4_5850250845953722912.m4a
3.1M
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤
#تشرف
#داستان_تشرف
🔴 داستان تشرف شیخ حسین سامرایی و نحوه دعا کردن برای #فرج حضرت
🎙 #ابراهیم_افشاری
@tashaarrofat
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤
#تشرف خدمت آقا امام زمان(عج)
📙(از بیانات آیت الله ناصری)
✳️یکی از دوستان نقل کرد و گفت: دو سه تا گرفتاری داشتیم و وضع ما خیلی خراب بود. گفتیم می رویم از حضرت رضا عليه السلام حاجت می گیریم و می آيیم.
💠رفتیم مشهد و مسافرخانه گرفتیم. اتاق ما طبقة بالا بود. همسرم را گذاشتم و رفتم حرم. از حرم که برگشتم، دیدیم در خانه کسی نیست.
🔰از خادم سؤال کردیم؛ گفت: «همسر شما از آن بالا می خواست پایین بیاید، از پله ها افتاد پایین و او را به بیمارستان بردند».
فوراً به بیمارستان رفتم و دیدم سر و دست او شکسته است.
🍃 گفتم: «یا #امام_رضا! خوب از ما مهمان داری کردی!»
♻️ فردا صبح در راه برگشت از حرم زمین خوردم و دنده ام آسیب دید. گفتم: «یا علی بن موسی الرضا! من آمدم دردی از دلم برداری، دو تا درد هم روی دلم گذاشتی. باشد طوری نیست. دیگر حرم هم نمی آیم».
🌀 بادرد وتضرع رفتم یک کنار نشستم، یک خرده تخمه گرفتم و شروع کردم تخمه ها را شکستن. بعد دیدم یک آقایی✨ در آن جمعیت دارد می آید که خیلی فوق العاده است
و پشت سر او پیرمردی است كه کوله پشتیاي پشت او است و با ادب دارد می آید.
🔆آن آقا رسید مقابل من وگفت: «اینجا آمدهاي».
گفتم:« بله اینجا آمده ام. حالا هم این طور نشسته ام. دارم تخمه می شکنم».
💫گفت: «خدمت جدم رفتی، از جدم چه چيزي طلب کردی؟» من خیال کردم یکی از سیدهای زائر امام رضا(ع) می باشد.
گفتم: «آقا! از اين کاسه چوبی که کسی حلوا نخورده است!»
❤️آقا فرمودند: «این حلواهایی که از اول عمر تا به حال خوردهای از کاسه که بود؟
👌مصلحت تو چنین است. خدا می خواهد اجر و مقام بدهد، بلا می دهد(تا لایق مقام و مرتبه شوی)
و در این اثنا میان گفتگو از نظرم غايب شد.
بعد متوجه شدم که آن شخص مولایمان #امام_زمان(عج) بوده ✨😔
(ای داد وفغان که نشناختم
وای که در این ابتلاء باختم)
💖صَـلَ اللهُ عـَلـیکَ یـا صـاحـبَ الـزَّمـان (عج)
@tashaarrofat
📚معجزات #امام_زمان عج
#تشرف آیت الله گلپایگانی و گرفتن سکه از
حضرت صاحب الزمان (عج)💞
شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه وآیت الله گلپایگانی خودشان را رسانده بود به کربلا، کنار صحن امام حسین علیه السلام یک جائی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود.
حرم خیلی شلوغ و ازدحام زیاد بود. می فرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزرده اش کرده بود.
دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند. به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که :
آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم؟
آیت الله گلپایگانی عرض کردند: آقا دوست دارم اما نمی شود.
فرمودند که بیا،
دنبال آن بزرگوار راه افتادم. می گوید کوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست، ازدحامی نیست جمعیتی نیست.
رسیدیم درب حرم، اذن دخول خواندند و آوردند مرا پای ضریح، زیارت خواندند.
خلاصه اش را عرض می کنم :
آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، گرفتم این را تو دستم، یکمرتبه دیدم ایشان نیستند.
جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم ازدحام بود.
باز دوباره رفتم یک گوشه ای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع هیأت لباسم بهم خورد و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستمو باز کردم، دیدم که یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحب الزمان
فرزند ایشان می فرمودند: بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.
یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه، این را گذاشته بود درون جیبش، هر وقت وضو می گرفت در می آورد می بوسید به چشمهایش می کشید هدیه آقا را، می گذاشت درون جیبش.
می فرمودند:
یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر همراهش بودند.
قافله ای رفته بودند با پای پیاده، یکی از همراهان طلبه ای بود.
دل درد شدیدی گرفت، هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد. این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.
بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی آب، متبرکش کرد گفت بخور، اون هم خورد و خوب شد.
در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند.
طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه چی است.
این چه سری بود؟!
آخر انقدر اصرار کرد تا ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند.
اون بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است می زنی!!
مثل خیلی ها که می گویند این حرفها چی است که می زنی....
منزل بعدی رسیدند.
پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش درآورد.
دید سر کیسه بسته شده است. خودش دو تا گره زده، باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان علیه السلام داخلش نیست. رفت که رفت که رفت....
📚کرامات و زندگینامه آیت الله گلپایگانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#امام_زمان
#تشرف
مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عجل الله فرجه) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند.
ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید.
در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عجل الله فرجه)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند.
وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی ملعون)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!»[1]
پی نوشت
[1] شيفتگان حضرت مهدى(عجل الله فرجه)، ج 3، ص 158. و نيز ر. ك: عنايات حضرت مهدى(عجل الله فرجه) ...، ص 361- 370.
#امام_زمان
4_6032646218545367045.mp3
3.8M
🔴 داستان تشرف آقای محمد علی برهانی فریدنی و توصیه امام عصر (عج) به کمک به فقرا و نیازمندان در حد توان
🎙 #ابراهیم_افشاری
#تشرف
#سلام_علی_ال_یاسین
➖➖➖➖➖➖➖
@tashaarrofat
4_6032646218545367045.mp3
3.8M
🔴 داستان تشرف آقای محمد علی برهانی فریدنی و توصیه امام عصر (عج) به کمک به فقرا و نیازمندان در حد توان
🎙 #ابراهیم_افشاری
#تشرف
#سلام_علی_ال_یاسین
➖➖➖➖➖➖➖
@tashaarrofat
4_6032646218545367045.mp3
3.8M
🔴 داستان تشرف آقای محمد علی برهانی فریدنی و توصیه امام عصر (عج) به کمک به فقرا و نیازمندان در حد توان
🎙 #ابراهیم_افشاری
#تشرف
#سلام_علی_ال_یاسین
➖➖➖➖➖➖➖
@tashaarrofat
#تشرف
داستانی واقعی
دانشجو بود، دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی…. از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم… قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره) هم دیدار داشته باشن... از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه… وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت، بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن… من چندبار خواستم سلام بگم…
منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن… یه لحظه تو دلم گفتم: حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه… تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!! خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم وایسادم. از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن، اما به هرحال قبول کردن…
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن حمید... حمید… حاج آقا باشماست نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…
من رسیدم خدمتشون که
آهسته در گوشم گفتن:
👈یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
#تشرف
#امام_زمان
67-Tasharof-Seyed Karim Kafash Va Moffasser.mp3
6.37M
#تشرف
▫️این آقا حتّی یک بار هم دل امام زمان علیه السلام را نشکست!
» داستان همسفر شدن جناب سید کریم کفاش با امام زمان علیه السلام برای زیارت مشهد.
📚 عنايات حضرت مهدى علیه السلام به علما ص 368.
#داستان_تشرف
#مهربانی_حضرت
#امام_زمان
تشرف آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني
و بحرالعلوم
در کتاب گنجينه دانشمندان از علامه متتبع آقاي حاج سيد محمد حسن مير جهاني نقل مي کند که او فرمود : يکي از علماي زيدي مذهب به نام بحرالعلوم که در يمن سکونت داشت و منکر وجود مقدس حضرت ولي عصر ارواحنا فداه بود به علما و مراجع آن وقت نامه نوشت و از آنها براي اثبات وجود مقدس آن حضرت دليل مي خواست ، انها به او جواب مي دادند ولي او قانع نمي شد .
تا آنکه نامه اي براي مرحوم آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني نوشت و از ايشان جواب خواست مرحوم آيت الله اصفهاني در جواب نامه نوشته بود که اگر شما به نجف بياييد پاسخ شما را شفاهي خواهم داد . لذا بحرالعلوم يمني با فرزندش سيد ابراهيم و جمعي از مريدانش به نجف اشرف مشرف شدند و بحرالعلوم به خدمت مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني رسيد و به او گفت من طبق دعوت شما به اين مسافرت آمده ام اميد است جوابي را که وعده فرموده ايد به من بدهيد تا استفاده کنم .
مرحوم آيت الله اصفهاني فرمودند فردا شب به منزل ما بيائيد تا جواب شما را بدهم .
بحرالعلوم و پسرش شب بعد به منزل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني رفتند پس از صرف شام و نقل مطالبي درباره وجود آن حضرت و رفتن ميهمانان ديگر و متفرق شدن آنها و گذشتن نيمي از شب مرحوم آيت الله اصفهاني به نوکرشان مشهدي حسين فرمودند چراغ را بردار و به بحرالعلوم و فرزندش گفتند برويم تا خود آن حضرت را ببينيم .
آقاي مير جهاني فرمودند : ما که آنجا حاضر بوديم خواستيم با آنها برويم آيت الله اصفهاني فرمودند شما نياييد فقط بحرالعلوم با پسرش بيايد .
آنها رفتند و ما نفهميديم که به کجا رفتند ولي فرداي آن روز که من بحر العلوم يمني و فرزندش را ملاقات کردم و از جريان شب قبل سؤال نمودم او گفت : بحمدالله ما مشرف به مذهب شما شديم و معتقد به وجود مقدس حضرت ولي عصر «عج» گرديديم .
گفتم : چطور ؟ فرمود : آيت الله اصفهاني حضرت ولي عصر عليه السلام را به ما نشان داد . پرسيدم : چگونه او حضرت بقيه الله علیه السلام را به شما نشان داد ؟
گفت : وقتي ما از منزل بيرون آمديم نمي دانستيم به کجا مي رويم تا آنکه در خدمت آيت الله اصفهاني به وادي السلام وارد شديم در وسط وادي السلام محلي بود که آن را مقام حضرت ولي عصر عليه السلام مي گفتند .
آيت الله اصفهاني به در مقام رسيد چراغ را از مشهدي حسن گرفت و تنها مرا با خود به داخل مقام برد در آنجا وضويش را تجديد کرد پسرم به اعمال او مي خنديد . آنگاه چهار رکعت نماز در آن مقام خواند و کلماتي گفت که آن را نفهميدم ناگهان ديديم آن فضا روشن شد در اينجا پسرش مي گفت در اين موقع من بيرون ايستاده بودم . پدرم با مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني داخل مقام بودند پس از چند دقيقه صداي پدرم را شنيدم که صيحه اي زد و غش کرد . نزديک رفتم ديدم آيت الله اصفهاني شانه هاي پدرم را مي مالد تا به هوش بيايد وقتي از آنجا برگشتيم پدرم گفت : حضرت ولي عصر عليه السلام را ديدم و او مرا مشرف به مذهب شيعه اثني عشري فرمود و بيشتر از اين خصوصيات ملاقاتش را نگفت و پس از چند روز به يمن برگشت و چهارهزار نفر از مريدانش را شيعه دوازده امامي کرد .
#امام_زمان
#تشرف
38.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
∞♥∞
ملاقات شیخ حسین آل رحیم با #امام_زمان عج
مرحوم کافی
❣#تشرف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیدار جوان قصاب با #امام_زمان (عج)
🎙 استاد_فاطمی_نیا
#کلیپ_مهدوی
#تشرف
╔══❖•°🌺 °•❖══╗
❣@tashaarrofat
╚══❖•°🌺 °•❖══╝
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت #تشرف آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) محضر امام زمان(عج)
🔰 حجت الاسلام عالی
ما صاحب داریم 😭😭😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
@tashaarrofat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟
🎥داستان #تشرف حاج علی بغدادی به خدمت #امام_زمان (عج)
🎙استاد عالــــی
♨️راه #تشرف
🔸مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در برابر خواستهای مکرر یارانش برای تشرف به محضر مقدس حضرت ولی عصر (علیه السلام) سفارشهای خاصی فرموده است، از جمله این که: شبی یکصد بار آیه ی کریمه ی (رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا) [۱] قرائت شود (تا چهل شب).
یکی از کسانی که بر این سفارش شیخ مداومت کرده است، پس از چهل روز نزد شیخ میآید و میگوید: موفق به زیارت حضرت نشدم! شیخ میفرماید: هنگامی که در مسجد نماز میخواندید، آقای سیدی به شما فرمودند: انگشتر در دست چپ کراهت دارد و شما گفتید: انجام هر مکروهی، جایز است! ایشان #امام_زمان (علیه السلام) بودند!
[۱]: إسراء / ۸۰
📚هزار و یک حکایت اخلاقی ص۵۷۵
هدایت شده از 💫تشرفمحضرامامعصرعج
4_5850250845953722912.m4a
3.1M
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤
#تشرف
#داستان_تشرف
🔴 داستان تشرف شیخ حسین سامرایی و نحوه دعا کردن برای #فرج حضرت
🎙 #ابراهیم_افشاری
@tashaarrofat
حجتالاسلام_کافی_تشرف_علی_بن_مهزیار.mp3
21.97M
💚 داستانهای #تشرف محضر #امام_زمان
📝 ماجرای زیبای علیبنمهزیار که بعد از بیست سال به دیدار امام زمان نائل گردید...
🤲 اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
●➼┅═❧═┅┅───┄
@tashaarrofat