✔️درباره کتاب خلقت نوری پیامبر و اهل البیت علیهم السلام در حدیث و کلام امامیه نخستین
در این کتاب بالخصوص روایات خلقت نوری بررسی سندی شده است.
چکیده نتیجه نگارش این است که اگر کسی به طور کلی اعتبار سنت حدیث نگاری امامیه را پذیرفته باشد، یعنی اصل این سنت را زیر سؤال نبرد، چاره ای جز پذیرش اعتبار روایات خلقت نوری ندارد.
فرضیه مؤلف در این تحقیق عبارت است از تواتر اجمالی روایات خلقت نوری در مضمون مشترک و نیز وجود تک روایاتی که فی نفسه واجد اعتبارند.
به مناسبت روایات خلقت نوری، به روایات خلقت ارواح و ابدان ذری نیز مراجعه شده. برداشت اولیه این است که روایات عالم ذر حتی از روایات خلقت نوری هم بیشتر است. احتمالا تعداد روایات خلقت ارواح دو هزار سال پیش از ابدان از دو دسته دیگر کمتر باشد.
در ضمن صرف وجود و تکرار مضامین مشابه در سنت حدیث نگاری غالیانه دلیلی بر غالیانه بودن آن مضمون نیست؛ چراکه مضامین مشترک حدیث غالیان با حدیث غیر غالیان کم نیستند. پس باید نقطه انفصال و انحراف را پیدا کرد.
این کتاب مقدمه و شش فصل دارد.
فصل اول درباره اعتبارسنجی احادیث خلقت نوری است؛
فصل دوم مضمون شناسی احادیث خلقت نوری اهل بیت علیهم السلام؛
فصل سوم جریان شناسی راویان خلقت نوری اهل البیت علیهم السلام در مدارس کوفه و قم؛
فصل چهارم عوالم پیشین از دیدگاه متکلمان بغدادی؛
فصل پنجم وجود پیشین انسان در مدرسه کلامی ری
و فصل ششم سیر تطور آموزه خلقت نوری در تاریخ عقاید امامیه.
از: عقائد نت
💢مجلسی و روایات طبی
مرحوم مجلسی در مقدمهی بحارالانوار، آنجا که هر کدام از منابع کتاب خود را یک به یک مختصرا توضیح میدهد، در مورد کتاب طب الائمه میگوید:
«و كتاب طب الأئمة من الكتب المشهورة لكنه ليس في درجة سائر الكتب لجهالة مؤلفه و لا يضر ذلك إذ قليل منه يتعلق بالأحكام الفرعية و في الأدوية و الأدعية لا نحتاج إلى الأسانيد القوية» (بحارالانوار، ج1، ص30).
1. این کتاب، از کتب مشهور است.
2. در عین شهرت، به دلیل نامشخص بودن نویسندهاش، از امتیاز بالایی در اعتبار برخوردار نیست.
3. ضعفِ یادشده، مشکلی ایجاد نمیکند؛ زیرا تعداد احادیث فقهی آن کم است. در مورد احادیث طبی و ادعیه نیز نیازی به اسناد قوی نداریم.
چالشی که نکتهی سوم ایجاد میکند این است که منظور مجلسی از «و في الأدوية و الأدعية لا نحتاج إلى الأسانيد القوية» دقیقا چیست؟ در برداشت از این گزاره، چند احتمال قابل تصویر است:
▪️ روایات طبی و ادعیه، مانند روایات فقهی نیست که در صورت ضعف سند، کم اعتبار شود؛ بلکه پیوسته معتبر است.
▪️قوت و ضعف سند روایات طبی و ادعیه، بالسویه است. به دیگر سخن، اساسا این روایات با سنجه ی سند سنجیده نمیشود. در نتیجه سند قوی یا ضعیف آن، تاثیری در نگاه ما به آن ندارد و معیاری دیگر می طلبد.
▪️خصوص روایات طبی و ادعیهای که در کتاب طب الائمه است، نیازی به اسناد قوی ندارد؛ زیرا از طریق معیارهای دیگر، به اعتبار آن رسیدهایم.
▪️روایات طبی و ادعیه برای ما فقیهان، به اهمیت روایات فقهی نیست. در نتیجه به اعتبارسنجی آن ورود نمی کنیم. روشن است آنجا که سخنی از اعتبارسنجی نیست، سخن از قوت سند نیز موضوعا منتفی است.
ظاهر عبارت، احتمال اول را بیشتر برمیتابد؛ اما مشکل این است که این گونه نظریهای، نه از مجلسی و نه از سایر عالمان شیعی معهود نیست و نمونهای ندارد. باید دید از میان سه احتمال دیگر، کدام اوفق به مبانی مجلسی است. شاید احتمالات دیگری نیز در کار باشد.
https://eitaa.com/tavanerejal
https://t.me/tavanerejal
﷽
🔰قسم به وعده شیرین «من یمت یرنی»
اعتقادِ معروف شیعه این است که تمام انسانها در هنگام مرگ (چه مومن و چه غیر مومن)، امیرالمومنین علیه السلام را میبینند. در جلد ششم بحار الأنوار، باب هفتمِ «ابواب الموت» به این نام است: «ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت و حضور الأئمة عليهم السلام عند ذلك و عند الدفن و عرض الأعمال عليهم صلوات الله عليهم».
شناخته شده ترین روایتِ این باور، گفتار علی علیه السلام به حارث اعور (هَمْدانی) است (الأمالی للطوسی، ص48). گویا به نظم درآمدن این گفتارِ منثور توسط سید بن محمد حِمیَری، سببِ ثبت آن در حافظهی تاریخی ما گردیده است آنجا که سرود:
یا حارُ همدان من یمت یرنی
من مومن او منافق قبلاً.
با این اوصاف، دو تن از بزرگان متکلم امامیه، این روایات را تاویل کردهاند. می دانیم در هر لحظه از زمان، انسان های زیادی فوت میکنند. چطور ممکن است که علی علیه السلام بر بالین تمام آنها حاضر شود؟ علی جسم است و جسم نمی تواند در یک زمان، در چند مکان مختلف حاضر شود. پس این روایت بر فرض صحتش، باید تاویل شود به این معنا که انسان هنگام مرگ، ثمره اعتقادش به ولایت امیرالمومنین یا انکار ولایت وی را می بیند. (أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص 74؛ الرسائل، ج3، ص133).
شاید در قاموس مفید و مرتضی رضی الله عنهما چیزی به نام مراتب وجودی یا جسم مثالی و امثال ذلک معنا نداشته باشد. این خود جای تحقیق دارد.
جالب آنکه اسماعیلیان در مورد همین حدیث، بدون تاویل کردنِ آن، همان باور به حضور امام بر بالین تمام محتضرها را فهم کرده اند (اربعة کتب اسماعیلیة، ص 128 و 129).
این مسئله بسیار مهم است که مفید و مرتضی علیهما صلوات الله، چه مبنایی در جسم و انواع آن دارند. آیا این اعتقاد ریشه در نگاه معتزلی و اعتبار سنجی های عقلانی به روایات دارد؟ چه باورهای دیگری شبیه باور فوق، در نظام فکری آن دو وجود دارد؟ آیا ترس از شباهت در مبنا با باطنی گرایان، در اتخاذ این تاویل ها نقش داشته است؟
https://t.me/tavanerejal
💢روایت «رجل من اهل قم»
▪️در کتاب بحار الانوار، روایتی از کتاب تاریخ قم نقل شده است. روایت اینگونه است:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (بحار الأنوار؛ ج57 ؛ ص21).
▪️این روایت را فراوان در بیانات همقطاران انقلابی خویش شنیده ایم. همیشه و در همه جا، دفاعِ بد، به ضرر جبههی خودی تمام میشود. استناد به این روایت برای تایید قیام پر برکت امام خمینی رحمه الله، دفاعی بد از انقلاب است.
▪️این روایت از چند جهت مورد تامل است:
1. راوی اول در سند، علی بن عیسی است که بین چندین نفر مشترک است و تمام ایشان نیز در کتب رجالی مجهول رها شدهاند.
2. راوی دوم نیز ایوب بن یحیی الجندل است که او نیز مجهول است.
3. برخی معاصران به این نکته اشاره کردهاند که بین مولف تاریخ قم و علی بن عیسی حداقل ۱۷۵ سال فاصله است. یقینا حسن بن محمد بن حسن قمی (مولف تاریخ قم) این روایت را با سه تا چهار واسطه از علی بن عیسی روایت می کند که نام هیچکدام مشخص نیست.
4. روشن نیست که روایت مربوط به قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام است یا پس از ظهور.
5. بر فرض که مربوط به قبل از ظهور باشد، دلیلی بر تطبیق آن «رجل» بر مرحوم امام خمینی وجود ندارد.
▪️نکته: دلیلی بر ادعای برخی محققین که گفته اند: «رائحهی جعل از سند و دلالت این حدیث به شدت به مشام می رسد» وجود ندارد؛ اما در عین حال، انتقادات پنجگانهی یادشده، سرجای خویش باقی است.
https://t.me/tavanerejal
♨️ گفت: ما را زندیق میخوانند!
🔶 گزارش 956 رجال کشی، روایتی است ناب که در برخی فرازهایش نظیری ندارد. راوی آن هشام بن ابراهیم مشرقی است که نشان «ثقةٌ ثقةٌ» را بر سینه دارد. هر کدام از نکاتی که از این گزارش به ذهن می رسد و در ادامه خواهد آمد، پژوهشی را میطلبد:
🔹 1.علم کلام در آن دوره چه تعریفی داشته است؟
🔹 2.ریشهی دودستگی اصحاب امامان در واکنش به فراگیری و کاربست این علم چیست؟
🔹 3.چرا کار به جایی رسیده است که مخالفان ِ شیعی ِکلام، موافقانِ شیعیِ آن را تکفیر می کنند و زندیق می خوانند؟
🔹 4.چالش علم کلام، از ناحیهی روش بوده است یا محتوا؟
🔹 5.آیا همان گونه که از روایت پیداست، بیشترِ تکفیرکنندگان، اصحاب فقهیِ امامان بودهاند؟ اینکه امام به عنوان نمونهی بارز شیعیانِ تکفیری از اصحاب زراره یاد میکنند، چه سرنخی به ما میدهد؟ (به خصوص اگر گزارهی « وَ كَذَلِكَ غَيْرُهُمْ كَانُوا يُكَفِّرُونَهُمْ » را «و همینگونه غیرِ اصحاب زراره نیز یاران راستین اصحاب من و پدرانم را تکفیر میکردند» معنا کنیم). آیا خودِ زراره نیز چنین بوده است؟
🔹 6.با توجه به دلجویی و جانبداری امام از تکفیرشدگان، ارزشِ علمیِ تضعیفاتِ تکفیری و اعتقادیِ موجود در گزارشاتِ رجالیِ پیشینی را چه اندازه باید دانست؟
🔹 7.این روایت به مددِ بسیاری از روایاتِ دیگر، نشان میدهد برخی از بزرگانِ اصحاب امامان، تیم و بیت و فرقهی خود را را داشته اند و برای این جدایی طلبی از سایر شیعیان، تئوریِ «هر که با ما نیست با حق دشمن است» را بهانه میکردند. آیا چنین است؟
🔹 8.مراد از «کتابِ جامعِ کلامی» که مشرقی به آن اشاره می کند چه کتابی است؟
🔹 9.ترجمهی صحیح این متن، نیازِ فراوان به دقت فراوان، وامگیری از سایر روایاتِ بیانگرِ اخلافاتِ درونشیعی، و توجه به فضای صدور دارد.
📚 متن روایت👈http://ar.lib.eshia.ir/10241/1/498
◾️دین پژوهی در مواجه با فسلفه و تاریخ
◾️گفتگو با محمدعلی امیرمعزی، اسلام شناس و پژوهشگر تاریخ تشیع
◾️به همت سید کوهزاد اسماعیلی
تفاوت من با کوربن این است که من روش پدیده شناسی را قبول دارم. یعنی اینکه برای فهم یک پدیده ی دینی، باید دید که مؤمنین به آن پدیده، چطور آن موضوع را می بینند. یعنی اینکه ببینیم تشیع را شیعیان چطور می بینند، می فهمند، ایمان دارند و عمل می کنند. من سعی کردم این روش را با یک روش تاریخی بیامیزم. یعنی برای دیدن اینکه شیعیان چطور شیعه را می بینند و می شناسند و قبول دارند و عمل می کنند و ایمان دارند، باید ببینیم که این شیعیان در کدام زمان و مرحله ی تاریخی هستند، کجا هستند و متعلق به کدام جریان شیعه هستند. اینکه ما درباره ی شیعه ی اولیه ی پیش از آل بویه حرف می زنیم یا بعدش، فرق می کند. از مکتب حله حرف می زنیم یا از شیعه ی پس از صفویه. از نظر من تشیع یک واحد منسجم یگانه نیست که بتوانیم بگوییم تشیع این است و جز این نیست.
متن کامل مصاحبه:
http://ccip-iwan.com/fa/دین-پژوهی-در-مواجه-با-فسلفه-و-تاریخ/
🔻 اعتراضاتِ یک قرن هشتُمی
📚 کتاب «المحتضر فی تحقیق معاینة المحتضر للنبی و آله (علیهم السلام)» با نام اختصاری «المحتضر»، اثر حسن بن سلیمان حلی عاملی است. انگیزه نویسنده کتاب، ارائه نقدی استدلالی بر نظریه شیخ مفید است؛ نظریه ای که می گوید انسان هنگام مرگ، امام علیه السلام را نمی بیند.نویسنده روایات فراوانی را در اثبات رؤیت امام از سوی محتضر جمع آوری کرده است.
عالمی در قرن هشتم، نقدی دارد بر عالمی از قرن چهارم. وی ردیه ای می نویسد تا برداشت بزرگ متکلمان امامیه را از احادیث تصحیح نماید.
درود خدا بر هردو فخر مذهب.
💿 جای این کتاب، در مجموعه نرم افزارهای موسسه نور (به ویژه جامع الاحادیث) به حقیقت خالی است.
لینک مطالعه کتاب
http://lib.eshia.ir/15102/1/1
لینک دریافت کتاب
http://alfeker.net/library.php?id=3873
https://t.me/tavanerejal
🔻جایزه تاریخ ادیان "پییر آنتوان برنهم" به دلیل آخرین کتاب دکتر امیرمعزی با نام «حجت خدا la preuve de Dieu» به وی اختصاص داده شده است. کتاب «la preuve de Dieu» خردادماه سال گذشته از سوی انتشارات Cerf پاریس در فرانسه منتشر شد.
🔻این کتاب به یکی از برجستهترین دانشمندان شیعه یعنی شیخ کلینی و کتاب الحجه از اصول کافی پرداخته است.
🔻بنیاد پییر آنتوان برنهم «Pierre-Antoine Bernheim» در سال 2011 تأسیس شده است و پیش از این جایزه تاریخ ادیان خود را به افرادی چون M. Thomas Römer و M. Guillaume Cuchet اهدا کرده بود.
محمدعلی امیرمعزی، (متولد ۲۶ ژانویه ۱۹۵۶ در تهران) اسلامشناس ایرانی مقیم فرانسه است. وی دکترای خاورشناسی و مطالعات ادیان را در سال ۱۹۹۱ از دانشگاه سوربن پاریس گرفت و در زمینه تفسیر تاریخهای قرآنی و الهیات کلاسیک اسلامی تدریس میکند. وی استاد مدرسه مطالعات عالی دانشگاه سوربن و صاحب معتبرترین کرسی شیعهشناسی غرب است.
کتاب «حجت خدا» نوشته محمدعلی امیرمعزی را در وبسایت انتشارات CERF ببینید.
https://t.me/tavanerejal
https://eitaa.com/tavanerejal
🔴نامشخص بودن بستر زمانی گزارشات رجالی
گزارشات رجالی، چه بسا گزارشی از یک روز، یا کمتر از یک روز، یا مقطعی از تاریخ حیات راوی است و نمیتواند دلیلی بر عدالت یا وثاقت یا کذب وی در «بستر زمانی نقل» باشد. به تعبیر دیگر، مشخص نیست که گزارش مذکور مربوط به قبل، حین یا بعد از نقل وی است. آنچه حدیث پژوه به دنبال آن است، شناخت حال راوی در ایام نقل است و احوال راوی در دیگر زمانها، تاثیر قابل توجهی در حدیث پژوهی ندارد. در نتیجه تعداد انگشت شماری از روات به صورت علمی و یقینی ارزیابی خواهند شد.
برخی از پژوهشگران معاصر، با جمع آوری سخن برخی دانشمندان و در پاسخ به این دلیل، مطالبی را مطرح میکند که ریشه در اعتماد و خوش گمانی به صاحبان کتب رجال و پیروی تقلیدگونه از ایشان دارد. وی میگوید:
«این معدلین مثل نجاشی و شیخ طوسی و ابن غضایری و علامه حلی و دیگران، در تعدیل و جرح راویان در سندهای اخبار، به حالت و زمان روایت آنها نظر دارند و غرض آنها اثبات عدالت برای راوی به صورت موجبهی جزئیه نیست.»( دانش رجال الحدیث، ص 42)
تا اینجای عبارت، صرفا بیان ادعاء است. ایشان در ادامه به ذکر سه دلیل اشاره میکند:
«آنها بحث تاریخی نمیکنند و به همین جهت بر راویانی که توثیق کرده اند، تکیه مینمایند و بر راویانی که تضعیف کردهاند، تکیه نمیکنند.»( همان)
میبینیم که اعتماد صاحبان کتب رجال بر گزارشات رجالی خویش و اعمال آن در بررسی سندی، دلیل بر صحت قول ایشان محسوب شده است. آیا اینکه عالِمی نظریهی خود را قبول دارد، دلیل بر صحت نظریهی وی است؟ در این صورت باید بر تمامی نظریات بزرگان در مجامع علمی، حکم به صحت داد!
وی پس از این دلیل، دلیل دیگری را مطرح میکند:
«دلیل این سخن اینکه، از عمریّ دربارهی روایات شلمغانی سؤال شد. او در پاسخ همان جوابی را فرمود که امام علیه السلام دربارهی روایات بنوفضال فرموده بود:«خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا»«بگیرید آنچه را روایت میکنند و رها کنید آنچه را که عقیده دارند.» این شاهد برتری است که مراد رجالیون از نقل این قضایا، زمان روایت کردن آن ها بوده است و به عصرهای بعد از آن کاری نداشته اند.»( همان، ص43)
این مثال، اثبات میکند که عمریّ در گزارش خود از حال شلمغانی، زمان روایت کردن وی را لحاظ کرده است؛ اما آیا می توان خصوصیات این تک گزارش را، به تمامی گزارشات رجالیِ تمامیِ رجالیون سرایت داد؟ قطعا این نوع استدلال، خالی از تحکّم نیست. شاید به همین دلیل ایشان در نهایت، این مطلب را بعنوان "شاهد" و نه "دلیل" نام گذاری می کند.
وی بعنوان دلیل سوم میگوید:
«احوال بسیاری از راویان بلکه اکثر آنها منضبط است. آنان[صاحبان گزارشات رجالی] در عصر خود معروف بوده اند و در تعدیل و توثیق به آنها مراجعه میشده است. مثل علی بن حسن بن علی بن فضال و شیخ عیاشی. معدّلانی که آنها[راویان] را تزکیه کردهاند، یا از روی اطلاع و مشاهده و خبرویت بوده است-به دلیل اینکه هم عصر راوی بوده اند- ویا آن را از اهل اطلاع و فن گرفته اند.»(همان)
این بیان، میتواند بعنوان دلیل بر صحت گزارشات رجالی با تمام خصوصیاتش که یکی از آن خصوصیات، گزارش حال راوی در زمان روایت است، استفاده شود؛ به همین دلیل خصوصیتی به این باب ندارد. به همین علت، جواب از آن در دیگر بخش های این کتاب به تفصیل ذکر شده است.
به طور اجمال میتوان گفت که مانند دلیل دوم، دلیل اخص از مدّعاست. این که برخی از معدلین در عصر راوی میزیسته اند، چه اثباتی است بر صحت گزارشات دیگر معدلین و جارحین که در اعصار آینده آمده اند؟ ایشان چگونه از این مطلب، به این رسیده اند که احوال اکثر راویان منضبط است؟ آیا مشاهدهی نام این دو معدل(علی بن حسن بن علی بن فضال و شیخ عیاشی) در جای جای استدلالات قائلین به توانمندی علم رجال، دلیل خوبی در اثبات توانمندی علم رجال با عرض و طول و گسترهی وسیع خود است؟
📔کتاب بررسی توان علم رجال، ص40-43
https://t.me/tavanerejal
https://eitaa.com/tavanerejal