🔸امام صادق علیه السلام فرمودند :
🔸 هرکس در دنیا هر شب سوره واقعه را تلاوت کند هیچ گاه تهیدست و فقیر نشود
🔸و بعد از مرگ از رفقای امیرالمومنین علی علیه السلام باشد.
📚عینن الحیوه صفحه 476
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :شصت و چهارم
#فصل_چهاردهم
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.» بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
گفتم: «کجا؟!»
گفت: «پارک دیگر.»
گفتم: «الان! زحمت کشیدی. دارد شب می شود.»
گفت: «قدم! جان من اذیت نکن. اوقات تلخی می شود ها! فردا که بروم، دلت می سوزد.»
دیگر چیزی نگفتم. کتلت ها را توی ظرف درداری ریختم. سبزی و ترشی و سفره و نان و فلاسک هم برداشتم و همه را گذاشتم توی یک زنبیل بزرگ. لباس هایم را پوشیدم و روسری را سرم کردم. جلوی آینه ایستادم و خودم را برانداز کردم. صمد راست می گفت، روسری خیلی بهم می آمد.
گفتم: «دستت درد نکند، چیز خوبی خریدی. گرم و بزرگ است.»
داشت لباس های بچه ها را می پوشاند. گفت: «عمداً این طور بزرگ خریدم. چند وقت دیگر هوا که سرد شد، سر و گوشت را درست و حسابی می گیرد.»
قرار بود دوستش، که دکتر داروساز بود، بیاید دنبالمان. آن ها ماشین داشتند. کمی بعد آمدند. سوار ماشین آن ها شدیم و رفتیم بیرون شهر. ماشین خیلی رفت، تا رسید جلوی در پادگان قهرمان. صمد پیاده شد، رفت توی دژبانی. خانم دکتر معصومه را بغل کرده بود. خیلی پی دلش بالا می رفت.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5879602381871644964.mp3
868.8K
🔸🔶 قرائت صفحه 385 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۴شعبانالمعظم سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱ می سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبتها:
🔻قتل "ناصرالدینشاه قاجار" توسط "میرزا رضا کرمانی" در شهر ری (1275 ش)
🔻شهادت روحانی مجاهد آیتالله "سید حسن شیرازی" توسط مزدوران استکبار جهانی (1359 ش)
🔻عملیات کوچک تپه چشمه در دزفول توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (1360 ش)
🔻درگذشت گل آقای ایران (1383 م)
🔻شهادت شهید حمید مسیحی (1365 ش)
🔻آرامگاه سعدی در شیراز افتتاح شد. (1331 ش)
🔻ملک حسین پادشاه اردن وارد تهران شد. (1338 ش)
🔻بنای جدید آرامگاه فردوسی در مشهد گشایش یافت. (1347 ش)
🔻درگذشت "موسی بن یونس" فقیه و ریاضیدان مسلمان (639 ق)
🔻درگذشت "ابن مرزوق حفید" فقیه و ادیب مسلمان (842 ق)
🔻تولد "میرزا مرتضی خان فرهنگ" شاعر و نویسندهی ایرانی (1301 ق)
🔻ورود ارتش سرخ شوروی به "برلین" پایتخت آلمان در پایان جنگ جهانی دوم (1945 م)
🔻خودکشی "آدولف هیتلر" رهبر خونخوار آلمان نازی (1945 م)
🔻اعلام تشکیل اولین دولت جمهوری دموکراتیک سوسیالیست کوبا (1961 م)
🔻ترور "ران سینگها پراماداسا" رئیسجمهور پیشین سریلانکا (1993 م)
🔻انتخاب "ماندلا" بهعنوان اولین رئیسجمهور سیاهپوست افریقای جنوبی (1994 م)
🔻روز ملی "جزایر مارشال" (ر.ک: 22 دسامبر)
🔻روز جهانی کارگر
🔻روز جهانی خنده
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ (96)
🗯وَ لَوْ جَآءَتْهُمْ كُلُّ ءَايَةٍ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (97)
🍁جزء 11 سوره یونس🍂
✅ترجمه
💭همانا كسانى كه فرمان پروردگارت علیه آنان (به جرم اعمالشان) تحقّق یافته، ایمان نمىآورند.
💭و اگرچه براى آنان هر گونه معجزهاى بیاید، تا آنكه عذاب دردناك الهى را ببینند (كه ایمان آن هنگام، بىثمر است).
⚡️نکته ها⚡️
با توجّه به جملهى «حتّى یرد العذاب» در آیهى 97 و جملهى «كشفنا عنهم العذاب» در آیه 98، مراد از «كلمة ربّك»، قهر الهى مىباشد.
🔢پيام ها 🔢
1️⃣قهر الهى، حقِّ كافران است. «حقت علیهم»
2️⃣ محروم شدن از ایمان به خاطر تكذیب و لجاجت مستمرّ كفّار، مقتضاى ربوبیّت و از سنّتهاى الهى است. «حقّت علیهم كلمة ربك»
3️⃣ انتظار ایمانِ همهى مردم را نداشته باشیم. «لایؤمنون و لو جائتهم كلّ آیة»
4️⃣ گردنكشان وقتى قهر و عذاب الهى را با چشم ببینند، از وحشت و اضطراب ایمان مىآورند، ولى چه سود؟«لایؤمنون... حتى یروا العذاب»
👇👇👇
✅ @telaavat
🚩 اعمال شب نيمه شعبان
⚪️غسل کردن که باعث تخفیف گناهان مىشود
⚪️احیای این شب به نماز، دعا و استغفار
⚪️خواندن دعای کمیل
⚪️شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟
فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را، دو رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود.
پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود:
«یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِِ...........
پس به سجده مى روى و ۲۰ مرتبه یا رَبِّ، ۷ مرتبه یا اَللّهُ، ۷ مرتبه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، ۱۰ مرتبه ما شآءَ اللّهُ، ۱۰ مرتبه لاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ، و ۱۰ مرتبه صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل او و حاجت خود را از خدا بخواه. سوگند به خدا که اگر به سبب این عمل به عدد قطرات باران حاجت بخواهى، هر آینه برساند به تو خداوند عزوجل آن حاجتها را به کَرَم عَمیم و فَضْل جَسیمِ خود.
⚪️زیارت امام حسین (ع) که باعث بخشش گناهان میشود.
در شرایطی که امکان زیارت نیست به مکان بلندی رفته و به سمت راست و چپ نگاه کنید. سپس سر را به سمت آسمان بلند نموده و امام حسین (ع) را با این کلمات زیارت کنید:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.»
⚪️خواندن دعای زیر که در حکم زیارت امام زمان (عج) آمده:
اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا (هذِهِ) وَ مَوْلُودِها وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها ......
⚪️صلوات هر روز که در وقت زوال به خواندن آن سفارش شده است.
⚪️شیخ از اسماعیل بن فضیل هاشمى روایت کرده که گفت: حضرت صادق (علیه السّلام) این دعا را به من تعلیم داد که آن را در شب نیمه شعبان بخوانم:
«أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ الْمُحْیِی.........
⚪️خواندن دعای زیر که پیامبر (ص) در شب نیمه شعبان میخواندند:
«اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ........
⚪️ ذکرهای : ذکرهای «سُبْحانَ اللّهِ»، «الْحَمْدُلِلّهِ»، «اللّهُ اَکْبَرُ» وَ «لا اِلهَ اِلا اللّهُ» هر کدام صد مرتبه
⚪️ خواندن نماز جعفر طیار.
⚪️ خواندن چهار رکعت نماز، در هر رکعت حمد و توحید صد مرتبه پس از نماز دعای زیر خوانده شود:
اَللّهُمَّ اِنّى اِلَیْکَ فَقیرٌ وَمِنْ عَذاِبکَ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ اَللّهُمَّ لا تُبَدِّلْ اِسْمى وَلا تُغَیِّرْ جِسْمى وَلا......
📚 مفاتیحالجنان
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :شصت وپنجم
#فصل_چهاردهم
چند سالی بود ازدواج کرده بودند، اما بچه دار نمی شدند. دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود که اجازه دادند توی پادگان برویم. کمی گشتیم تا زیر چند درخت تبریزی کهنسال جایی پیدا کردیم و زیراندازها را انداختیم و نشستیم. چند تیر برق آن دور و بر بود که آنجا را روشن کرده بود.
پاییز بود و برگ های خشک و زرد روی زمین ریخته بود. باد می وزید و شاخه های درختان را تکان می داد. هوا سرد بود. خانم دکتر بچه ها را زیر چادرش گرفت. فلاسک را آوردم و چای ریختم که یک دفعه برق رفت و همه جا تاریک شد.
صمد گفت: «بسم الله. فکر کنم وضعیت قرمز شد.»
توی آن تاریکی، چشم چشم را نمی دید. کمی منتظر شدیم؛ اما نه صدای پدافند هوایی می آمد و نه صدای آژیر وضعیت قرمز. صمد چراغ قوه اش را آورد و روشن کرد و گذاشت وسط زیرانداز. چای ها را برداشتیم که بخوریم. به همین زودی سرد شده بود.
باد لای درخت ها افتاده بود. زوزه می کشید و برگ های باقیمانده را به اطراف می برد. صدای خش خش برگ هایی، که دور و برمان بودند، آدم را به وحشت می انداخت. آهسته به صمد گفتم: «بلند شو برویم. توی این تاریکی جَک و جانوری نیاید سراغمان.»
صمد گفت: «از این حرف ها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت می کشم. ببین خانم دکتر چه راحت نشسته و با بچه ها بازی می کند. مثلاً تو بچه کوه و کمری.»
دور و برمان خلوت بود. پرنده پر نمی زد. گاهی صدای زوزه سگ یا شغالی از دور می آمد. باد می وزید و برق هم که رفته بود. ما حتی یکدیگر را درست و حسابی نمی دیدیم. کورمال کورمال شام را آوردیم. با کمک هم سفره را چیدیم. خدیجه کنارم نشسته بود و معصومه هم بغل خانم دکتر بود. خدیجه از سرما می لرزید. هیچ نفهمیدم شام را چطور خوردیم. توی دلم دعادعا می کردم زودتر بلند شویم برویم؛ اما تازه مردها تعریفشان گل کرده بود. خانم دکتر هم عین خیالش نبود. با حوصله و آرام آرام برای من تعریف می کرد. هر کاری می کردم، نمی توانستم حواسم را جمع کنم. فکر می کردم الان از پشت درخت ها سگ یا گرگی بیرون می آید و به ما حمله می کند. از طرفی منطقه نظامی بود و اگر وضعیت قرمز می شد، خطرش از جاهای دیگر بیشتر بود. از سرما دندان هایم به هم می خورد. بالاخره مردها رضایت دادند. وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. آن موقع بود که تازه نفس راحتی کشیدم و گرم صحبت با خانم دکتر شدم.
به خانه که رسیدیم، بچه ها خوابشان برده بود. جایشان را انداختم. لباس هایشان را عوض کردم. صمد هم رفت توی آشپزخانه و ظرف ها را شست.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat