eitaa logo
🇮🇷🚩تذڪــرة الشهــدا🚩🇮🇷
201 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
990 ویدیو
10 فایل
به نام خدایی که خیرالناصرین است شهدا را به یــــــــاد بسپاریم نه خــــــــاڪ در اینجاشما مهمان حضرت زهرا و شهدا هستید برای زمینه سازی ظهور بقیة الله #اللهــم‌عجـل‌لـولیک‌الفــرج ارتباط با ادمین @yazahra_m
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 وصیتنامه شهید والامقام حجت الله رحیمی 💥بسم رب الشهداء والصدیقین هر کس که پیمان ولا دارد بیاید، هر کس هوای کربلا دارد بیاید (فان مع العسر یسرا، آن مع العسر یسرا ) (پروردگارا تو خود گواهی بر من چه می گذرد.) بارالها !... خدایا ! دوری خانه، پدر، مادر، برادر و خواهر را خدایا ! بی خوابی های فراوان را خدایا ! دنیا و خواری‌هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمّل می‌کنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمّل نخواهم کرد. 💥خدایا ! تو را سپاس می‌گزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری. خدایا ! چشم طمع بهشت ​​تو نیز ندارم ; زیرا عبادت‌هایم را برای این درگاهت می‌کنم که تو را عادل می‌دانم و می‌دانم که تنها در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند می‌کند. خدایا ! سالها و ماههاست که به دنبال دست یافتن به وصال خود شهرها و آبادیها و کوهها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشته اما هنوز خود را ناشناس کرده ام. با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم، در هر مسیری، بر سر هر کوی و برزنی یکی، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک‌شان به سوی تو پرواز کردند و شهید شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده‌ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه می‌توانم عاشق، عاشق اللّه، شیفته اللّه، تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی. آری خدای مهربان، این بار نیز به دنبال رسیدن به وصال خود حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم. 💥خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد، دیگر این سینه را نمی‌خواهم. خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده‌ی آموخته را. معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ... معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است . الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی . 💥خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق می‌ورزد تا که بمیرد، من هم آنقدر عاشق تو هستم که می‌خواهم در راه تو، تکه تکه شوم. خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آن‌ها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم. خدایا ! در این سرزمین مقدّس و خونین سوگند می‌خورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم. خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا می‌دهم . خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن . 💥بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمی‌بینم، ولی امیدم به عفو و بخشش توست. خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز. زیرا به عشق شهادت به درب خانه‌ات می‌آیم. پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشقش باشم، شهیدش می‌کنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت. خدایا ! من عاشق توام، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن. 💥محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی، و نه برای راحتی شخصی می‌خواهم. بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّه‌ی کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسّر نمی‌شود، می‌خواهم و خوشا به حال آنها که با شهادت رفته‌اند. بارالها، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه برای شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمینه‌ساز حکومت بقیه جهانی اللّه شد، حمایت فرما! 💥ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند، بس است هر چه دیده‌اند. بگذار این گوش‌ها دیگر نشنوند، بس است هر چه شنیده‌اند، بگذار این دست‌ها و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیده‌اند. خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم، دور از هر کثرتی. دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی . خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام . 💥یا سیدی و مولای ! ابراهیم را که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را محو کرد، زمانی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد، ندا آمد دست نگهدار، ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی هنوز به آن درجه اسم نرسیده بود. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (علیه السّلام) بود ... پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می‌تپد . جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را قبول کند و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمّل عذاب تو را ندارم. ادامه 👇👇👇
💥 بارالها ! من همان بنده هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام، امّا اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای راهت می کنی، نصیب من هم کن. . بارالها ! تو را شکر‌گویم که به من آگاهی دادی تا بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می‌روم. 💥خدایا، در شهادت چه لذّتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق می‌ریزند و این گونه شتابان‌اند. خدایا ! هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ؛ زیرا میدانم که ظلم چه گناهی نابخشودنی است. خدایا ! نگذار دروغ بگویم؛ زیرا دروغ ظلم کثیفی است. 💥خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ؛ زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‌ای است. خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد. خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم. صبرمان ده که بسیار عجولیم. بصیرتمان ده که ببینیم آنچه‌ نادیدنی است. کورمان کن که نبایستی ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد. بینشی عطا کن که اهل ثمر است. و فکری ببخش تا به عظمت پی ببریم و معرفتی یابیم. دستی ببخش تا دستگیر باشد، و جز تو به سوی کسی دراز نشود. قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید. و قدرتی که در خدمت تو باشد. 💥پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد. راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر کس در هر زمان لبیک می‌گوید از ملازمان کاروان کربلاست. تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو 🥀خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی https://eitaa.com/tazkeratoshohada «»
اسفند عجب ماهی است! آغازش با حمید، اواسطش با حسین و پایانش با مهدی... شهادت حمید باکری: ۶ اسفند شهادت حسین خرازی: ۸ اسفند شهادت امیرحاج امینی: ۱۰ اسفند شهادت ابراهيم همت: ۱۷ اسفند شهادت حجت اله رحیمی: ۱۸ اسفند شهادت حسین برونسی: ۲۳ اسفند شهادت عباس کریمی: ۲۴ اسفند شهادت مهدی باکری: ۲۵ اسفند _برونسی https://eitaa.com/tazkeratoshohada
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهنم گفت: یا مهدی روایت امیر سیاوش مشیری از یک امداد غیبی عجیب! ‌ اندکی تفکر...!!! بعد به قلبت نگاه کن اگه یه ذرّه احساس کردی شهدا دعوتت کردن...! بسم الله... وارد کانال شو👇👇👇 https://eitaa.com/tazkeratoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 کتابِ: 《》 🌹این کتاب پیرامون زندگیِ به قلم سعید عاکف می باشد و یکی از پرفروش ترین کتاب های دفاع مقدس به شمار می آید... این کتاب شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه‌های وحشیانه ساواک قرار گرفت... 🔸کتاب از چندین فصل و خاطرات بسیار تشکیل شده است و شروع کتاب با زندگینامه آن شهید بزرگوار است... 🌷چند روز قبل از عملیات بدر، بارها شهید برونسی، به مناسبت‌های مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر می دهد. گاهی آنقدر مطمئن حرف می زند که می گوید: اگر من در این عملیات شهید نشدم، در مسلمانی ام شک کنید! و از آن بالاتر اینکه به بعضی ها، از تاریخ و از محل شهادتش نیز خبر می دهد که چند روز بعد، همانطور هم می شود. از این دست وقایع اعجاب آور، در زندگی شهید برونسی بارها و بارها رخ داده است. 🌱🕊آنچه ما را به تأمل در زندگی این بزرگوار وا می دارد، رمز همین موفقیت‌های بسیارش است در زمینه های مختلف. در ظاهر امر، او کارگری بنا است که در دوران قبل از انقلاب، رنج و شکنجه ی بسیاری را در راه اسلام تحمل می کند؛ و در دوران بعد از انقلاب هم، که زمینه برای رشد او مهیا می شود، چنان لیاقتی از خود نشان می دهد که زبانزد همگان می گردد و نامش حتی به محافل خبری استکبار جهانی نیز کشیده می شود... https://eitaa.com/tazkeratoshohada
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🟣خاک های نرم کوشک🟣 خودش رفت زنگ آن خانه را زد من هم رفتم .کنارش به ام :گفت:«از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی هر چی بهت ،گفتن بی چون و چرا گوش می کنی». مات و مبهوت نگاهش می کردم آمدم چیزی بگویم در باز شد یک زن تقریبا مسن و ساده وضعی، بین دو لنگه ی در ایستاده بود چادر گلدار و رنگ و رو رفته اش را رو سرش جابجا کرد. استوار به اش مهلت حرف زندن نداد. به من اشاره کرد و گفت:«این سرباز رو خدمت خانم (!) معرفی کنید.» آمدبرود گفتم:« من اینجا اسلحه ندارم هیچی ندارم نگهبانی می خوام بدم چکار می خوام بکنم». خنده ناشیانه ای کرد و گفت: «برو بابا دلت خوشه از فردا همین لباس هات رو هم باید در بیاری و لباس شخصی بپوشی.» تو دوره آمورشی به قول معروف تمسه از گرده مان کشیده بودند یاد داده بودند به مان که اگر مافوق گفت بمیر بی چون و چرا باید بمیری رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال زنه رفتم تو. ولی هنوز در تب و تاب این بودم که تو خانه یک خانم می خواهم چکار کنم؟! روبروی در ورودی آن طرف حیات یک ساختمان مجلل چشم را خیره می کرد،ـ.وسعت حیات و گلهای رنگارنگ و درخت های سربه فلک کشده هم زیبایی دیگری داشت. زن گفت:«دنبالم بیا» گونه به دست دنبالش راه افتادم رفتیم تو ساختمان جلوی راه پله ها زن ایستاد, اتاقی را تو طبقه دوم نشانم داد و گفت: «خانم اونجا هستن.» به اعتراض گفتم:«معلوم هست می خوام چکار کنم؟ این نشدسربازی که برم پیش یک خانم.» ترس نگاهش را گرفت به حالت التماس گفت:« صدات رو بیارپایین پسرم!» ادامه دارد.... ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🟣خاک های نرم کوشک🟣 ویلای جناب سرهنگ: با اضطراب نگاهی به بالا انداخت و ادامه داد«برو بالا، خانم بهت میگن چکار باید بکنی زیاد بد اخلاق نیست.» باز پرسیدم: «آخه باید چکار کنم؟» انگار ترسید جواب بدهد تا تکلیفم را یکسره کنم از پله ها بالا.رفتم، در اتاق قشنگ باز بود جوری که نمی توانستم در بزنم نگاهی به فرش های دستباف و قیمتی کف اتاق انداختم،بندپوتین هام را باز کرده و بیرونشان آوردم با احتیاط ،یکی دو قدم رفتم جلوتر. «یا الله.» صدایی نیامد. دوباره گفتم: «یا الله یا الله!» این بار صدای زن جوانی بلند شد:«سرت رو بخوره یا الله گفتنت دیگه چیه؟ بیا تو!» مردد و دو دل بودم زیر لب گفتم :«خدایا توکل برخودت.» رفتم تو از چیزی که دیدم چشمام یکهو سیاهی رفت کم مانده بود پخش زمین شوم فکر می کنی چه دیدم گوشه اتاق روی مبل یک زن بی حجاب و به اصطلاح آن زمان «مینی ژوپ» نشسته بود با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن پاهاش را هم خیلی عادی و طبیعی انداخته روی هم تمام تنم خیس عرق شد. چند لحظه ماتم برد زنیکه هم انگار حال و هوای مرا درک کرده بود چون هیچی نگفت وقتی به خودم آمدم، دنده عقب گرفتم و نفهمیدم چطور از اتاق زدم بیرون پوتین ها را پام کردم بندها را بسته نبسته گونی را برداشتم. «آهای بزمجه کجا داری میری؟ بر گرد!» گوشم بدهکار هارت و پورت زن بی حجاب نشد پله ها را دو تا یکی آمدم پایین رنگ از صورت زن چادری پریده بود. زیاد به اش توجهی نکردم و رفتم توی حیات دنبالم دوید بیرون دستپاچه گفت:« خانم داره صدات میزنه.» اینقدر صدا بزنه تا جونش در بیاد! گفت: «اگر نری می کشنتها! عصبی گفتم به جهنم!» ادامه دارد.... https://eitaa.com/tazkeratoshohada