eitaa logo
طب الرضا
843 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج)تهران در آستانه سالروز شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یارانش در فاجعه ۷ تیر اکران شد @ayatollah_haqshenas
📸شهید مصطفی ردانی پور: "عمامه من، کفن من است." مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیربار دور کمر قوت قلب همه بود. پیشمرگ‌های کرد که در کنار ما با دشمن می‌جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می‌کردند، باور نمی‌کردند او اهل رزم و درگیری باشد. @ayatollah_haqshenas
▪️سالروز اسارت شهید حججی 🌹 عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم... خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم... چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند... که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین... اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید... اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند... 🆘 @Roshangari_ir
🔺 شهیدی که آیت الله بهاء الدینی او را برای سربازی امام زمان (عج) معرفی کردند. @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺شعر زیبایی از زبان دختر شهید در یادواره شهدای سال 1381 نام‌های شهدا از روی اماکن همه برمی‌دارند از دل غم‌زده‌ی ما همگی بی‌خبرند💔😭 هفته دفاع مقدس یاد همه رزمندگان ومجاهدان راه خدا گرامی باد @ayatollah_haqshenas
🌹🌹مقامی که شهدا در مدت کم بهش رسیدن... ‍ 🔴 ره صد ساله در میدان جهاد یک شبه طی می شود 🔴 🔷در یک وصیت نامه ای خواندم که شهید می گوید: من ، بی قرارم! آتشی در دل من است که مرا بی تاب کرده است، به هیچ چیز دیگر آرامشی پیدا نمی کنم مگر به لقای تو، ای خدای محبوب و عزیز! ✴️ این سخن یک جوان است! این همان چیزی است که یک و یک بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آن برسد، اما یک جوانِ نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان آنچنان مشمول قرار می گیرد که این ره صدساله را یک شبه می رود و این احساس بی قراری و شوق، از سوی پروردگار پاسخ مناسب می یابد، خود این شوق هم لطف خداوند و جاذبه ی حضرت حق متعال است، این شگفتی بزرگی است. ❌ پیرمردهای ما، اساتید سلوک و عرفان سی، چهل یا پنجاه سال زحمت کشیدند، ریاضت کشیدند، عبادت کردند، تا در آخر عمرشان آن حالت در آنها بوجود آمد و وجه الله را رویت کردند و توانستند لقاءالله را کسب کنند. 💢 ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ @ayatollah_haqshenas
1_3111656.mp3
3.72M
🎼🌺نوایی ماندگاروبیاد ماندنی از 🎤حاج صادق آهنگران در فراق شهادت....🌺 به یادرزمندگان وشاگردان مکتب عشق🌹 @ayatollah_haqshenas
🌴 بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... 🌷 شهید فرمانده گردان مالک، مقداد و مسئول طرح و برنامه تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) @ayatollah_haqshenas
❇️کم سن ترین شهید دفاع مقدس! 🌹 11 سال سن بیشتر نداشت که موفق به دیدار امام شد. داوطلبانه از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نخستین بار از طریق تیپ 114امام حسین(ع) به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های فتح خرمشهر و رمضان به همراه پدر و تنها بردارش حضور پیدا کرد. در عملیات رمضان و در روز 23 ماه مبارک رمضان، ظفر همراه برادرش "خدارحم" جانانه ایستادند و در حالی که همدیگر را در آغوش گرفته بودند، به شهادت رسیدند و پس از 10 سال، پیکرشان به همان شکل در آغوش هم، پیدا شد و به میهن بازگشتند. @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خونشون رو دادندتا.... به اطراف خود توجه کنید ... #یادشهدا #شادی_روح_شهداصلوات @ayatollah_haqshenas
🌷🌷مِن الحقیر الی الشهید.. 🌹سلام...سلام ای سردارانِ شهید...سلام حاج ابراهیم...حاج حسین...حاج مهدی... آقاسیدمرتضی... 🌹سلام ای شهدای گمنام...سلام ای لاله های بی نام ونشون...سلام به همتون...از کجا بگم ...!؟ ازچی بگم...!؟ 🌹ازحرفای نانوشته یا از درددلای خاک خورده...!؟ ازکجا...!؟ از غربت شما بگم یا ازتنهایی خودم...!؟ از عزّت شما بگم و یا از ذلّت خودم...!؟ 🌹خیلی وقته که چشمامون را بشما دوختیم...کتابهاتون را میخونیم...عکسها و روایت فتحتون را میبینیم...چفیه میندازیم...سرو صورتمون را شبیه تون میکنیم...موبایلهامون را پراز عکس وصدای شما میکنیم...سالی یکبار هم به زیارتتون میایم... فکه،شلمچه،طلاییه... 🌹جانمازمون پراز عطر شماست...مهر و تسبیحمون ازتربت شماست...آرزوی شهادت هم داریم...! 🌹اما چجوری و به چه قیمتی،خدا میدونه...! 🌹دوست داریم مثل شماباشه...زندگیمون... نگاهمون...حرف زدنمون... فکر کردنمون... ازدواجمون... زندگی مشترکمون...راه و رسممون...ولی فقط دوست داریم...! 🌹رسیدن به همه اینها اراده میخواد... زحمت میخواد...یه دل درست و حسابی میخواد...یه دلی که تنها جای شما باشه... دلی که اسیر این دنیا نباشه...اسیر هوا وهوس نباشه... 🌹بُگذریم و بِگذارید چند کلمه خودمونی حرف بزنیم...! 🌹حاج ابراهیم همت...چه کردی با این دلِ من... وقتی عکست و اون نگاهِ پر معنات جلوی چشمام میاد میخوام از خجالت آب بشم... پشت این چشمای تو، پشتِ این نگاه آسمونی تو... خیلی حرف های نگفته وجود داره 🌹حاج حسین خرازی...وقتی اون لبخند معنادار تو رو میبینم،بغض میکنم و یاد جمله ای میفتم که گفتی... "اگر کار برای خداست،پس گفتن برای چیست..." اونوقت میفهمم این لبخندِ تو همش برای رضای خدا بوده...! 🌹حاج عبدالحسین برونسی...قصه ی شما که دیگه گفتن نداره...! کتابتون هر روز دست به دست میشه...اما ای کاش کمی از معرفتت...کمی از عشق و توجه و اخلاصت بین ما دست به دست میشد...! کاش... شما پیش "حضرت مادر" آبرو داری... میشه سفارش ما را هم بکنی...! 🌹آقا سید مرتضیِ آوینی...شما اهل قلم هستی...اهل معرفت هستی... قلمِ ما کجا و قلمِ شما کجا... این شما بودی که به قلم و کاغذ آبرو دادی... ولی من چی... همش حرف... حرفاها و نوشته هایی که خودم را پشت اونها زندونی کردم... آقاسید کمکم میکنی تا آزاد بشم...!؟ 🌹آقا مهدی زین الدین... خوب گفتی برادر...!وقتی به بچه ها میگفتی یه روزی یه آدمایی میاند که غبطه میخوردند به حالِ ما...! آره حالا اون روز رسیده... ولی کاش من میفهمیدم اون حال و هوای شما را...! من کجا و شهادت کجا...!؟ 🌹آقای دکتر چمران... لابه لای وصیت نامه ات از عشقی حرف میزنی که من هیچوقت نتونستم اون رو بچشم... به خاطر عشق، دنیا را زیبا می دیدی... به خاطر عشق بود که خدا را حس میکردی... به خاطر عشق، فداکاری کردی... چه عشقی...؟! آقای دکتر میشه این عشق رو برام معنا کنی... میشه یه نسخه ای برای این دلِ بیمار من بپیچی تا بفهمه "عشق" یعنی چی...؟! 🌹آی شهدا...با تک تکتون حرف دارم...ولی حیف که همه گفتنی ها را نمیشه گفت...! مثل همیشه باید تو پستوی ذهنم و قلبم خاک بخوره... آخه گفتن که دردی را دوا نمیکنه...! باید عمل کرد..! که من... 🌹با این حرف ها شما برامون دعا کنید...دعا کنید تا شرمنده تون نشیم...دعا کنید که ما هم 🌹 شهید🌹 بشیم 🌹آي شهدا خداکنه یادتون هیچوقت از ذهن ما نره، نه یه هفته، بلکه یه عمر، راه و رسمتون سرمشق زندگیمون باشه.. @ayatollah_haqshenas
🗓سال 1357 همراه مش عبد الحسین برای گرفتن 🗂گواهی نامه رانندگی🚗 به تهران رفته بودیم. هنگام برگشت با 🚞قطار، در کوپه ی ما 👩خانمی بود که سر و وضع مناسبی نداشت و در طول مسیر در مورد مشکلات و اختلافاتی که با 👱همسرش داشت درد و دل می کرد. در تمام مدتی که ان👩 خانم حرف می زد، مش عبد الحسین در راهروی 🚞قطار سر پا ایستاده بود. می گفت: درباره ی چیزی حرف می زنه که به ما مربوط نیست. 🌷🌷 او با تمام خستگی سفر، 🕑🕑ساعت ها سر پا ماند اما راضی نشد صحبت های نامربوط 👩زن نامحرمی را 👂بشنود. 🍃🍃🍃 راوی: احمد مهر افشان، دوست شهید منبع: کتاب جوانمرد قصاب، خاطرات 🌹شهید عبد الحسین کیانی🌹 ص 22 @ayatollah_haqshenas
🖼 مزارشهیدحسن طهرانی مقدم تهران قطعه24 @ayatollah_haqshenas
🌺دیدار خانواده 🌹شهید طهرانی مقدم با / حاج حسن استاد عماد مغنیه بود همسرشهید طهرانی مقدم: بعد از شهادت حاج حسن حتی سید حسن نصرالله با ما دیدار داشتند و گفتند که اگر هر زن لبنانی در 🇱🇧لبنان راحت قدم می زند به خاطر خون این 🌹شهید است. سید حسن نصرالله 🚩پرچمی از حرم ❤️امام حسین (ع) را که به گفته خودشان بهترین هدیه و دارایی شان بود را به ما اهدا کردند و بعدها فهمیدیم که حاج حسن استاد شهید مغنیه بودند. مقام معظم رهبری گفتند: من خودم هم مصیبت زده ام😭 خانم حیدری گفت: هفتمین روز 🌹شهادت حاج حسن در همه جای محله ما مراسم بود و آمدند و گفتند که از خانه بیرون نیایید! قرار است حجت الاسلام محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری به خانه شما بیایند. تدابیر امنیتی زیادی انجام شد که فهمیدیم که شخصی بالاتر از آقای گلپایگانی در راه منزل ما هستند و ناگهان حضرت آقا آمدند و در این دیدار گفتند که ۲۵ سال حاج حسن را از نزدیک می شناختند و من خودم مصیبت زده‌ام و این جمله خیلی ها را به یاد جمله خمینی (ره) در مورد شهادت شهید مطهری با همین مضمون انداخت. وی افزود: آقا برای تشییع پیکر حاج حسن آمدند و بعد از آن یکی دو بار دیگر هم آمدند و ۲ ساعتی در منزل ما بودند و همسرشان هم آمدند. همسر شهید طهرانی مقدم آرام با همان لبخندی که از آغاز دیدار روی لب هایش بود از ما جدا شد و کمی آن طرف تر در حسینه شهید طهرانی مقدم با میهمانان دیگر خوش بش می کرد و خیر مقدم می گفت. وقتی که اشک در چشمان مقام معظم رهبری جاری شد زینب طهرانی مقدم دختر شهید هم در طول مصاحبه سرگرم آرام کردن بچه ها بود در مورد دیدار حضرت آقا با خانواده اش گفت: در این دیدار من دو بار دیدم که اشک در چشمان حضرت آقا حلقه بست؛ یکبار وقتی مادربزرگم گفتند که از دوری حسن دارم می سوزم و بار دورم وقتی زهرا خواهرم را که آن موقع ۵ سال داشت بغل گرفتند و در مورد پدرم گفتند این شهید سراپا اخلاص بود. روزهای سخت خانواده شهید بعد از شهادت صیاد شیرازی دختر شهید طهرانی مقدم ادامه داد: بعد از شهادت شهید صیاد شیرازی خاطرم هست که دو سال لواسان نقل مکان کردیم چون می خواستند پدرم را هم ترور کنند اما در همان زمان هم با پدرم مرتب به خانه مادربزرگم می رفتیم. فرزندان شهید طهرانی مقدم زینب طهرانی مقدم در مورد خواهر و برادرانش گفت: من کارشناس ارشد علوم قرآنی هستم و بعد از من برادرم حسین است و پس از آن فاطمه خواهرم که حالا در دوره دبیرستان است و پس از آن زهرا که سوم دبستان است و من و حسین همیشه می گوییم که فاطمه و زهرا فرزندان دوران سرداری بابا هستند چون ما خیلی کم پدر را می دیدیم. وقتی از او می پرسیم که حرفی برای گفتن دارد، گفت: بله یک مطلب خیلی مهم که تا حالا جایی نگفته ام؛ برای من خیلی جالب است، پدر من در پیروزی غزه نقش صد در صدی داشتند اما یکبار که 📺تلوزیون در مورد پیروزی 🇱🇧لبنان برنامه پخش می کرد و همه نشسته بودیم اصلا چیزی نگفت. هنوز هم به این مطلب فکر می کنم چون ما کاری که خودمان نقشی نداشته ایم را سعی می کنیم نشان بدهیم که موثر بودیم و چطور می شود که پدر من اینگونه سکوت کرده است. گفتگو به سرعت تمام شد. اما یک ساعت بعد از پایان 🎤مصاحبه در حسینیه شهید طهرانی مقدم ماندیم. اصلا انگار دلت نمی خواهد از این خانه دل بکنی ... با نوه های شهید کلی بازی کردیم و عکس یادگاری گرفتیم. آری اینجا خانه استاد عماد مغنیه است. خانه شهیدی است که مقام معظم رهبری به او عنایت داشتند و به این خانه پا نهادند. اینجا خانه پدر🚀 موشکی 🇮🇷ایران است. اینجا 🏠خانه شهید طهرانی مقدم است. ۲۱ تیرماه ۸۵/ سید حسن نصرالله: در 🔫جنگ ۳۳ روزه 🇱🇧لبنان اگر کمک های حاج حسن طهرانی مقدم نبود قادر به مقابله با اسرائیل نبودیم. @ayatollah_haqshenas
حضور حضرت آیت الله دستغیب درمیان رزمندگان اسلام🌹🌹 @ayatollah_haqshenas
🌹 👆مقبره شهیدحسین علم الهدی وشهدای هویزه... 🌺 🗓سال ۵۱، یک سیرک 🇪🇬مصری به اهواز آمده بود، که در جهت فساد اخلاقی جامعه گام برمی‌داشت. حسین که در آن زمان 👱۱۴ سال بیشتر نداشت، با آگاهی از این قضیه، به همراه چند تن از دوستانش تصمیم گرفتند که بساط این سیرک فاسد را از آنجا برچینند. آنها در زمانی که کسی داخل سیرک نبود، با بمب بنزینی آنجا را به 🔥آتش کشیده و نامه‌ای به این مضمون به مسئول سیرک نوشتند: «در شرایطی که اسرائیل مردم مظلوم 🇵🇸فلسطین را آواره کرده است، ما 🕋مسلمانان باید جهان را پیدا کنیم. جای تعجب است که در این شرایط، شما برای به فساد کشاندن جوانان کشور ما به 🇮🇷ایران آمده اید...» 🇮🇶عراقی‌ها بعد از تصرف هویزه، با تانک از روی پیکر شهدا🌹 رد شدن، حسین رو از روی 📖قرآن جیبی که همیشه همراهش بود شناختن!🌷🌷🌷 @ayatollah_haqshenas
🍃 🗓زمان شاه انداختنش توی⛓ بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای جماعت و از ⛓بند، بلند بود! مأموران حسین را گرفتند زیر 👊مشت و لگد. می گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی 💺صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند.🌷🌷 🌹 شهیدسیدحسین علم الهدی🌹 @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحیه عجیب شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی هنگامی که در محاصره داعش هستند و تیر اسلحه دو انگشتش را سوراخ کرده است. 🔺خاطره‌گویی جالب شهید مدافع حرم. #یادشهدا #مدافعان_حرم #شادی_روح_شهداصلوات @ayatollah_haqshenas
باز هم انگشترش رو بخشیدہ بود ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بندہ خدا 💍انگشتر طلا دستش بود نمیدونست که طلا برای مرد حرامه از دستش در آوردم و انگشتر خودم رو بهش دادم... 🌷روحانی شهید عبداللہ میثمی🌷 🌷🌷 @ayatollah_haqshenas