#درخواستی
بخش هایی از وصیت نامه شهید احمد محمد مشلب
قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود آرزوی مشاهده آن را داریم… ای برادرانم! باید هر کدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی تان با شهادت خاتمه یابد. دنیا را همه می توانند تصاحب کنند، اما آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحب کرد….
من این مسیر را طی کردم که بسیاری فکر می کنند سخت است، اما اگر از دید خدایی به آن بنگریم، چیزی به جز آسانی در آن نمی بینی و من این مسیر را برای رسیدن به خدا و نزدیکی به او طی کردم. این راه امتداد مسیر کربلاست و ادامه دهنده این راه هستم و در این مسیر گام خواهم برداشت.
به جوانان توصیه می کنم که نماز خود را اول وقت بخوانید، قرآن بخوانید؛ زیرا که بسیار مهم است.
به دختران مسلمان! اینکه مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است. زینبی برخورد کنید…
چرا ما داریم به سراغ بدعت ها می رویم. برخی حجاب دارند ولی بدن نما… عده ای حجاب بر سر دارند ولی همراه با مدل های جدید یا صورت ها را آرایش می کنند…
حضرت صاحب الزمان (عج)! خدا به شما صبر دهد، زیرا او منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم. هنگامی می شود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم.
🌸 @taShadat 🌸
#درخواستی
مادر شهید
احمد این حدیث امام علی علیه السلام را همیشه برای من می خواند: “برای دنیای خودت چنان عمل کن که گویا تا ابد در دنیا زندگی می کنی و برای آخرت خودت چنان عمل کن که گویا همین فردا می میری.”
معتقد بود این حدیث باعث جلوگیری از افراط و تفریط در میان مسلمین می شود. احمد مبنای زندگی خودش را بر همین اساس گذاشته بود. اهل تفریح و خوش گذرانی به جا بود، با دوستانش بیرون می رفت، از ماشینش استفاده می کرد؛ ولی حد همه چیز را نگه می داشت و همه چیزش به جا بود. اهل اسراف و زیاده روی نبود. تلاش می کرد تا دیگران را شاد کند تا همه از زندگی لذت ببرند.
🌸 @taShadat 🌸
ی روز سوار ماشین محسن شدم🚗 میخواست ماشین رو برگردونه و منو به خونمون برسونه دیدم هی میره عقب میاد جلو 🔁
درحالیکه با رفتن توی یه خرابه میتونست زود از اون خیابون خارج بشه🛣
بهش خندیدم گفتم محسن نکن این کارو یکی میبینه مسخرت میکنه و میگه تازه گواهینامه گرفته😂
محسن لبخند زد و گفت بزار بگن من میخوام حتی تایره ماشینمم بدون اذن مالک این خرابه توی زمینش نره ☝️
دیگه هیچی نگفتم و به خودم و حرف مردم خندیدم....
شهیدمدافع حرم موسی کاظمی🌹
🌸 @taShadat 🌸
🎀 #شهادتت در دلمان قیامتی به پا کرد که هنوز هم دلهایمان می لرزد💓
و چشم هایمان اشک #حسرت
و غبطه برسرزمین گناهکار وجودمان می بارد😭
🎉چه خوب #بندگی کردی و چه خوب تر #شهید_شدی🕊 و حالا #روز_تولدت، از بهترین روزهای خداست👌
🎀دعا کن برایمان که ما هم #متولد شویم از این دنیای پرزرق و برق جدا شویم💕 و برای #بندگی چشم بگشاییم.
🎉واسطه شو تا روز تولدت🎊 #تلنگری باشد برای تولد بندگی ما
#شهید_احمد_مشلب
#سالروز_ولادت
@tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🔴 #نماهنگ_زیبا
به سوی تو ، به شوق روی تو
به طرف کوی تو ، سپیده دم آیم
مگر تورا جویم
بگو کجایی؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@tashadat
4_5924994173236150771.mp3
3.42M
استاد عالی :
آمادگی برای ماه محرم
آداب ظاهری و آداب باطنی محرم و عاشورا
🌸 @taShadat 🌸
[@EThemes] Moharram Orange Dark.attheme
97.7K
تم "حرم امام حسین علیه السلام"
#سلام_بر_محرم
#صلوات 💚
🍃💔
.
.
🌸 @taShadat 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔😔#شهدا_شرمنده_ایم
🌸 @taShadat 🌸
سوال:
🔰چرا به امام حسین الوِتْرَ المَوْتُورِ می گویند؟
✍️️پاسخ:
✅يكي از اوصافي كه براي امام حسين(ع) در بعضي از زيارتنامهها ذكر شده "الوتر الموتور" است. در بین معانی ای که برای وتر و موتور آمده است، این معنا مناسب تر است که وتر به معناي فرد و "موتور" به معناي كسي كه افرادي از او كشته شده باشد، يعني اي حسين يگانهاي كه ياران تو كشته شدهاند.(1) زيرا حضرت در مقام شهادت، مانندي ندارد. از آغاز دنيا تا كنون مثل او، كسي مظلومانه چنين به قتل نرسيده و اين همه مصيبت نديده است.
🔹همچنين همه افراد او در كر بلا كشته شدند، حتي طفل شيرخواره او، پس همه اصحاب و يارانش در كر بلا روز عاشورا كشته شدند، از اين رو حضرت "موتور" است. (2)
🔹ممكن است گفته شود "الوتر الموتور" به معناي فرد و تنهاي بيهمتا و به زبان فارسي خودماني "دُردانه" است و به ويژگي خاص سيدالشهدا(ع) اشاره دارد. (3)
📚منبع:
1. لسان العرب، ج 5، ص 273؛ كتاب العين، ج 8، ص 132.
2. شرح زيارت عاشورا.
3. فروغ شهادت، ص 389.
🌸 @taShadat 🌸
🌸#پارت۱۵🌸
🖌فدایی رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد.
آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظماي ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نيروي انتظامي روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند!
خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
با تعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد.
با تعجب ديدم كه ابراهيم هادي و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گوديني و جواد افراسيابي و... با لباس نظامي روبه روي درب دانشگاه ايستاده اند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه مي كنند.
گفتم: يكي از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گيرم.
به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود؟
ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبري!
٭٭٭
لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادي جان كجا؟ مي خواي بري عمليات!؟
يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟
خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني صاحب كار حتماً اخراجت مي كنه.
لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه.
رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم: هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست تحمل كند.
همين طور كه هادي به سمت درب دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه مي كردم. مي دانستم كه هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.
همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد.
من ديدم كه هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي زمين افتاد.
از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از سنگ و چوب هادي را به عقب آوردم.
خيلي درد مي كشيد، اما ناله نمي كرد. زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش غرق خون بود.
هادي چنان دردي داشت كه با آن همه صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم.
چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا
حرفي از فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخش هايي از صورت هادي چندين روزبي حس بود.
شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتي هادي لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج مي خوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
بعدها رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.
حتي يكي از دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در ايام فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك اكيپ نظامي عمل مي كرد.
🌸 @taShadat 🌸
39.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارک داداش احمد🌹🍃
پیش ارباب خوش میگذره⁉️
به یاد ماهم باش💔✋
#ولادت_تا_شهادت
#کلیپ_تصاویر_شهید
#انتشار_به_مناسبت_میلاد_شهید
@tashadat
انقده آدما هستن
همین ساعتا میمیرن ..!
دستشون به محرم نمیرسه ..،
😭 😭 😭
این ثانیهها
بیشتر هوای دلت رو
داشته باش ..
🌸 @taShadat 🌸
🔰 برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول:
برای رفع خستگی و فرار از گرما،
گوشه ای زیر آفتاب گیر مغازه ها نشستیم نگاهم به بچه هایی افتاد که برای آب بازی داخل حوض بزرگ وسط میدان رفته بودند از خنده های از ته دلشان معلوم بود با یک بهانه ساده مثل آب بازی گرما را می شود فراموش کرد به امین گفتم: "یک راه حل ساده برای خنک شدن پیدا کردم بریم؟"
لبخند امین و بچه ها تأیید رفتن ما تا وسط آن حوض شد پنج شش نفری رفتیم داخل حوض وسط میدان نقش جهان بچه ها از دیدن ما سر ذوق آمده بودند و بیشتر مشغول آب بازی شدند چند توریستی که از کنار ما رد شدند هم شروع کردند به عکاسی دلم می خواست خوشحال بودن ما و بچه ها وسط یکی از زیباترین آثار تاریخی در قاب عکس آن ها معنی امنیت، آرامش و مهربانی را ثبت کند.
#شهید_رسول_خلیلی 🌷
🌸 @taShadat 🌸