طب اسلامی
👇👇👇
▪️چهار هزار مرد بر آب فرات موکلّ بودند دو هزاره پیاده و دو هزار سوار.
چون عبّاس روی به لب آب نهاد
این چهار هزار کس سر راه بر وی گرفتند عبّاس گفت: ای قوم، شما مسلمانید یا کافر؟
گفتند: ما مسلمانیم.
عبّاس فرمود که در مسلمانی کجا روا باشد که سگ و خوک و دد و دام و چرنده و پرنده، همه از این آب میخورند و شما فرزندان مصطفی و جگرگوشگان فاطمۀ زهرا را محروم میسازید و از این آب منع میکنید
از تشنگی قیامت اندیشه نمایید و از خجالت و ندامت آن روز یاد آرید.
حالا شما اوقات بر لب آب میگذرانید و از حال تشنگان صحرای کربلا خبر ندارید:
تو را که درد نباشد زحال ما چه تفاوت
تو سوز تشنه چه دانی که بر کنار فراتی
مردمان از خوف نیزه و بیم شمشیر او دررمیدند
او دیگر باره اسب در آب راند و باری دیگر سواری هزار بر او حمله آوردند. عبّاس نیزه در آب افکند و تیغ برکشید و از آب بیرون رانده حمله کرد و به هر سو که روی آوردی مردم برمیدندی تا وقتیکه لب آب از ایشان بستد
پس فرود آمد و مشک پر آب کرده، در دوش راست کشید، سوار و پیاده سر راه بر وی گرفتند و او با ایشان حرب در پیوست
ناگاه زید بن الرقاد، بیخبر خود را به عبّاس رسانید و او با دیگری مشغول بود. آن مدبَّر حربه اي حوالۀ عبّاس کرده، دست راستش از بدن جدا شد و عبّاس اینجا رجزی میخواند که یک بیت از او چنین است:
و اللهِ لَو قَطَعتُمُ یَمینی
لَاَ حمِیَنَّ صابراً عَن دِیِنی
پس عبّاس از روی مردانگی مشک را در دوش چپ کشید دست چپش نیز بینداختند.
مشک را به دندان در دوش کشید و به رکاب ، دشمن را از پهلوی خود دور میکرد ناگاه تیری بر مشک آمد و سوراخ شده آبها بریخت
زبان حال عبّاس میگفت:
آیا چه حکمت است که آبی به حلق ما تشنگان نمیرسد و منادی غیبی ندا میکرد که شربتهای بهشت برای شما آماده کرده اند حیف باشد که لب بدین آب تر کنید
پس عبّاس از آن دو زخم منکر از اسب درافتاد و گفت: «یا اَخا اَدرِک اَخاک» ای برادر، برادرت را دریاب
آواز به گوش حسین رسید، دانست که به نزدیک جدّ و پدر رفته است آهی از حسین برآمد که زمین کربلا از هیبت آن به لرزه درآمد:
پیر گردون زین مصیبت جامۀ جان چاک زد
خسرو انجم کلاه سروری بر خاک زد
قامت گردون دو تا و چهرۀ مه شد سیاه
برق این آتش مگر بر قبۀ افلاک زد
در بیشتر تواریخ مذکور است که حسین بعد ازشهادت عباس فرمود که «اَلآنَ انکَسَرَ ظَهرِی» این زمان پشت من بشکست «وَ قلَّت حیلَتِی» و اندک شد چارۀ من.
برفت آن یار و من بیچاره گشتم
زکوی خوشدلی آواره گشتم
#کتاب_روضه
@tebeslami_ir