Me and my dad be like:
پروازمون دیر شده بود و یه یکی دوساعتی از برنامه عقب بودیم
چمدونامون داشت با یه موتور دیگه با فاصلهی یه ربعی از ما میومد و هر لحظه امکان داشت پذیرش مسافرو ببندن
خودمونم ۳ترکه روی موتور نشسته بودیم با سرعت به سوی فرودگاه
ولی همچنان من و بابام داشتیم بحث میکردیم که چجوری وقتی یه آهن و یه آهنربای شبیه هم داری باید از هم تشخیصشون بدی
لطفا هیچوقت حرفی که دلم میخواد بشنوم رو بهم نزنید
فقط همونی که واقعا نظر خودتونه✅