eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
43 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ فوری نتایج آزمون مرحله دوم سیزدهمین دوره ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان قرآن اعلام شد 👇👇👇👇 http://hefz.telavat.com/
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃 ❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️ إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ وَأَخْبَتُو اْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَئِكَ أَصْحَبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ (23) 📖 جزء 12 سوره هود ✍ ترجمه 🏡همانا كسانى كه ایمان آورده وكارهاى شایسته انجام دهند ودر برابر پروردگارشان فروتن باشند، آنان اهل بهشتند و براى همیشه در آنجا خواهند ماند. 🍃نکته ها🍃 واژهى «اَخبتوا» از «خَبْت» گرفته شده، كه هم به معناى تسلیم و خضوع آمده و هم به معناى آرامش و اطمینان بكار رفته است. در كنار هشدار و تهدید، تشویق آمده است. بدنبال آیات قبل كه سرنوشت اهل افترا را بیان مى كرد، این آیه سیماى اهل حقّ را بیان مى كند. 📡پيام ها 📡 1⃣به ایمان و عمل صالح خود مغرور نشویم كه تسلیم مطلق بودن، شرط عبودیّت است. «آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربّهم» 2⃣ حالات قلبى و معنوى، در پاداش انسان مؤثّر است. «اخبتوا الى ربّهم» 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌺همنشین حضرت داوود علیه السلام در بهشت🌺 روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. 📚(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱) ✅ @telaavat
🌷 گویی همه ی این فریادها طی این یک سال و اندی در گلویمان حبس شده بود.ما تمام درد و رنجمان را فریاد می کردیم. روح خسته مان دلتنگ امام بود.برای ایران بی تاب بودیم.چندین ماه اسارت و حقارت و آزار تن،روحمان را آزرده کرده بود و به دنبال فرصتی برای فریاد بودیم.صدای ما بلندتر از هرصدایی بود که راهرو شنیده می شخد.اصلا هیچ برنامه ریزی قبلی در کارنبود.یکباره بعد از تلاوت قرآن حنجره هر چهارنفرمان باز و سینه مان از فریاد شکافته شد.واکنش بعثی ها را نمی توانستیم پیش بینی کنیم.همچنان می خواندیم:خمینی ای امام ،خمینی ای امام!ای مجاهد .ای مظهر شرف... ناگهان در باز شد .آنقدر صدایمان بلند بود که این بار متوجه صدای وحشت آور چرخش کلید توی قفل نشدیم.ناگهان سه نگهبان را بالای سر خود دیدیم که یکی از آنها قیس بود و دیگری عدنان و آن یکی آلن چولن.با کابل های چرمی که از داخل شان سیم های برق رد می شد.وارد سلول شدند و تا آنجا که قدرت داشتند به سر و تن ما زدند .فاصله بین ضربات آنقدر کم بودکه انگار هیچ ضربه ای به ضربه دیگر امان نمی داد.بی وقفه ضربه ها بر ما فرود می آمد و فحش و ناسزا بود که شنیدیم.هرکدامان گوشه ای گرفتار ضربات شلاق شده بودیم،حلیمه و مریم در قسمت حمام پ توالت مثل حریفی که در گوشه ای از رینگ بوکس گرفتار شده باشد،و من و فاطمه در دو گوشه ی بیرونی .جلادان گاهی جا عوض می کردند.مثل اینکه،داشتند دق دل چند ساله شان راخالی می کردند.با شدت گرفتن ضربات ،خون از دست و سرمان راه افتاده بود.بیشترین سهم کابل هایی که بر من فرود می آمد از طرف آلن چولن بود که خشمش ماهیت مزورانه ی او را آشکار می کرد.همین طور که کف دست هایم را حائل سرم کرده بودم تا از شدت ضربه هایی که برسر و صورتم می کوبید کم کنم،یکباره کابل را از دستش کشیدم و تا انجا که قدرت داشتم به پاها و هیکل او ضربه می زدم .باورم نمی شد چقدر زورم زیاده شده بود.و آخرین نفر بود که سلول را ترک کرد.وقتی در را بستند صدای جیغ و فریاد ما آرام شد هنوز صدای برادران شنیده می شد.شعار«الله اکبر،لااله الا الله» ،وزیر نفت را می شنیدیم که می گفت :»نصر من الله و فتح قریب« ،هرکس صدای منو می شنود جواب بده.و بقیه یکپارچه «و بشّرالمومنین »سر می دادند. سلول ما ساکت شده بود.هرکداممان در گوشه ای مچاله شده بودیم و ناخن هایمان کنده ،سرمان شکسته و تنمان سیاه و کبود شده بود.بغضی سنگین گلویم را می فشرد.با اینکه می دانستم باید آن گونه که سزاوار اسم و رسم دختران خمینی است مقاومت کنم، اما به خودم حق دادم جایی که مردها هم به اشک پناه می برند ،گریه کنم.بغضم شکست و ریز ریز در گوشه ای اشک ریختم.حلیمه و مریم از داخل حمام و دستشویی به این طرف آمدند.هنوز کابل توی دستم بود.فاطمه گفت:چقدر دلم خنک شد وقتی دیدم کابل توی دستته و داری می زنیش ،چطوری کابل به دست تو افتاد؟ توضیح دادم که دستم حائل سرم بود و در یکی از ضربات ناگهان کابل را کشیدم و در حالی که هنوز کابل در دست من بود و بی اختیار به او می زدم،فرار کرد. فاطمه گفت :ولی اگر کابل داخل سلول بمونه می تونن قضیه را خلاف جلوه بدن و بگویند شما سربازهای ما را شلاق زدید و برای ما بد می شه . بلافاصله به دریچه زد که بی حرف و صدا فقط کابل جامانده را بیرون بیندازد قیس با چشمان پر اشک دریچه را باز کرد.فاطمه بلافاصله کابل را بیرون انداخت اما قیس گفت: -العفو،أنا جندی شیعی ،أآنه ما ضربتچن بالسوط ،أنا ضربت دینی ،آنه مأمور و معذور ،لازم أعدام نفسی(منو ببخشید من یک شیعه ام من به شما شلاق نزدم به دینم شلاق زدم.من مأمور و معذور بودم من مستحق مرگ و مردنم.کاش مرا داربزنند و تکه تکه ام کنند) این آخرین بار بود که قیس را دیدیم. اگر چه هم شلاق خورده بودم و هم شلاق زده بودم ،اشکم بی امان می ریخت. فاطمه گفت: درد داری؟تو که هم خوردی ،هم زدی چرا گریه می کنی؟ نه؛ به خاطر درد نیست،به خاطر اینه که از وقتی اسیر شدیم شرایط به گونه ای بوده که شاهد جلوه های زشت و شیطانی وجودم یعنی خشم و عصبانیت و فحش و امروز هم کتک کاری بوده ام.فقط خودمون می تونیم همدیگر رو دوست داشته باشیم و به هم محبت کنیم و یواشکی دور از چشم اونا بخندیم .از این همه خشم و نفرت و دشمنی متنفرم . ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶صفحه 568 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
568.mp3
705.2K
🔸🔶تلاوت صفحه 568 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 یکشنبه 🔸 ۱۳ آبان سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۲۵ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری 🔸 ۴ نوامبر سال ۲۰۱۸ میلادی 📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ذالجلال و الاکرام» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻کشتار دانش آموزان در دانشگاه تهران توسط مزدوران رژیم پهلوی و روز دانش‌آموز (1357 ش) 🔻تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و روز مبارزه با استکبار جهانی (1358 ش) 🔻آغاز هفته تربیت اسلامی (13 تا 19 آبان) 🔻رحلت عالم بزرگوار و فقیه کبیر "سید ابوالحسن اصفهانی" مرجع اعلای شیعه (1325 ش) 🔻اعدام انقلابی "عبدالحسین هژیر" وزیر رژیم پهلوی توسط "سید حسین امامی" (1328 ش) 🔻تبعید "امام خمینی"(ره) از قم به ترکیه توسط ایادی رژیم فاسد پهلوی (1343 ش) 🔻زلزله شهرهای آمل و مریوان را به شدت تکان داد و خرابی زیادی به بار آورد (1352 ش) 🔻ساختمان‌های کوی دانشگاه افتتاح و مورد بهره‌برداری قرار گرفت. (1337 ش) 🔻درگذشت "سیف‌الدوله حمدانی" فرمانروای حَلَب (356 ق) 🔻حمله‌ی سپاهیان چنگیزخان مغول برای تصرف همدان (619 ق) 🔻فروپاشی امپراتوری اتریش به دنبال شکست در جنگ جهانی اول (1918 م) 🔻آغاز شکست و عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر آلمان از شمال افریقا (1942 م) 🔻تأسیس سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) (1946 م) 🔻تهاجم ارتش سرخ شوروی به مجارستان و اشغال این کشور (1956 م) 🔻پایان کنفرانس صلح اعراب و اسرائیل در مادرید اسپانیا (1991 م) 🔻هلاکت "اسحاق رابین" نخست‌وزیر جنایت‌کار رژیم اشغالگر قدس (1995 م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام على عليه السلام: زيبايى شرّ، طمع است جَمالُ الشَّرِّ الطَّمَعُ 📚 غررالحكم حدیث 4791 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃 ❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️ وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِى أَقْبَلْنَا فِيهَا وَ إِنَّا لَصَدِقُونَ (82) 📖 جزء 13 سوره یوسف ✍ ترجمه (اگر به حرف ما اطمینان ندارى) از قریه اى كه در آن بودیم و از كاروانى كه در میانشان به اینجا رو آورده ایم، سؤال كن و بى شك ما راستگو هستیم. 🍃نکته ها🍃 «قریه» تنها به معناى روستا نیست، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مى شود؛ خواه شهر باشد یا روستا. ضمناً «واسئل القریه» به معنى سؤال از اهل قریه است. «عیر» به كاروانى گفته مى شود كه مواد غذایى حمل و نقل مى كند. برادران یوسف در گفتگو با پدر، در ماجراى كشته شدن یوسف توسط گرگ، دلیل نداشتند، ولى در اینجا براى حرف خود دو دلیل آوردند؛ یكى سؤال از مردم مصر و یكى سؤال از كاروانیان كه ما در میان آنان بودیم. علاوه بر آنكه در ماجراى قبل گفتند: «لو كنّا صادقین» و «لَو» نشانه تردید و دلهره و سستى است، ولى در این صحنه با «انّا» و حرف لام كه در جمله «انّا لصادقون» است نشان مى دهند كه قطعاً راست مى گویند. 📡پيام ها 📡 1⃣ سابقه ى بد و دروغ، در پذیرش سخنان انسان در تمام عمر ایجاد تردید مى كند. «واسئل القریة» 2⃣ گواهى شهود عینى، راهى معتبر براى اثبات مدّعا مى باشد. «واسئل القریة... والعیر...» 3⃣ امكان تبانى مجموعه اى بزرگ بر كذب، منتفى است. «و اسئل القریة... انّا لصادقون»* 👇👇👇 ✅ @telaavat