🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯قلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (31)
🍁جزء 3 سوره آل عمران 🍂
✍ترجمه
💭(اى پیامبر!) بگو: اگر خداوند را دوست مىدارید، پس مرا پیروى كنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشد و خداوند بسیار بخشنده ومهربان است.
⚡️نکته ها⚡️
درباره جایگاه پیامبر ولزوم اطاعت از او، در قرآن مىخوانیم: «مَن یطع الرّسول فقد اطاع اللّه» هركس از پیامبر پیروى كند، قطعاً از خدا پیروى كرده است. و در جاى دیگر: «انّ الّذین یبایعونك انّما یبایعون اللّه» بیعت با تو بیعت با خداست.
شخصى به امام صادق علیه السلام عرض كرد: جانم فدایت، ما فرزندان خود را به نامهاى شما و پدرانتان مىنامیم، آیا براى ما مفید است؟ حضرت فرمودند: مگر دین غیر از محبّت است، خداوند فرموده: «ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى»
🔢پيام ها 🔢
1⃣هر ادّعایى با عمل ثابت مىشود.«ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى»
2⃣ لازمه ى ایمان به خدا، پیروى از اولیاى خداست. «فاتّبعونى» (آرى، اسلام منهاى روحانیّت واقعى، محكوم است.)
3⃣ هر كس در عمل سست است، در حقیقت پایهى محبّت او سست است. «تحبّون... فاتّبعونى»
4⃣ در راه اصلاح جامعه، از عواطف كمك بگیریم. «ان كنتم تحبّون اللّه»
5⃣ عمل، سخن و سكوت رسول خدا، حجّت و قابل پیروى است. «فاتبعونى»
6⃣ پیامبر معصوم است، زیرا فرمان پیروى عام و بىچون وچرا براى غیر معصوم، حكیمانه نیست. «قل... فاتبعونى»
7⃣ اگر مىخواهید خداوند شما را دوست بدارد، باید از سنّت رسول اللّه پیروى كنید. «فاتّبعونى یحببكم اللّه»
8⃣ انسان مىتواند به جایى برسد كه رضاى او، رضاى خدا و پیروى از او، پیروى از خدا باشد. «فاتّبعونى یحببكم اللّه»
9⃣ امتیاز دین الهى بر قوانین بشرى، وجود عنصر محبّت، الگوى عملى و صلاحیّتِ قانونگزار است. «تحبّون... فاتبعونى یحببكم اللّه»
🔟 بهترین پاداشها، پاداشِ معنوى است. محبوبیّت نزد خدا ودریافت مغفرت، بهترین پاداش براى مؤمنان است. «یحببكم اللّه»
👇👇👇
✅ @telaavat
🍀 #برگ_سبز
☀️ نتیجه احسان به خلق و حسن رفتار
🍃 مرشد چلویی که دربازار تهران چلوکبابی داشت به بهترین کاسب قرن معروف شده بود، روزی چند نفر جلوی مرشد چلویی را گرفتند و به او گفتند؛ پول دخل امروزت را رد کن بیاد. مرشد گفت محال است بدهم، گفتند می کشیمت، گفت بکشید،
🍃 گفتگو ادامه پیدا کرد و مرشد گفت به یک شرط پول دخل امروز را به شما می دهم، آنها گفتند به چه شرطی؟
🍃 گفت به شرطی که بیاید به منزل من و یک چایی باهم بخوریم، آنها قبول کردند و رفتند و چای خوردند و مرشد پول ها را به آنان داد. آن ها از مرشد پرسیدند که چرا همون اول در کوچه پول را ندادی؟
🍃 مرشد گفت اون موقع اگر پول را می دادم آن پول دزدی می شد ولی الان شما مهمان من هستید و من دوست دارم به مهمانم هدیه بدهم...سال ها گذشت و آن سه نفر از معتمدین بازار شدند.
🍃 بخشندگی چنین تاثیری در زندگی انسان ها می گذارد. بچه ها باید بخشندگی را از والدین در عمل ببینیند و یاد بگیرند.
👇👇👇
✅ @telaavat
•| #داستانک 📚
•| #حتما_بخونید👌
جواني نزد شیخی آمد واز او پرسيد:
من جوان كـم سني هـستم امـا آرزو هـاي
بزرگـي دارم و نميتوانم خـود را از نگاه كردن
بـه دختـران جـوان منـع كـنم، چـاره ام چـيست؟
شیخ نيز كوزه اي پر از شير به او داد و
بـه او توصـيه كـرد كـه كوزه را بـه سـلامـت
به جـاي معـيني ببـرد و هـيچ چـيز از كوزه نريزد
واز یکی از شاگردانش نیز درخواست كرد
او را هـمراهي كند واگر یک قطره از شـير را
ريخت جلوي همه مردم او را حسابی كتك بزند!
جوان نيز شير را به سلامت به مقصد
رساند و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي شیخ
از او پرسـيد چند دختـر را در سـر راهـت ديدي؟
جوان جواب داد هيچ، فقط به فكرآن بودم
كه شير را نريزم كه مبـادا در جـلوي مردم كتك بـخـورم و در نـزد مـردم خـوار و خـفـيـف شـوم..
شیخ هم گفت: اين حكايت انسان مؤمن است
كه هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند
وحواسش را جمع میکند تا سمت
گناه کشیده نشود و از روز قيامت بيم دارد...
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدوبیستم
دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از این رو به آن رو شده بود. سمیه ستار را قلقلک می داد. می بوسید. می خندید و با او بازی می کرد.
فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: «قدم! می خواهم بروم منطقه. می آیی با هم برگردیم همدان؟»
گفتم: «تو که می خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می مانم و برمی گردم.»
گفت: «نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی کند. اما اگر تنهایی بروم، می فهمد می خواهم بروم جبهه. گناه دارد بنده خدا. دل شکسته است.»
همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این بار هم سمیه ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: «قدم! من می روم، مواظب بچه ها باش. به سمیه ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار.»
گفتم: «کی برمی گردی؟!»
گفت: «این بار خیلی زود!...
پایان هفته بعد صمد برگشت. گفت: «آمده ام یکی دو هفته ای پیش تو و بچه ها بمانم.»
شب اول، نیمه های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آنجا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده اش و دارد چیز می نویسد.
گفتم: «صمد تو اینجایی؟!»
هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن.
گفتم: «این وقت شب اینجا چه کار می کنی؟!»
گفت: «بیا بنشین کارت دارم.»
نشستم روبه رویش. سنگر سرد بود. گفتم: «اینجا که سرد است.»
گفت: «عیبی ندارد. کار واجب دارم.»
بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: «وصیت نامه ام را نوشته ام. لای قرآن است.»
ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: «نصف شبی سر و صدا راه انداخته ای، مرا از خواب بیدار کرده ای که این حرف ها را بزنی؟! حال و حوصله داری ها.»
گفت: «گوش کن. اذیت نکن قدم.»
گفتم: «حرف خیر بزن.»
خندید و گفت: «به خدا خیر است. از این خیرتر نمی شود!»
قرآن را برداشت و بوسید. گفت: «این دستور دین است. آدم مسلمانِ زنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته ام. نمی خواهم بعد از
من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم نصف مال توست و نصف مال بچه ها. وصیت کرده ام همین جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه ها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید.»
بغض کردم و گفتم: «خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم.»
خندید و گفت: «در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ کس مرا به اسم صمد نمی شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می شوی ها!»
اسم شناسنامه ای صمد ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می زدند. صمد می گفت: «اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد.» می خندید و به شوخی می گفت: «این بابای ما هم چه کارها می کند.»
بلند شدم و با لج گفتم: «من خوابم می آید. شب به خیر، حاج صمد آقا.»
سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان هایم به هم می خورد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
440.mp3
906.5K
🔸🔶 قرائت صفحه 440 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۴ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۱ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۵ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبت ها:
🔻انتقال امام خمینی (ره) به پادگان عشرتآباد توسط ساواک (1342 ش)
🔻عزیمت پیامبر اکرم (ص) به شهر "طائف" جهت تبلیغ دینِ اسلام (3 سال قبل از هجرت)
🔻وفات "عبدالعزیز اندلسی" لغتشناس و مورخ (487 ق)
🔻مرگ "غازان خان" ایلخانِ مغول، پس از 9 سال سلطنت در ایران (703 ق)
🔻روز ملی شدن شرکتهای بیمه (1358 ش)
🔻آغاز عملیات محدود قدس 2 در منطقه هورالهویزه توسط سپاه (1364 ش)
🔻سقوط مناطق کوشک، طلائیه، خیبر و جزایر مجنون در حمله ارتش بعثی به این مناطق (1367 ش)
🔻اولین اجلاس بینالمللی مبارزه جهانی با تروریسم (1390 ش)
🔻شهادت شهید اکبر ابراهیمزاده (1367 ش)
🔻در تهران زلزله شدید رخ داد ولی خسارات جانی ببار نیاورد (1349 ش)
🔻بزرگترین منبع گاز جهان در کنگان ایران کشف شد (1353 ش)
🔻کنفرانس رؤسای دانشگاههای جهان در تهران گشایش یافت (1357 ش)
🔻صادرات نفت ایران افزایش یافت (1357 ش)
🔻درگذشت حبیبالله معلمی شاعر "ای لشکر صاحب زمان" (1392 ش)
🔻علی منصور به نخستوزیری منصوب شد و وزیران خود را به این شرح معرفی کرد: (1319 ش)
🔻آغاز جنگ کره شمالی و جنوبی با حمایت شوروی و امریکا (1950 م)
🔻روز ملی و استقلال "موزامبیک" از استعمار پرتغال (1975 م)
🔻روز ملی و استقلال "اسلوونی" از فدراسیون یوگسلاوی (1991 م)
🔻روز استقلال "کرواسی" از فدراسیون یوگسلاوی (1991 م)
🔻انفجار عظیم مقرّ نظامی امریکا در منطقه ظهران عربستان (1996 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام على عليه السلام:
مركب لجاجت، سوارِ خود به زمين مى زند
اللَّجاجُ يَكبو براكِبِهِ
📚 غررالحكم حدیث 1710
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯للرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَلِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً (7)
🍁جزء 4 سوره نساء 🍂
✍ ترجمه
💭براى مردان، از آنچه پدر و مادر ونزدیكان، (پس از مرگ) بر جاى گذاشته اند سهمى است، و براى زنان (نیز) از آنچه پدر و مادر وخویشاوندان بر جاى گذاشته اند، سهمى است، خواه (مقدار مال) كم باشد یا زیاد، سهمى معیّن و مقرّر است.
🔢پيام ها 🔢
1⃣زنان همانند مردان حقّ ارث دارند و دین، حافظ حقوق آنان است. «للرّجال نصیب... للنّساء نصیب»
2⃣ ارث، از اسباب مالكیّت است. «للرّجال نصیبٌ»
3⃣ خویشاوندى كه نزدیك تر است، در ارث مقدّم تر است. «الاقربون»
4⃣ تقسیم عادلانه ى میراث، مهمّ است ،نه مقدار آن.«قَلّ منه او كثر»
5⃣ سهم ارث، تغییر ناپذیر است. «نصیباً مفروضا»
👇👇👇
✅ @telaavat
#یک_خط_قرآن
💠کار شیطان چیست⁉️
🔔 یکی از کارهای شیطان این است که گناه را برای انسان زینت میدهد!
گناه را قشنگ و لذیذ جلوه میدهد
👇قرآن به این هنر شیطان اشاره دارد.
💟 «إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُم»؛
✳️ کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان #زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است.
☝️سوره محمد آیه 26
👈دشمن مکاری داریم👉
👇👇👇
✅ @telaavat
شیطان به موسی ع گفت:
سه وقت به انسان مسلط میشوم:
👈 وقتی ازخودش راضی باشد.
👈 اعمال خوبش را زیاد بداند.
👈 گناهانش راکم وکوچک بداند.
📚 #کافی_ج2_ص314
👇👇👇
✅ @telaavat
🌺 یک نذری قشنگ
به بقالی یا سوپرمارکتهای محلههای فقیر نشین بروید و از مغازهدار بخواهید دفتر بدهی مشتریان را به شما نشان بدهد.
بدون شک زنان بیوه و فقیرانی را خواهیم یافت که اجناس و مایحتاجشان را به صورت نسیه میخرند و صبر میکنند تا یارانه را دریافت کنند و یا از جایی به آنها کمک برسد.
خواهید دید که حجم بدهیهایشان در دیدگاه شما بسیار کم خواهد بود ولی برای آنان بار سنگینی در زندگیشان هست، بدهیهایی که قادر به پرداخت آنها هستید را پرداخت کنید، حتی توانستید جزئی از آن را پرداخت کنید. هر ماه یا هر وقت توانستید این کار را در مغازههای مختلف انجام بدهید تا این خیر شامل تعداد زیادی از خانوادهها شود.
اگر قادر به این کار نیستید این ایده و فکر را نشر دهید، شاید دیگران بتوانند به آن عمل کنند.
#سبک_زندگی
👇👇👇
✅ @telaavat
✨﷽✨
☝️امیدوار باشید:
💠روزی لباس پیامبر یوسف علیه السلام سبب اندوه و ناراحتی پدرش شد.
💟وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ...
☝️«پیراهن او را آلوده به خون دروغین بیاوردند»
(یوسف/18)
✴️ولی در روزهای دیگر همین لباس سبب خوشحالی و شادی پدرش شد.
💟اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا...
☝️«این پیراهن مرا با خود ببرید و آن را بر چهرهی او بیندازید تا بینا گردد»
(یوسف/93)
💠پس خوش بین باش و به خداوند متعال اعتماد داشته باش، شاید چیزی که امروز ناراحتت می کند، فردا موجب خوشحالی و شادی میشود
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدوبیست و یکم
از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود.
فردا صبح، صمد زودتر از همه ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله. بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد.
ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.»
بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته.
گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.»
صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند.
منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود، برویم آن طرف اروند و بچه ها را بیاوریم.»
پدرش اصرار کرد و گفت: «من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟! اگر نمی آیی، بگو تنها بروم.»
صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.»
پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.»
صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است.
پدرش گفت: «تنها می روم.»
صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.»
پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.»
بچه ها که دیدند صمد آن ها را به بازار نبرده، ناراحت شدند. صمد سربه سرشان گذاشت. کمی با آن ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید. به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد. گوشه ای ایستاده بودم و نگاهش می کردم. یک دفعه متوجه ام شد. خندید و گفت: «قدم! امروز چه ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن.»
گفتم: «حالا راستی راستی می خواهی بروی؟!»
گفت: «زود برمی گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می دهم و زود برمی گردم.»
به خنده گفتم: «بله، زود برمی گردی!»
خندید و گفت: «به جان قدم، زود برمی گردم. مرخصی گرفته ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج آقایتان. قدر این لحظه ها را بدان.»
فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت: «دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود. گفتم ستار جان! حالت خوب است؟! سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.»
بعد گریه کرد و گفت: «دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد. نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛ حتماً جایش خوب نیست.»
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
441.mp3
1.05M
🔸🔶 قرائت صفحه 441 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۵ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۲ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۶ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبت ها:
🔻رحلت فقیه و فیلسوف بزرگوار آیتالله "میرزا احمد آشتیانی" (1354 ش)
🔻عملیات ایذایی ظفر 2 در پنجوین توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (1364 ش)
🔻ارتحال آیتالله "رضا مدنی کاشانی" مرجع بزرگ و زعیم حوزه علمیه کاشان (1371 ش)
🔻یک میلیون تن گندم خریداری شده دولت وارد ایران شد (1353 ش)
🔻کارگران و مهندسین انگلیسی آبادان را به سوی بصره ترک کردند. (1330 ش)
🔻انجمن فرهنگی ایران و آلمان به ریاست استاد پورداود تشکیل شد. (1332 ش)
🔻نمایشگاه بزرگ هفتهزارساله هنر ایران در کاخ هنرهای زیبای سانفرانسیسکو افتتاح شد. (1344 ش)
🔻رحلت "شیخ بهایی" عالم کمنظیر و دانشمند بزرگ عهد صفوی (1030 ق)
🔻امضاء منشور سازمان ملل متحد در سانفرانسیسکو (1945 م)
🔻تولد "ویلیام تامسون" معروف به "لُرد کلوین" فیزیکدان انگلیسی (1824 م)
🔻اختراع سینمای ناطق توسط "جان سابتیل" آمریکایی (1927 م)
🔻روز ملی و استقلال "ماداگاسکار" از استعمار فرانسه (1960 م)
🔻روز استقلال کشور آفریقایی "سومالی" از استعمار انگلستان (1960 م)
🔻روز جهانی مبارزه با قاچاق و استعمال مواد مخدر
🔻تولد "مارکوپولو" سیاح و جهانگرد معروف ایتالیایی در ونیز (1254 م)
🔻درگذشت "کریستین اِسْنوک" مستشرق و اسلامشناس معروف هلندی (1936 م)
🔻روز بینالمللی ملل متحد در حمایت از قربانیان شکنجه
👇👇👇
✅ @telaavat
امام صادق عليه السلام:
گرانى نرخ، اخلاق را بد مى كند، امانتدارى را از بين مى برد و انسان مسلمان را دلتنگ و بى قرار مى سازد
📚 ميزان الحكمه جلد3 صفحه493
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً (71)
🍁جزء 5 سوره نساء 🍂
✍ ترجمه
💭اى كسانى كه ایمان آوردهاید! (در برابر دشمن هوشیار باشید و به علامت آمادگى) سلاح خود را بردارید، پس به صورت دسته هاى پراكنده و نامنظّم یا همه با هم بسوى دشمن حركت كنید.
⚡️نکته ها⚡️
در آیه ى پیش، اطاعت از خدا ورهبرى معصوم و حاكمیّت پیامبر، و در این آیه، ضرورت هوشیارى و آمادگى رزمى براى امّت اسلامى و رهبرى حقّ مطرح است.
«حِذْر»، به معناى بیدارى، آماده باش و وسیله دفاع است. «ثُبات»، جمع «ثُبه»، به دسته هاى پراكنده (شامل گروه ها ى پارتیزانى كه دشمن را گیج و تمركز فكرى او را سلب مى كند) مى گویند.
مسلمانان باید مرزهاى كشور خود را حفظ كنند. عمل به این آیه، رمز عزّت و غفلت از آن، رمز سقوط و شكست مسلمانان مى باشد.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ مسلمانان باید در هر حال آماده و بیدار باشند، و از طرحها، نفرات، نوع اسلحه، روحیّه، همكارى داخلى و خارجى دشمنان آگاه باشند و متناسب با آنها طرح بریزند و عمل كنند. «یا ایها الّذین آمنوا خذوا حذركم»
2⃣آمادگى رزمى در سایه ى ایمان ارزش دارد. «یاایّها الّذین آمنوا خذوا حذركم»
3⃣ مسلمانان باید بسیج شوند. «انفروا جمیعاً»
4⃣ مسلمانان باید از تاكتیكهاى مختلف، براى مقابله با دشمن استفاده كنند. «ثبات او انفروا جمیعاً»
5⃣ شیوه بسیج و مبارزه را خودتان تعیین كنید. «ثبات او انفروا جمیعاً»
👇👇👇
✅ @telaavat
20 تیر؛ آغاز دومین دوره اردوهای منطقهای استعدادهای درخشان قرآنی
http://telavat.com/fa/node/62670