🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۷ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۲ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۸ می سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبتها:
🔻روز قانون و آغاز هفته مجلس
🔻برگزاری کنگره هفتصدمین سال وفات "خواجه نصیرالدین طوسی" (1335 ش)
🔻تصویب قانون الحاق دولت ایران به قرارداد تبادل نامههای پستی جهان (1336 ش)
🔻افتتاح اولین دوره مجلس شورای اسلامی (1359 ش)
🔻شهادت شهید علی بسطامی (1367 ش)
🔻یک موافقتنامه همکاری اقتصادی بین ایران و بلژیک امضاء شد (1349 ش)
🔻لایحه قانون دیوان محاسبات در مجلس تصویب شد (1349 ش)
🔻ژاک شیراک 41 ساله و از طرفداران ژنرال دوگل نخستوزیر فرانسه شد (1353 ش)
🔻نزول کتاب مقدس انجیل بر حضرت عیسی بن مریم (ع)
🔻انجام عقد اخوت میان رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع)(1 ق)
🔻درگذشت "ابن جوزی" متکلم، محدث و فقیه (597 ق)
🔻رحلت عالم و فقیه شاعر شیعه "محمدتقی مامقانی" معروف به "حجتالاسلام" (1312 ق)
🔻خروج مسلمانان از مدینه جهت شرکت در غزوه بدر (2 ق)
🔻تصرف کشور بلژیک توسط ارتش آلمان نازی در جریان جنگ جهانی دوم (1940 م)
🔻درگذشت "اوژن بورنوف" خاورشناس نامدار فرانسوی و کاشف رمز خطّ میخی (1852 م)
🔻امضای قرارداد نفتی "دارسی" بین ایران و انگلیس (1901 م)
🔻روز ملی و استقلال "آذربایجان" از اتحاد جماهیر شوروی سابق (1991 م)
🔻اولین آزمایش هستهای پاکستان (1998 م)
🔻روز ملی "اتیوپی"
🔻خط تلگراف برلین ـ تهران
👇👇👇
✅ @telaavat
امام على عليه السلام:
مردم به تربيتِ نيك نيازمندترند تا به زر و سيم
إنّ النّاسَ إلى صالحِ الأدبِ أحْوَجُ مِنهُم إلى الفِضّةِ و الذَّهَبِ
📚 غررالحكم حدیث 3590
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯وهُوَ اللَّهُ فِى السَّمَوَتِ وَفِى الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ (3)
🍁جزء 7 سوره انعام🍂
🐌ترجمه 🐌
💭و اوست كه در آسمانها و در زمین خداوند است. نهان و آشكار شمارا مىداند، و هرچه را به دست میآورید (نیز) میداند.
⚡️نکته ها⚡️
در پاسخ به عقیده ى انحرافى چند خدایى (خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى زمین و...) این آیه مىفرماید: خداى همه چیز و همه جا یكى است.
امام صادقعلیه السلام درباره این آیه فرمود: او به تمام مخلوقات از نظر علم و قدرت و سلطه و حاكمیّت احاطه دارد.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ منطقهى فرمانروایى خداوند، تمام هستى است. «فى السموات و فى الارض»
2⃣ خداوند چون حاكم است، آگاه است. «هو اللَّه فى السموات و فى الارض یعلم...»
3⃣ آشكار و نهان انسان نزد خداوند یكسان است. «یعلم سرّكم و جهركم»
4⃣ ایمان به احاطه علمى خداوند، هم انگیزه براى كار نیك است و هم بازدارنده از كار بد. «یعلم سرّكم و جهركم»
5⃣ خداوند، از آیندهى كارهاى انسان آگاه است. «و یعلم ما تكسبون»
👇👇👇
✅ @telaavat
🔴🔵 فضیلت و ثواب روز دوازدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) :
🌺 خداوند براى شما مقرر مى سازد که گناهانتان را به حسنات تبدیل کند و حسنات شما را چندین برابر سازد و در برابر هر حسنه اى هزار هزار (یک میلیون) حسنه براى شما بنویسد.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص 48
👇👇👇
✅ @telaavat
❣ یک دقیقه مطالعه
اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری؛ به تو بگوید نگران نباش وغصّهی بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم...
ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی
خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:
ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ
آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟
یعنی ای بندهی من ، برای همهی کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویات من هستم.
این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟!
«ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ،»
دلها با یاد خدا آرامش می یابد.
خدا مهربانتر از آن چیزیست که تو فکر میکنی
👤حاج اسماعیل دولابی
👇👇👇
✅ @telaavat
✳️دعای مجیر
🌷سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه مبارک از لیالی بیض هستند(یعنی شبهای روشن)
خواندن "دعاى مجیر" در این سه شب سفارش شده است.
🔹اعمال امشب:
🔸غسل
🔸چهار رکعت نماز: هر رکعت حمد و 25بار توحید
🔸دو رکعت نماز: بعد از حمد سوره های یس، ملک و توحید
👈هر کس این نماز را در ایام البیض بخواند گناهانش آمرزیده میشود اگرچه به عدد قطرات باران و برگ درختان باشد
این نماز در شب چهاردهم، 4رکعت(دو نماز 2رکعتی) واردشده است.
👇👇👇
✅ @telaavat
💕زیبا ترین متن دنیا
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم...
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :نودوسوم
#فصل_شانزدهم
خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟»
گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.»
خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.»
صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.»
خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!»
گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.»
همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.»
برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که به جاده نگاه می کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت: «حالا که بچه ها خواب اند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی؟! سلامتی؟!...»
سر پل ذهاب آن چیزی نبود که فکر می کردم. بیشتر به روستایی مخروبه می ماند؛ با خانه هایی ویران. مغازه ای نداشت یا اگر داشت، اغلب کرکره ها پایین بودند. کرکره هایی که از موج انفجار باد کرده یا سوراخ شده بودند. خیابان ها به تلی از خاک تبدیل شده بودند. آسفالت ها کنده شده و توی دست اندازها، سرمان محکم به سقف ماشین می خورد.
از خیابان های خلوت و سوت و کور گذشتیم. در تمام طول راه تک و توک مغازه ای باز بود که آن ها هم میوه و گوشت و سبزیجات و مایحتاج روزانه مردم را می فروختند.
گفتم: «اینجا که شهر ارواح است.»
سرش را تکان داد و گفت: «منطقه جنگی است دیگر.»
کمی بعد، به پادگان ابوذر رسیدیم. جلوی در پادگان پیاده شد. کارتش را به دژبانی که جلوی در بود، نشان داد. با او صحبت کرد و آمد و نشست پشت فرمان. دژبان سرکی توی ماشین کشید و من و بچه ها را نگاه کرد و اجازه حرکت داد. کمی جلوتر، نگهبانی دیگر ایستاده بود. باز هم صمد ایستاد؛ اما این بار پیاده نشد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat