«الآن انتظار هیچچیزی را ندارم بهجز ذرهای خوشبختی واقعی، خوشبختیای که بشود لمسش کرد. آن موقع باقی چیزها هیچاند.»
کتاب زنده باد عشق. آلبرکامو
نسبت به یکسری از حرف هایی که میشنوی
بی دقت باش!
شاید از دهانی بیرون آمده که اصالت ندارد...
- تاسیان -
دردا و دريغا كه در اين بازي خونين بازيچهی ايام دل آدميان است..
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم
_آقاے ِمنزوۍ
معمولاً من اونی نیستم که کسی دلتنگش بشه.
من جزئی از ورقهای تاریخ زندگی آدمهام که فراموش یا جایگزین میشه...