوم آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی :* 🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم. 🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟ 🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم. 🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همانرا فرمودند، فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم. سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. 🍁امّا اینکه تو می‌پرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهان‌پزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هسته‌ای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمی‌شناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان می‌شست (هنوز آنموقع در تهران لوله‌کشی آب نبود). 🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم. گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟ گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود. گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟ گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت... 🍁 آقای هسته‌ای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانه‌ای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه می‌آورد، چند نفر از زنان همسایه هم می‌آمدند، گاهی یک بچّه می‌آمد چای را می‌آورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه می‌نشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم می‌شنیدم. تا دهه تمام شد... 🍁 جمعیّت زیادی هم نمی‌آمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد. 🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟! گفتم: منظور شما چیست؟ گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!! 🍁 مرحوم آقای هسته‌ای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پس‌انداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید. 🍁 گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه می‌شنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست...؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم می‌آییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم. عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر، من سا
ل آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟ گفت: تشریف بیاورید. سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقه‌ای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود. حضرت فرموده بودند: هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. *اللهم عجل لولیک الفرج* 🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا