۲۹ مرداد ۱۴۰۳
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
من آن روشنایی کم در میان همه روشنایی ها هستم شاید نوری نداشته باشم ولی بعد ها که نوری نباشد من چراغ راه میشوم.. :)
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
غم اینطوریه که به زندگیت میرسی،
میری بیرون،
میری سر کار،
میری باشگاه،
میری خرید،
غذا میخوری،
سریال میبینی،
حرف میزنی،
میخندی،
ولی هنوز یادته یه چیزی رو از دست دادی...
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
- تاسیان -
تو کوه درد باش...
24.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلخور از همگان مینشست و به ماه خیره میشد؛
میدانست که او نگاههای تنها را خیلی خوب میشناسد...
_ ماهِ ۲۹ مرداد ۱۴۰۳
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
حروب كثيرة في رأسي وأنا قتيلها الوحيد .!
در سرم جنگهای بسیاریست و تنها کشتهاش منم .!
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
- تاسیان -
خبرت هست که دلتنگِ نگاهت شده ام...
و من او را طوری نگاه میکردم
انگار آخرین گلی بود که در جهان باقی مانده بود.
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
آزمون واقعى شخصيت اين است: كه چگونه با كسی كه هيچ سودى براى شما ندارد رفتار میکنید.
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
امشب تو نگاهش غمو به وضوح دیدم!
اگه غم یه نگاه بود٫ نگاه اون میشد!
انگار داشتن از قلبش خنجر میزدن!
و با هرنگاهی که میکرد٫ اون خنجرو منم حس میکردم.
دردش انقدر عمیق بود که فقط داشت میخندید!
میخندید٫ ولی نه از اون خنده های قشنگ همیشگیش!
اون میخندید٫
ولی تلخی جمله هاش از صدتا گریه کردن هم بدتر بود...
یه جا شکسته بود!
شاید هم هرروز داشت زیر بار غم و غصه میشکست!
ولی برای اینکه پیش ادم ها نقش ادمای قوی رو بازی کنه همیشه سرد و کم حرف بود!
از اون پسر همیشه شاد تبدیل شده بود به یه مرد بدمست!
تقصیر خودش هم نبود...
تقصیر زندگی بود!
زندگی ازش یه ادم غمگین ساخته بود!
غمگین ترش٫ اون لایق این همه درد و غم نبود!
هیچکس نیست...!
پناه
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
- تاسیان -
ای رویایم،! تو بیا....
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میترسم از آن شب که تو ،
آسوده بی من سر کنی . .
۳۰ مرداد ۱۴۰۳