و گاهۍ فقط خودت میدانۍ
چقدر ویرانهاۍ ،
چقدر غیر قابل احیـا ،
و چقدر سوتُ ڪور(:
ما همیشه
یا جای درست بودیم در زمان غلط؛
یا جای غلط بودیم در زمان درست؛
و همیشه،
همدیگر را از دست داده بودیم.
- تاسیان -
شهر ویرانشدهام، بیهُده این خاک مکاو که تماشای دلم، درد و دریغا دارد..
《چقدر ایستاده؛ تا کوه شده است
چقدر گریسته ؛ تا دریا شده است
ایستادم ،گریستم ، من شدم ..》
معلومه که به دل گرفتم و ناراحت شدم، چون اگه من بودم هیچوقت اینکارو باهات نمیکردم.