eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻🔻 🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸 🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷 🗯فمَنْ خَافَ مِنْ مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ‌ (182) 🍁جزء 2 سوره بقره🍂 ✅ ترجمه 💭پس كسى كه از انحراف وصیّت كننده (و تمایل بىجاى او به بعض ورثه) یا از گناه او (به اینكه به كار خلافى وصیّت كند،) بترسد و میان آنها را اصلاح دهد، گناهى بر او نیست (و مشمول قانون مجازات تبدیل وصیّت نمىشود،) همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. ⚡️نکته ها⚡️ صاحب تفسیر مجمعالبیان كلمهى «جنف» را به معناى تمایل به انحرافِ ناآگاهانه و كلمهى «اثم» را به معناى گناه آگاهانه گرفته است. آنچه در اسلام ممنوع شده، تغییر وتبدیل وصیّتهاى صحیح است، ولى اگر وصیّت سبب فتنه مىشود و یا خلاف موازین شرع بود، تغییر آن اشكال ندارد. چنانكه اگر وصیّت كننده بیش از یك سوم اموالش را وصیّت كند، مىتوان آن مقدار را كم نمود، اگر سفارش به گناه كرد، مىتوان وصیّت را تغییر داد، یا اگر عمل به وصیّت ایجاد فتنه وفساد مىكند، مىتوان زیر نظر حاكم اسلامى در وصیّت تغییراتى داد. به هر حال در اسلام بنبست وجود ندارد وچون مسیر تمام اعمال رسیدن به تقواست، مىتوان براساس تقوا تمام موارد ضد تقوا را اصلاح كرد. 🔢پيام ها 🔢 1⃣ اصل اهمّ و مهمّ را باید مراعات كرد. احترام به وصیّت مهمّ است، ولى رفع فتنه و اصلاح امور مسلمین مهمّتر است. «فمن خاف... فاصلح بینهم فلا اثم علیه» 2⃣ تغییر وصیّت باید براساس فتنه زدایى واصلاح باشد. «فمن خاف... فاصلح» 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔴🔵 فضیلت و ثواب روز هفتم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) : 🌺 خداوند در جنة نعیم ثواب چهل هزار شهید و چهل هزار صدیق به شما بدهد. 📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص 48 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌙 🔹 نزول کتب آسمانی در این ماه 🔺تمام کتب بزرگ آسمانی مانند: قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور، صحف در این ماه نازل شده است. ✨ حضرت امام صادق(ع) می فرماید: «کل قرآن کریم در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم(ص) و صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم ماه رمضان نازل شد.» 📚 الکافی، همان، ج 2 ،ص 628. 👇👇👇 ✅ @telaavat
. 🍃🌹پیامبراکرم(ص): 🏚خانه ای که درآن قرآن فراوان خوانده شود ⚜خیرآن بسیارگردد وبه اهل آن وسعت داده شودوبرای آسمانیان بدرخشد ✨چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان میدرخشند 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃🌹🍃🌹🍃 درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد. از او بخواه که دارد و میخواهد که از او بخواهی, از او مخواه که ندارد و می ترسد که از او بخواهی. 📚"خواجه عبدالله انصاری" 👇👇👇 ✅ @telaavat
حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ 📚 آیه 99 سوره مومنون ✅ @telaavat
در این لحظات ملکوتی افطار آرزومیکنیم درلحظه لحظه زندگيتون خداوندكنارتون باشه وسفره تون پراز برکت ونعمت های خدا طاعات وعباداتتون قبول🌸 ✅ @telaavat
قسمت :هشتادوهشتم در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بروم بیمارستان یا بروم سراغ همسایه ها. صبح به آن زودی زنگ کدام خانه را می زدم. درد کمر بیشتر شد و تمام شکمم را گرفت. ای کاش خدیجه ام بزرگ بود. ای کاش معصومه می توانست کمکم کند. بی حسی از پاهایم شروع شد؛ انگشت های شست، ساق پا، پاها، دست ها و تمام. دیگر چیزی نفهمیدم. لحظه آخر زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس...» و یادم نیست که توانستم جمله ام را تمام کنم، یا نه. صمد ایستاده بود روبه رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه اینکه نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم. گفت: «بچه به دنیا آمده؟!» باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم. نشست کنارم و گفت: «باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟!» می دیدمش؛ اما نمی توانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: «یا حضرت زهرا! قدم، قدم! منم صمد!» یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!» می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.» گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.» گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.» دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!» نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.» مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
عمری به جزبیهوده گفتن سرنکردیم تقویم ها گفتندوماباورنکردیم دل درتب لبیک تاول زدولی ما لبیک راگفتیم ولی عمل نکردیم... شرمنده آقا جان🙏😔 👇👇👇 ✅ @telaavat
مراسم پاسداشت سیزدهمین سالگرد رحلت حاج محمدرضا آقاسی پنج شنبه سوم خرداد 97 ساعت 19 قطعه 25 شهدای بهشت زهرا (س) 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶 صفحه 408 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
4_5949459604034290012.mp3
1.05M
🔸🔶 قرائت صفحه 408 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃🌸 همراهان گرامی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در ماه مبارک رمضان، به اطلاع می رساند هر روز یک جزء از قرآن کریم در کانال جهت استفاده شما خوبان قرارخواهد گرفت. 🙏 التماس دعا 👇👇👇 ✅ @telaavat
4_5778459445398864612.mp3
6.79M
در سی روز ماه مبارک رمضان 🔹 ترتیل جزء هشتم - استاد منشاوی 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 پنجشنبه 🔸۳ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۸ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری 🔸 ۲۴ می سال ۲۰۱۸ میلادی ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «لااله الاالله الملک الحق المبین» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻آزادسازی خرمشهر پس از 578 روز اسارت در جریان عملیات بیت‌المقدس (1361 ش) 🔻اعدام رهبر گروهک ضاله فرقان و فروپاشی این گروه (1359 ش) 🔻شهادت سردار جهادگر "مهندس محمدتقی رضوی" (1366 ش) 🔻مانور بزرگ ولایت با حضور مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله "خامنه‌ای" (1375 ش) 🔻روز مقاومت و پیروزی 🔻درگذشت محمدرضا آقاسی، شاعر انقلاب (1384 ش) 🔻گشایش موزه دفاع مقدس کرمان 🔻سیل مدهشی قسمتی از شهر قم را خراب کرده و عده زیادی از مردم را آواره و بی‌خانمان ساخت. (1313 ش) 🔻مدت مجلس سنا از 6 سال به چهار سال تقلیل یافت. (1345 ش) 🔻مأموریت آپولو 10 در مدار ماه با موفقیت انجام گرفت. (1348 ش) 🔻آغاز حرکت پیامبر اسلام (ص) به‌سوی منطقه‌ی بدر (2 ق) 🔻مرگ "سلطان طغرل سلجوقی" بنیان‌گذار سلسله‌ی سلجوقیان در ری (455 ق) 🔻کشف فلز "روی" توسط "پاراسْلوسْ" شیمی‌دان سوئیسی (1541 م) 🔻روز استقلال "اکوادور" از استعمار اسپانیا (1822 م) 🔻مرگ "ویلیام بلیک" شاعر و نقاش بزرگ انگلیسی (1827 م) 🔻مخابره اولین پیام تلگرافی توسط "ساموئل مورس" در امریکا (1844 م) 🔻کشف واکسن ضد حصبه (1888 م) 🔻روز ملی و استقلال کشور آفریقایی "اریتره" از "اتیوپی" (1993 م) 🔻انتقال یهودیان اتیوپی به سرزمین‌های اشغالی توسط رژیم صهیونیستی (1991 م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶 دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام على عليهالسلام: اگر خداوند را دوست داريد، دنيا دوستى را از دلهايتان بيرون كنيد إن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَأَخرِجوا مِن قُلوبِكُم حُبَّ الدُّنيا 📚غرر الحكم حدیث 3747 ✅ @telaavat
《تعجب خداوند از سه شخص》 🔰 خداوند در شب معراج به پیامبر فرمود: ای احمد! در شگفتم از سه کس 1️⃣👈 بنده ای که در حال نماز است و می داند بسوی چه کسی دست را بالا برده و مقابل چه کسی ایستاده ، در عین حال چرت می زند(بی حال است) 2️⃣👈 در شگفتم از کسی که خوراک امروز خود را دارد ولی برای فردایش به فکر فرو رفته و سعی و تلاش می کند 3️⃣👈 و تعجب می کنم از بنده ای که نمی داند آیا من از او راضی هستم یا بر او غضبناکم ، ولی او خندان است. 📚 [إرشاد القلوب إلى الصواب ج۱صفحه ۲۰۰ ] 👇👇👇 ✅ @telaavat
#یادی_از_شهدا 🌷بچه ها اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح می کنیم، مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند...🌷 #شهید_محمد_جهان_آرا #خرمشهر ✅ @telaavat
! 🌺منصور عمار گوید: سالی به زیارت خانه خدا می رفتم که به کوفه رسیدم . شبی از خانه بیرون آمدم و از کوچه ای گذشتم . صدای مناجات شخصی را شنیدم که می گفت: «خدایا! به عزت و جلال تو سوگند که من با گناهم، در پی مخالفت با تو نبودم و به عذاب تو نیز جاهل نبودم، لیک خطایی سر زد و شقاوت درون، مرا به گناه آلوده ساخت و پرده پوشی تو بر خطای بندگان مغرورم ساخت و از روی جهل و نادانی، عصیان ورزیدم. 🌺 خدایا! حال، چه کسی مرا از عذابت می رهاند و اگر دستم از ریسمان رحمتت کوتاه شود، به ریسمان چه کسی چنگ زنم؟!» 🌺من خواستم وی را بیازمایم. از این رو، دهان بر شکاف در نهادم و این آیه را خواندم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ.» (سوره تحریم/ آیه 6 ) 🌺ای اهل ایمان! خود و خانواده تان را از آتشی که هیزمش انسانها و سنگ‌هایند، نگاه دارید؛ آتشی که فرشتگانی خشن و سختگیر بر آن گمارده شده اند. 🌺او، فریادی کشید و ساعتی ناراحتی و ناله کرد و سپس خاموش شد. خانه را نشان کردم و روز دیگر آمدم تا از وی خبر بگیرم. جنازه ای دیدم بر در سرای نهاده اند و پیرزنی که پیاپی به خانه می رود و بیرون می آید. پرسیدم ای مادر! این مرد کیست که از دنیا رفته است؟ گفت: «جوان خدا ترسی از فرزندان رسول خدا(ص)، دیشب در حال راز و نیاز با خدا بود، مردی از این جا می گذشت، آیه از قرآن بخواند، او بیفتاد و ساعتی ناراحتی کرد و جان داد.» گفتم: «خوشا به حالش، چنین اند اولیای خدای!» 📚کتاب داستانهای شگفت انگیز علما 👇👇👇 ✅ @telaavat
قسمت :هشتادونهم صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!» گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.» پرسیدم: «ساعت چند است؟!» گفت: «ده صبح.» نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم. صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!» نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود. پرسید: «چیزی خورده ای؟!» گفتم: «نه، نان نداریم.» گفت: «الان می روم می خرم.» گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.» دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند. خواهرم را صدا زدم و گفتم: «برایم یک لیوان چای بیاور.» چای را که آورد، در گوشش گفتم: «صمد نیست؟!» خندید و گفت: «نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان.» شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: «خدا به ستار هم یک سمیه داد.» چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: «الحمدلله، این بار خوش قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می آمد، این بار هم بدقول می شدم.» کاسه انار را داد دستم و گفت: «بگیر بخور، برایت خوب است.» کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: «چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم.» کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: «به این زودی می خواهی بروی؟!» گفت: «مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم.» گفتم: «نمی شود نروی؟! بمان. دلم می خواهد این بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی.» خندید و سوتی زد و گفت: «او... وَه... یک ماه!» گفتم: «صمد! جانِ من بمان.» ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ 🌻مهدی جانم آقای من هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید برای همه ما دعا فرمایید😔 🌙شبتون مهدوی 🍃🌸اللهم صل علے محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸🍃 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶 صفحه 409 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat