گرداندن تسبیح بدون گفتن ذکر :
امام سجادعلیه السّلام فرمود:
پدرم ازجدم برایم نقل کردکه هر گاه نمازصبح رامیخواند، با کسی سخن نمی گفت تا این که سبحه را بر میداشت و میفرمود:
((اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی))
سپس آن حضرت آن سبحه را برمی داشت و بدون این که تسبیح بگوید، هر چه میخواست سخن میگفت و سبحه را میگردانید.
میفرمود:
همین گردانیدن سبحه برایش ثواب داشت و یک حرزی بود، تا آن موقعی که در رختخواب خود وارد میشد.
هنگامی که وارد رختخواب خود میشد نیز همین عمل را انجام میداد و سبحه خود را زیر سر خویش مینهاد و ثواب آن سبحه از این وقت تا وقت بعدی برایش حساب میشد.
📚 بحارالانوارجلد٤٥صفحه١٩٩
#حدیث
#تسبیح
🆔 @tazkie
پيامبر اکرم صلی الله عليه و اله
مِنْ كِتَابِ اَلْمَحَاسِنِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمْسِكْ لِسَانَكَ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَتَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ ثُمَّ قَالَ وَ لاَ يَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَهُ
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله
زبانت را نگهدار
زيرا نگهدارى زبان صدقه اى است كه به خودت مى دهى
سپس فرمود :
هيچ بنده اى حقيقت ايمان را نشناسد تا زبانش را نگهدارد
📚 منبع : مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 359
🆔 @tazkie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله بهاءالدینی
سید سکوت
🆔 @tazkie
سالها پیش مرد رازآلودی تکوتنها در کوه خضرِ قم زندگی میکرد و معروف به سیّدِ سکوت بود. حکایات غریبی از وی بر سرِ زبانهاست و اجمالاً اینکه بسیاری به او و کراماتش معتقد بودند و گاه و بیگاه به زیارتش میرفتند.
از جمله کسانی که توفیق زیارت این مرد خدا را داشته، حاج سیّد رضا بهاءالدّینی است. از ایشان نقل شده است:
«من سیزدهساله بودم، سیّدی در کوه خضر مینشست که به او می گفتند سیّد سکوت. بیست سال بود که حرف نمیزد. من با بعضی بچهها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد، گفت: مریض داریم، او را دعا کنید. سیّد با حرکات دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین مثل اینکه فهمیده بود ما بچهها گرسنه هستیم؛ با اشارهٔ دست به ما بچهها فهماند که در فلان منطقهٔ پائین کوه دارند اطعام میکنند، بروید بخورید. ما [هم] رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود. دیدیم در یک باغی آش پختهاند و به مردم میدهند! بزرگان هم به او سر می زدند».
این ناچیز، شبیهِ مطالب مزبور را مکرّراً از حجّةالإسلام فاطمینیا با عبارات گوناگون و در مجالس مختلف استماع نموده بود. منجمله اینکه گفتند: یکبار از آقای بهاءالدینی پرسیدم: آقا، راز این سیّد چه بود؟ ایشان با دست اشاره به دهاناش کرد و گفت: جلوی آتش را گرفته بود (یا: درِ آتش را بسته بود).
تمام آنچه در مورد این سیّدِ بیونامونشان میدانیم همین است. ذیلاً یک قطعهٔ عکس نادر از تمثال مبارکِ سیّد سکوت و نیز فرازی از بیانات جناب فاطمینیا تقدیم حضور میگردد. اگر عزیزی از مطالب بیشتری دربارهٔ سیّد سکوت اطّلاع دارد، از این مهجور دریغ نفرماید.
▪️ مردان خدا ز خاکدانِ دگرند
مرغان هوا ز آشیان دگرند
منگر تو از این چشم به ایشان، کایشان
فارغ ز دو کَون و در مکان دگرند
#سید_سکوت
#شرح_حال
🆔 @tazkie
❖ آیت الله غروی اصفهانی در رثای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
سینهای کز معرفت گنجینه اسرار بود
کِی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد
سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
نالهی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر
گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟
گردش گردون دون بین کز جفای سامری
نقطهی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه
روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان
آنکه جبریل اَمینش، بندهی دربار بود
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز
تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود
گر چه بازو خسته شد، وز کار دستش بسته بود
لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد
#حضرت_فاطمه(س)
#شهادت
#غروی_اصفهانی
#شعر
🆔 @tazkie
1_2560124717.mp3
1.09M
علامه حسن زاده آملی
...فاطمه زهرا اصلا مسلمان نه!
دختر پیغمبر نه!
و تو باش خلیفه مسلمانان!
حق داری در کوچه جلوی زن جوان رو بگیری؟؟
مصیبت خوانی حضرت علامه حسن زادهآملی ره
#حضرت_فاطمه_س
#شهادت
#روضه
#علامه_حسنزاده
🆔 @tazkie
✳ اگر داشتند، میآوردند و میدادند
✍ فرزند #علامه_طباطبایی نقل میکند: «پدرم از درآمد زمین زراعیای که داشت، به روستائیانی که نیازمند بودند وام میداد و رسید میگرفت و چنانچه کسی بعد از دو فصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهی خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس میداد و از طلب خود صرفنظر میکرد.
یک بار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطهها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبضها را از جیب خود درآورد، مدتی به آنها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت؛ در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت. من با تعجب پرسیدم: پدر چرا اینکار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت: «پسرم اگر داشتند، میآوردند و میدادند.
خدا را خوش نمیآید که من بدانم آنها دستشان خالی است و آنها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم!»
📚برگرفته از سایت دار القرآن علامه طباطبایی
🆔 @tazkie