- تاسیان -
سلیطه درونم، دلقک درونم، وکودک درونم همه باهم ناراحتن.
از رفتنت ناراحت نشدم، از این ناراحت شدم که یجوری رفتی، انگار بی اهمیت ترین آدم زندگیت بودم.
- تاسیان -
زندگی من میتوانست خواب پریشان کسی باشد.
گاهی درخاطراتی حبس خواهی شد ، تا ابد ..
- تاسیان -
از رفتنت ناراحت نشدم، از این ناراحت شدم که یجوری رفتی، انگار بی اهمیت ترین آدم زندگیت بودم.
“کنار گذاشتن کسی که شبها به فکرش بیدار میموندی، مثل کندن تکهای از خودته. بعد از اون، هر رفتنی انگار فقط یه بازیِ تکراریه. دیگه هیچ دلیلی نمیمونه که برای هر خداحافظی دیگهای قلبت بلرزه.”
• پناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[شب، حکایت غریبی داره...]
مجبورم با کسانۍ زندگۍ کنم که :
نمیتوانم خودم را حالیشان ڪنم .
این فکریست که در واقع بیشتر اوقات دارم ؛
درعین حال احساس مۍڪنم عیب از خودم است ..
- تاسیان -
از رفتنت ناراحت نشدم، از این ناراحت شدم که یجوری رفتی، انگار بی اهمیت ترین آدم زندگیت بودم.
شایدم یه روزی دلتنگ موقعی بشی که من خیلی دوسِت داشتم.