💠 السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)
🌱حضرت زهرا(سلام الله عليها)می فرمایند: شيعيان ما بهترين اهل بهشت هستند.
✅فاطمه می آید. دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد. مكه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می كند.
@ayatollah_haqshenas
🎁 #هدیه_به_خوانندگان
🔹 سردار شهید، حسین خرازی(ره) : هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا است
@ayatollah_haqshenas
گاهی یک نگاه حرام
شهادت را
برای کسی که
#لیاقت_شهادت_دارد،
سالها عقب می اندازد،
چه برسد به کسی که،
هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده.
"سردار شهید حاج حسین خرازی"
@ayatollah_haqshenas
💠تواضع
🍂 رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومده ای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست. گفت«حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟»🍂
#درس_اخلاق
#شهید_حاج_حسین_خرازی
@ayatollah_haqshenas
طب الرضا
💠تواضع 🍂 رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری
امروز 8اسفند سالگرد سردارشهید حسین خرازی است
شادی روح شهید صلوات
#آشنایی_با_ابراهیم
قسمت سوم
چفیه
اواخر سال 1360 بود. ابراهیم در مرخصی به سر می برد. آخر شب بود که آمد خانه، کمی صحبت کردیم. بعد دیدم توی جیبش یک دسته بزرگ اسکناس قرار دارد!
گفتم: راستی داداش! اینهمه پول از کجا می یاری!؟ من چندبار تا حالا دیدم که به مردم کمک می کنی، برای هیئت خرج می کنی، الان هم که این همه پول تو جیب شماست!
بعد به شوخی گفتم: راستش را بگو، گنج پیدا کردی!؟
ابراهیم خندید و گفت: نه بابا، رفقا اینها را به من می دهند، خودشان هم می گویند در چه راهی خرج کنم.
فردای آن روز با ابراهیم رفتیم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شدیم. به مغازه موردنظر رسیدیم.
مغازه تقریبا بزرگی بود. پیرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش یک به یک با ابراهیم دست و روبوسی کردند، معلوم بود کاملا ابراهیم را می شناسند.
بعد از کمی صحبت های معمول، ابراهیم گفت: حاجی، من ان شاالله فردا عازم گیلان غرب هستم.
پیرمرد هم گفت: ابرام جون، برای بچه ها چیزی احتیاج دارید؟
ابراهیم کاغذی را از جیبش بیرون آورد. به پیرمرد داد و گفت: به جز این چند مورد، احتیاج به یک دوربین فیلمبرداری داریم. چون این رشادت ها و حماسه ها باید حفظ بشه. آیندگان باید بدانند این دین و این مملکت چطور حفظ شده. برای خود بچه های رزمنده هم احتیاج به تعداد چفیه داریم.
صحبت که به اینجا رسید پسر آن آقا که حرف های ابراهیم را گوش می کرد جلو آمد و گفت: حالا دوربین یک چیزی، اما آقا ابرام، چفیه دیگه چیه؟! مگه شما مثل آدمای لات و بیکار می خواهید دستمال گردن بندازید!؟
ابراهیم مکثی کرد و گفت: اخوی، چفیه دستمال گردن نیست. بچه های رزمنده هر وقت وضو می گیرند چفیه برای
برایشان حوله است، هروقت نماز می خوانند سجاده است. هروقت زخمی می شوند، با چفیه زخم خودشان را می بندند و ...
پیرمرد صاحب فروشگاه پرید تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم تهیه می کنیم.
فردا قبل از ظهر جلوی درب خانه بودم. همان پیرمرد با یک وانت پر از بار آمد. سریع رفتم داخل خانه و ابراهیم را صدا کردم.
پیرمرد یک دستگاه دوربین و مقداری وسایل دیگر به ابراهیم تحویل داد و گفت: ابرام جان، این هم یک وانت پر از چفیه.
بعدها ابراهیم تعریف کرد که از آن چفیه ها برای عملیات فتح المبین استفاده کردیم.
کم کم استفاده از چفیه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد. راوی: عباس هادی
❤️🌹❤️🌹❤️
@ayatollah_haqshenas
سلام به همه اعضا گرامی🌹
👌یه اردو جهادی ویژه داریم
و مهلت ثبت نامش هم محدوده
انشاءالله تا شب اطلاعات اردو بارگذاری میشه
یا حق
Azemat amiralmomenin_128_MP3.mp3
350.2K
عظمت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خدا میداند؛ سؤال کردند از ابنحنبل [که] افضل صحابه کیست؟ یک کسی را گفت ـ نمیدانم چه کسی را ـ گفت: چرا علی علیهالسلام را نگفتی؟ تو که به علی اخلاص داشتی. [ابنحنبل] گفت: شما از «صحابه» سؤال کردی. علی از صحابه نیست؛ علی علیهالسلام نفس پیغمبر است؛ جان پیغمبر است؛ روح پیغمبر است. او از صحابه است [تا] حکمی که برای صحابه است، برای علی [هم] کنیم؟!
میگوید: ابنحنبل شنید چهار نفر که جنازه موسیبنجعفر علیهماالسلام را میبردند، [میگفتند] «هذا إمامُ الرَّفَضَه»۱. این را همهاش تکرار میکردند. ابنحنبل امام چهارم آنها، گفت: «بَلْ إمامُ الْجِنِّ وَ الْإنسِ وَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغرِبِ». تاریخِ معتبر ـ ظاهراً در نجومالسماء است ـ تاریخ معتبرِ خودشان دارند؛ نه اینکه ما از تواریخ خودمان نقل میکنیم.
۱. نک: عيون أخبار الرضا عليهالسلام، ج۱، ص: ۹۹؛ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۲۷.
@ayatollah_haqshenas