۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
آرزو داشت تک و تنها در دشتی باز دراز بکشد و به آسمان آرام گنگ نامتناهی زل بزند...
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
متاسفم ، من نمیتونم حرفای قشنگ بزنم و
دلِ پر از گیرو گرفتِ تورو آروم کنم،
چون خودمم روزهایِ قشنگی رو نمیگذرونم،
اگه یه وقتی عصبی شدم و یا اونجور که باید
حواسم بهت نبود ازم به دل نگیر...
من این روزا خودمو هم نمیشناسم و نمیدونم چمه.
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
انتقام؟ نه بابا
کارما؟ بیخیال
من تورو به خودت سپردم عزیزم چون
میدونم هیچکس به اندازه ی خودت،
قرار نیست تورو داغون کنه.
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
- تاسیان -
یاد آوری: از تنهایی کپک بزن ولی از معیارهای منطقیت نگذر.
امروز یه چیزیت میشه
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
- تاسیان -
از همه دور میشوم، نقطهی کور میشوم زنده به گور میشوم، باز مقابلم تویی ! -مولانا
یارب به من گمشده در خود نظری کن
از کوچه ی تاریک دل ما گـذری کن..
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳