#داستان
سر کلاس شخصیت بودیم و در مورد اثر تعداد فرزندان بر شخصیت انسانها صحبت میکردیم.
یکی از دانشجوهای آقا گفتن: استاد ما که تا تمام شرایط یه بچه رو نتونیم تأمین کنیم، بچه نمیاریم، اینجوری ظلم در حق اون بچه کردیم!!!
گفتم: منظورتون از تمام شرایط چیه؟
گفتن: شرایط مالی، عاطفی، تربیتی…
گفتم: ما یه عالمه بچه داریم که تو خانوادههای مرفه، دارن بزرگ میشن، ولی حال روانشون خوب نیست و از اون طرف بچههای زیادی هستن که تو خانوادههای با سطح مالی متوسط، دارن زندگی میکنند و حالِ روان شون خوبه.؛ پس تأمین رفاه و مادیات بچهها نمیتونه ضامن خوشبختی و موفقیت بچههامون باشه.
گفتن: وقتی من یه بچهای بیارم که نتونم خوب تربیت کنم، اگه نیارم بهتره!!!
گفتم: به نظرتون این حرف شما یه جور پاک کردن مسئله به جای حل کردنش نیست؟!
وقتی میدونیم که لازمهی فرزندپروری اینه که کودک و نیازهاش و ویژگیهاش رو بدونیم، خب میریم دنبالش و یادش میگیریم و از طرفی میدونیم قرار نیست ما منتظر بمونیم تا به حد کمال و بدون اشتباه بشیم، بعد فرزندی بیاریم؛ چون اساساً چنین امری امکانپذیر نیست؟! (مشق نانوشته که غلطی نداره)؛ مگه نه اینکه یکی از فلسفههای فرزندآوری اینه که شخصیت و روح ما با هر بچهمون رشد میکنه، به این صورت که مثلاً وقتی میدونم فرزندم هر لحظه در حال دیدن رفتار منه و رفتار من چه اثری روش داره؛ خب سعی میکنم
اگه قبلاً دروغ میگفتم و یا غیبت میکردم و یا زیاد داد میزدم و زود عصبانی میشدم، دیگه انجامش نمیدم. اگه قبلاً مثلاً بینظم بودم و بیبرنامه و یا مسواک نمیزدم، حالا تغییر کنم. اگه قبلاً طبیعت و سفر تو برنامهام نبوده، حالا به خاطر بچهام تو برنامههام قرارش بدم.
🚨این اوج خودخواهی هستش که
چون نمیخوام خودم رو تغییر بدم،
یدونه بچه بیارم و یا کلاً بچه نیارم!