#من_اگه_خاک_بودم؟
میشدم گِل با اشکِ سجدههای شبانهی علی...
میشدم غبارِ روی برگ نخلِ نخلستان علی...
میشدم خاکِ بازی برای یتیمانِ علی...
میشدم فرش برای نمازهای علی...(صلوات الله علیه)
سارق آرامش ما، نداشتن یا ندیدن؟
✍️محمد مختاری
https://eitaa.com/tb_qom/9
شوق دیدار و خیال پولدار شدن مانند دو نگهبان سختگیر اجازه ورود خواب به چشمانش را نمیدادند.
چند وقتی بود فکر و خیالش خیلی آشفته بود.
آخر حال و روزش جیبش تعریفی نداشت.
پر بود از خالی!
همین باعث شد زودتر از بقیه خودش را به خانهی آقا برساند تا شاید پول بیشتری گیرش بیاید.
بالخره رفت سر اصل مطلب.
آقاجان شما که غریبه نیستید، از نداری خسته شدم.
احساس میکنم فقیرتر و بیچارهتر از من روی این زمین اصلا وجود ندارد.
انگار توی این آسمون خدا نصف ستاره هم ندارم...
جواب امام را که شنید انگار دنیا دور سرش چرخید.
فکرش را هم نمیکرد ایشان حرف او را قبول نکند و نپذیرد.
چون واقعا جیبهایش خالی خالی بود.
حضرت ادامه دادند که بله از اوضاع تو بیخبر نیستم.
بیپولی و قرض و قولههایت را هم اطلاع دارم اما نظر من را اگر بخواهی، تو فقیر و ندار نیستی!
مرد گفت: آقاى من! اینجوری هم نیست.
به خدا قسم انگار از وضعیت من خبر ندارید...
همینطور شکایت از نداری را ادامه میداد و امام صادق عليهالسّلام نیز هر دفعه سخن او را ردّ میکردند.
تا اينكه امام به او فرمود: بگو ببینم اگر محبت ما را از تو بگیرند و در ازای بيزارى جستن از اهل بیت صد دينار(هر دینار حدود چهار گرم طلا) بدهند قبول میکنی؟
نه آقاجان، معلومه که نه!
امام چندین مرتبه سوال را تکرار و رقم را افزایش داد تا اینکه مبلغ به هزاران دينار رسید.
ولى او هربار مثل قبل که جواب منفی میداد.
این آخریها البته بُغض راه گلویش را بسته بود اما دید که انگار نمیشود.
قسم خورد كه آقا جان به خدا قسم قبول نمیکنم حتی سر سوزنی از شما بیزار باشم حتی اگر هزاران درهم به من بدهند.
وقتی حرفهایش به اینجا رسید، امام گفتند که عزیز دلم آيا كسى كه كالايى دارد كه اگر در برابرش این همه طلا و دینار داده شود و باز هم حاضر به فروش نمیشود فقير و ندار است؟
پ.ن: منکر مشکلات مالی نیستم اما چرا فقط روی نیستها تمرکز کنیم؟
مگر آرامشمان را از سر راه آوردهایم؟
خواهش میکنم بیایید داشتههایمان را نیز ببینیم.
هم نیمهی پر و هم نیمهی خالی لیوان.
با خودمان قرار بگذاریم به خاطر آنچه داریم خدا را شکر کنیم.
چه بسا به سبب این قدر شناسی، نعمتمان افزون گردد و جای خالیهای زندگیمان با لطف و برکت خدا اندک اندک پر شوند.
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
متن عربی حدیث:
أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْفَحَّامُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْمَنْصُورِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمُّ أَبِي ، قَالَ: حَدَّثَنِي اَلْإِمَامُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: إِنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى سَيِّدِنَا اَلصَّادِقِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) فَشَكَا إِلَيْهِ اَلْفَقْرَ، فَقَالَ: لَيْسَ اَلْأَمْرُ كَمَا ذَكَرْتَ وَ مَا أَعْرِفُكَ فَقِيراً. قَالَ: وَ اَللَّهِ يَا سَيِّدِي مَا اِسْتَبَيْتُ ، وَ ذَكَرَ مِنَ اَلْفَقْرِ قِطْعَةً وَ اَلصَّادِقُ يُكَذِّبُهُ، إِلَى أَنْ قَالَ لَهُ: خَبِّرْنِي لَوْ أُعْطِيتَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا مِائَةَ دِينَارٍ، كُنْتَ تَأْخُذُ قَالَ: لاَ. إِلَى أَنْ ذَكَرَ أُلُوفَ دَنَانِيرَ وَ اَلرَّجُلُ يَحْلِفُ أَنَّهُ لاَ يَفْعَلُ، فَقَالَ لَهُ: مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ يُعْطَى بِهَا هَذَا اَلْمَالَ لاَ يَبِيعُهَا هُوَ فَقِيرٌ؟!
📚 [الأمالي للطوسي :ج۱،ص۲۹۸]
#حدیث
#آرامش
مراقب باشید شما را خرج کارهای کوچک نکنند؛ دندان روی جگرتان بگذارید!
این یادداشت، تذکری است دلسوزانه و صادقانه برای طلاب عزیزی که سالهای ابتدایی طلبگی را میگذرانند.
گاهی بعضی از رفقایی که در اوایل مسیر مقدس طلبگی قرار دارند افتخار میدهند و با حقیر پیرامون فعالیت تبلیغی و فرهنگی در موسسات مختلف و یا فضای مجازی مشورت میکنند.
بنده از باب انجام وظیفه عرض میکنم: دوست من صبر هوشمندانه داشته باش.
اجازه بده وقتی منبر میروی مردم صدای یک فقیه را بشنوند، وقتی از یک مسئول مطالبه میکنی او نامهای از یک استاد حوزه یا دانشگاه دریافت کند، وقتی یادداشتی در مجازی مینویسی دیگران نوشتهی یک کارشناس تفسیر یا کلام یا ... را بخوانند.
آنگاه مواضع تو چند برابر اثر دارد، انتقادت صد برابر برش دارد و همینطور تبلیغت.
امروز سخنی از استاد میرباقری(زید عزه) دیدم که به ذهنم آمد در این زمینه مفید باشد.
ایشان میفرمایند:
گاهی باید دندان سَرِ جگر بگذاری تا بعداً بتوانی کارهای بزرگ انجام بدهی.
شیطان سعی میکند انسان را خرج کارهای کوچک بکند.
شیطان چون حریف حضرت موسی نمیشد، او را به وسطِ یک دعوای پیشبینینشده کشاند و نزدیک بود آن حضرت، خرج یک سرباز صفر شود، ولی خدا نجاتش داد و رفت و با یدِ بیضاء و عصا و نبوّت آمد.
✍خاک پای سربازان حضرت حجت علیهالسلام، #محمد_مختاری
https://eitaa.com/tb_qom
حرف زدن با امام رضا علیهالسلام چرا و چگونه؟
✍️محمد مختاری
شرفیابی به محضر امام رضا علیهالسلام یکی از بهترین نعمتهایی است که نصیب انسان میشود.
زیارت، دیداری است که حداقل دو ویژگی دارد:
الف.زائر همراه با میل و اشتیاق خاصی به سوی امام علیهالسلام میرود که گویی از دیگران دل کنده است.
ب. به قصد احترام به محبوب و انس گرفتن با ایشان انجام میشود.
یکی از ارکان مهم هر دیدار گفتگو با طرف مقابل است.
حال سوالی که شاید به ذهن شما هم آمده باشد این است که در هنگام زیارت چگونه با امام رضا علیهالسلام صحبت کنیم؟
پاسخ این پرسش با تامل در حدیث زیبایی از خود ایشان که بیانگر کیفیت رابطهی امام با بقیهی مردم است، قابل دستیابی است.
حضرت رضا علیهالسلام در این روایت ویژگیهای امامان معصوم (علیهمالسلام) را اینگونه برمیشمارند:
«الامام، الانیس الرفیق و الوالد الشفیق والاخ الشقیق والامُّ البّرة بالولد الصغیر و مفزع العباد فى الداهیة النآد... .»(کافی، ج۱، ص۱۹۸)
امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به فرزند خردسال و پناهگاه بندگان در گرفتاریهای سخت میباشد...»
آدم با رفیق صمیمیاش به راحتی از غصه ها،شادیها و آرزوهایش میگوید.
رفیق دوستش را رها نمیکند و پای رفاقتش میایستد.
مادر دلسوز فرزند خردسالش را بیش از همه حتی بیشتر از دیگر فرزندانش دوست میدارد و مینوازد.
خطاها و خرابکاری های بچه او را از چشم مادر نمیاندازد.
کودک خردسال نمیتواند به درستی صحبت کند ولی مادرش با عشق ومحبت فراوان از شنیدن کلمه ها و جمله های غلط فرزندش هم لذت میبرد.
پدر همواره خودش را سپر بلای فرزندش میکند و همواره برای برآورده کردن نیازهای مادی و معنوی او از هیچتلاشی فروگذار نمیکند.
این روایت فضایی سرشار از عشق و محبت را بین امام و ماموم ترسیم میکند.
در این محیط عاشقانه و پر از امنیت و ایمنی از هرگونه رنج و ناراحتی انسان میتواند به راحتی حرف دلش را بدون ترس و نگرانی بر زبانش جاری کند؛ درست به همان آسودگی که دوستش سخن میگوید و با مادرش درد و دل میکند.
ساعات و لحظه های حضور در حرم چنین امام مهربانی را قدر بدانید و برای تمام آرزومندان زیارت امام هشتم علیهالسلام هم دعا کنید.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
همهی ما دیوانگان
✍️ محمد مختاری
https://eitaa.com/tb_qom/12
بالاخره توانستم وسط شلوغیهای کار آماده سازی برنامههای محرم چند دقیقهای وقت گیر بیاورم و باهاشون تماس بگیرم.
غنیمت بود.
بعد از احوالپرسی با همسرم، دختر کوچکم گوشی را گرفت.
پنج سال دارد.
چند روزی است پیش مادربزرگش رفتهاند و از من دور است.
قبل از اینکه دخترم بیاید، مادرش از مهربانیهای پدربزرگ برای نوهاش تعریف میکرد.
از اسباب بازی خریدن و گردش رفتن و... .
بیصبرانه منتظر بودم تا ببینم دخترم با آن زبان کودکانهاش چه چیزهایی برای گفتن دارد.
خوشحال بودم از این مهماننوازیها و ناز خریدنها.
میگویند دخترها بابایی هستند اما راستش را بخواهید پدرها هم دختریاند.
نوشتهاند حضرت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هر روز میآمدند دم در خانهی دخترشان، سلامش میدادند، حالش را میپرسیدند و میرفتند..
شاید بالاترین مخلوق عالم هم خیلی دلش برای دخترش تنگ میشد.
کوچولوی من آمد گوشی را گرفت اما کاش حرف نمیزدیم نه بخاطر اینکه فهمیدم چیزی نمانده گریهاش بگیرد.
+سلام دخترم.
-سلام بابایی.
+دختر گلم خیلی خوشحال شدم شنیدم هدیه گرفتی و روستا رفتی. انگار حسابی سفر خوش گذشته بهتون.
-بابایی
+جون بابا
-دیشب دو ساعت گریه کردم.
+گریه!؟ چرا آخه عزیز دلم؟
_از نبودن تو. آخه پیشم نیستی دلم برات خیلی تنگ شده.
این را که گفت گویی قلبم ایستاد.
نظم وجودم به هم ریخت.
نفس کشیدن برایم سخت شد.
چند لحظهای گوشم کر و زبانم لال شد.
صدایی توی دلم جوابش را میداد:
+عزیزم غصه نخور درست میشود.
+دخترم کسی که تو را اذیت نکرده.
+کسی که تو را نترسانده.
+کسی دنبالت نکرده.
+تو که الحمدلله پاهای کوچکت سالم هستند و بدون کفش ندویدهای.
+به تو هدیه دادهاند و نازت کردهاند.
+گوشوارهات را... .
+گرسنه هم الحمدلله نماندهای.
اینها را به زبانم نیاوردم اما خودم هزار بار ویران شدم.
سینهام سنگین شد.
دیوانه شدهام؟
خدا کند.
ایکاش من هم از جام «قد خولطوا» سیراب میشدم.
همهی هستی دیوانه هستند.
«خالطوهم امر عظیم».
ما آبِ خوردن روزمرهمان هم «مخلوط» است.
با عطر «سلام بر حسین علیهالسلام».
بگذریم...
پشت گوشی خودم را جمع و جور و صدایم را صاف کردم.
+عزیزم غصه نخور بابایی انشاءالله چند روز دیگه خودش میاد پیشت.
_باشه بابا جونم.
#محرم
#کربلا
#شام